مبانی نظری تزکیه جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
است؟! پس وقتى خداى متعال او را به حال خود گذاشته، چه كسى بعد از خدا او را هدايت خواهد كرد؟! پس آيا متذكر نمىشويد؟!».در اين دو آيه، هوا و التذاذ نفسانى مربوط به اين زندگى را معبود و مقصود بعضيها معرفى نموده، نه موجودات و مخلوقاتى را كه هوا و التذاذ با آنها و به سبب آنها حاصل مىشود،و اين بدان معنى است كه دنياى مذموم و دنيايى كه معبود و مقصود بعضيها مىگردد و حب آن و عشق به آن همه وجود آنان را مىگيرد، همان هوا و التذاذ مربوط به اين زندگى است كه با اين و آن حاصل مىشود، نه خود اين و آن از موجودات و مخلوقات. (دقت شود).دنيا، خوشى و التذاذ نفسانى خود انسان است، و اگر عميقاً دقت كنيم، دنيا، «خود» انسان است. خوشى و التذاذ نفسانى خود را خواستن، يعنى «خود» را خواستن.آنچه انسان از مال و جاه و خوردنى و آشاميدنى، و از همسر و فرزند و مسكن و باغ وراغ، و از طلا و نقره و اين و آن مىخواهد، براى اين است كه التذاذ و خوشى نفسانى خود در اين زندگى را در آنها و به سبب آنها و با آنها مىبيند ،والا خود اينها مطلوب ومقصود اصلى او نيست، و اگر احياناً تصور مىشود خود اينها مطلوب و مقصود انسان است، اشتباهى بيش نيست.تنهااين دو آيه نيست كه اين حقيقت را مىرساند، بلكه، اشارات آيات ديگر قرآنى و همچنين روايات وارده از همين حقيقت خبر مىدهد.با اين توضيح كه در اينجا آورديم، موضوع اول، يعنى اينكه دنيا كدام است؟ براى ما روشن شد و دنياى مذموم را شناختيم.و اما موضوع دوم، يعنى اينكه، حب دنيا چيست ؟ با شرحى كه در موضوع اول گذشت، موضوع دوم نيز معلوم شد و فهميديم حب دنيا، يعنى حب خوشى و التذاذ نفسانى خود. وقتى انسان خوشى و التذاذ نفسانى با اين و آن را دوست داشت، در حقيقت، گرفتار رذيله حب دنياست كهام الرذائل و سرچشمه همه خطاها و هلاكتها و حرمانهاست.دراينجا به همه و مخصوصاً به سالكين اين توصيه را داريم و به آن تأكيد مىكنيم كه در همه آنچه گفتيم بخوبى دقت كنند، زيرا دقت و تعمق در نكاتى كه ذكر شد، و دريافت خوب آنها، موجب بصيرت خواهد شد و معيارها را در اين باب براى ما روشن نموده و معلوم خواهد كرد كه در چه صورتى ما گرفتار رذيله حب دنيا هستيم و در چه صورتى هم گرفتار آن نيستيم. با دقت در آنچه گفتيم، همهمسائل در اين باب براى ما حل شده و جواب سؤالات زيادى كه احياناً به نظر مىآيد، روشن مىگردد.از باب مثال:اگر انسان بدنبال مال و جاه و خوردنى و آشاميدنى، و مسكن و لباس و فرش، و اشباه و نظاير اينها باشد، و سعى در داشتن آنها نموده و آنها راداشته باشد و در حفظ آنها بكوشد، و در همه جوانب قضيه مقصود او، نه لذت و خوشى نفسانى مربوط به اين زندگى، بلكه، مسائل اخروى و الهى، و در تعبير روشنتر، مقصود او نيل به رضوان حق و قرب او باشد او باشد و تقرب و رضاى حق را دوست بدارد، در اين صورت نه طالب دنيا محسوب مىشود، و نه گرفتار رذيله حب دنيا. او در اين صورت طالب حق است و حب حق را دارد.و اگر انسان به دنبال كسب و كار باشد و مقصود او، نه التذاذ و خوشى نفسانى اين زندگى، بلكه، مقصودش تأمين معاش خود و همسر و فرزندان از طريق مشروع، و حفظ حيثيت خود و اهل و اولاد، جهت امتثال امر حق باشد، و يا مقصود او، ادامه حيات براى پرداخت به سير عبودى باشد، طالب دنيا و صاحب رذيله حب دنيا به حساب نمىآيد، بلكه او طالب حق و رضوان او، و صاحب صفت فاضله حب حق است.و خلاصه سخن اين كه، اگر انسان چيزى را براى استفاده در طريق عبوديت، و براى تقرب و نيل به رضوان پروردگار بخواهد، و نه براى خوشى و لذت نفسانى در اين زندگى؛ از باب طلب دنيا و حب آن نخواهد بود و بلكه حركت عبودى نيز محسوب خواهد شد.