مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حقيقت همين است، و همه چيز در دل است، و دل همه چيز، و همه عوالم در دل نهفته است، و دل در همه عوالم.

اين هم يك حقيقت مسلم است كه دل را هر كسى نمى‏تواند بشناسد، و فقط اهل دل مى‏توانند، آن هم در مراتب مختلف. در بيان روشن‏تر، آن كه دل دارد مى‏تواند دل را بشناسد، آن هم هر كسى به اندازه‏اى كه دل دارد. و من و تو چون دل نداريم، نمى‏توانيم دل را بشناسيم، و نمى‏شناسيم.

اگر مى‏خواهى اين معنى را خوب بفهمى، به اين مثال ساده دقت كن كه:

اگر كسى از اول فاقد نيروى باصره باشد، هر چه به او از «نيروى باصره» و از چگونگى آثار وجودى آن بگويند، و چگونگى «ديدن» و ريزه كاريهاى آن، و چگونگى ديدنيها، شكلها، رنگها، زيباييها، و امثال اينها را به او شرح دهند، چيزى به دست نخواهد آورد، مگر يك سلسله تصورات مبهم كه از واقعيتها كاملا اجنبى است و اصلا به آنها نمى‏خورد. هر چه او نزد خود تصور كند، مسلماً چيزى خواهد بود غير از واقعيتها، غير از ديدن، غير از شكلها، غير از رنگها، و غير از آنچه كه هست. گوينده‏ها و شرح دهنده‏ها هر قدر سعى بكنند، و هر چه خود را به زحمت بيندازند، هرگز نخواهند توانست به او تفهيم كنند، و او هم هر قدر سعى بكند، و هر چه زحمت بكشد، نخواهد توانست بفهمد.

اصولا، گوينده‏ها و شرح دهنده‏ها خود نخواهند توانست باصره و كار آن را با زبان توضيح دهند،و چگونگى «ديدن» و «ديدنيها» و «شكلهاو رنگها» را با زبان بيان كنند، و در لفظ و عبارت بياورند. حتى آنچه را كه با يك بار چشم باز كردن و نگاه كردن پيش مى‏آيد، و با يك بار نگاه مى‏بينند، نخواهند توانست همه ريزه‏كاريهاى آن، و كيفيت آن را با زبان شرح دهند، و در قالب جمله‏ها و كلمه‏ها بگنجانند، حتى اگر وقت زياد و همت بالايى به آن مصروف كنند. (دقت شود).




  • آن كه يك ديدن كند ادراك آن
    سالها نتوان نمودن از زبان



  • سالها نتوان نمودن از زبان
    سالها نتوان نمودن از زبان



(دفتر سوم مثنوى)

براى بيشتر روشن شدن، فرض كن گوينده و شرح دهنده تو خود هستى، و مى‏خواهى براى كسى كه از اول فاقد نيروى باصره است، حقايق مذكور را بفهمانى، و از طريق زبان آنها را توضيح دهى و بيان كنى. ببين چگونه مى‏توانى | | كيفيت «ديدن» را آنچنان كه عينيت دارد، به لفظ و عبارت بياورى، چگونه مى‏توانى كيفيت و جزئيات آنچه را كه با يك نگاه مى‏يابى، با زبان شرح دهى، چگونه مى‏توانى شكل اين موجود و آن موجود را به نحوى كه هست به زبان ترسيم كنى، چگونه مى‏توانى رنگ سبز را، و يا رنگ ديگر را با لفظ و عبارت تصوير نمايى و توضيح دهى، و چگونه مى‏توانى...؟!!.

به فرض، اگر هم توانستى، او چگونه مى‏تواند اين حقيقتها را آنچنان كه هست، و آنچنان كه تو مى‏بينى و تو مى‏يابى، تصور كند و بفهمد؟!. نه تو مى‏توانى بيان كنى، و نه او مى‏تواند بيابد.

اين، يك مثل ساده بود، و موضوع دل و آنچه به آن مربوط مى‏شود، بسيار پيچيده‏تر و بالاتر از اينهاست.

آن كه دل دارد و از عوالم و اسرار دل آگاه است و آن را مى‏شناسد، نمى‏تواند دل و عوالم و اسرار آن را به كسى كه دل ندارد بفهماند، و با لفظ و زبان شرح دهد، و اگر چيزى هم بگويد، او نخواهد فهميد، و جز يك سلسله تصورهاى مبهم، چيزى به دست نخواهد آورد، تصورهايى كه اصلا به واقعيتها نمى‏خورد، آنهم در صورتى كه به آنچه گفته مى‏شود باور كند، كه اين هم نكته ديگرى است و نياز به شرح مبسوطى دارد، و در اين مقام نمى‏گنجد.




  • اين سخن را ترجمه پهناورى
    گفته آيد در مقام ديگرى



  • گفته آيد در مقام ديگرى
    گفته آيد در مقام ديگرى



(دفتر سوم مثنوى)

و خلاصه اينكه، ما و همه محجوبان چون دل نداريم، آن را نمى‏شناسيم و از آنچه در آن هست بى خبريم، مگر اينكه عنايت الهى دست ما را بگيرد، و به خود بياييم و مجاهدت كنيم و در حد خود صاحب دل شويم.

/ 490