چون درين دل برق مهر دوست جست
در دل تو مهر حق چون شد دو تو
هيچ بانگ كف زدن آيد به در
تشنه مىنالد كه كو آب گوار
جذب آب است اين عطش در جان ما
ما از آن او و او هم زآن ما
اندر آن دل دوستى مىدان كه هست
هست حق را بيگمانى مهر تو
ازيكى دست تو بى دست دگر
آب هم نالد كه كو آن آب خوار
ما از آن او و او هم زآن ما
ما از آن او و او هم زآن ما