اصل كينه دوزخ است و كين تو
چون توجزو دوزخى هين هوش دار
ور تو جزو جنتى اى نامدار
تلخ با تلخان يقين ملحق شود
كى دم باطل قرين حق شود
جزو آن كل است و خصم دين تو
جزو سوى كل خود گيرد قرار
عيش تو باشد چو جنت پايدار
كى دم باطل قرين حق شود
كى دم باطل قرين حق شود
مؤمنان در حشر گويند اى ملك
مؤمن وكافر بر او بايد گذار
نك بهشت و بارگاه ايمنى
پس ملك گويد كه آن روضه خضر
دوزخ آن بود و سياستگاه سخت
چون شما اين نفس دوزخ خوى را
جهدها كرديد تا شد پر صفا
آتش شهوت كه شعله مىزدى
آتش خشم ازشما هم حلم شد
آتش حرص از شما ايثار شد
چون شما اين جمله آتشهاى خويش
چون شما اين جمله آتشهاى خويش
نى كه دوزخ بود راه مشترك
ما نديديم اندرين ره دود و نار
پس كجا بود آن گذرگاه دنى
كه فلا نجا ديدهايد اندرگذر
بر شما شد باغ و بستان و درخت
تتشى گبر فتنه جوى را
نار را كشتيد از بهر خداى
سبزه تقوى شد و نور هدى
ظلمت جهل از شما هم علم شد
و آن حسد چون خار بد گلزار شد
بهر حق كشتيد جمله پيش پيش
چون شما اين جمله آتشهاى خويش