شيعه و حديث كساء - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پسرم «حسن» به جانب «كساء» رفت و گفت: سلام بر تو اى نياى گرانقدر، اى پبامبر
خدا! آيا اجازه مى دهيد در كنار شما باشم؟ پيامبر فرمود: سلام بر تو گرامى فرزندم! سلام بر تو اى صاحب «حوض» من در روز رستاخيز! بيا... و فرزندم بر زير كساء وارد شد.

هنوز چيزى نگذشته بود كه فرزندم «حسين» آمد و سلام گفت.

گفتم: سلام بر تو باد اى نور ديده و ميوه ى قلب مادر!

فرزندم گفت: مادر جان! بوى خوشى نزد شما استشمام مى كنم. تو گويى بوى نياى گرانقدرم، پامبر خداست، آرى مادر جان؟!

پاسخ دادم: آرى پسرم! نياى بزرگوارت به همراه برادرت «حسن» زير «كساء» هستند. پسرم حسين، بسوى «كساء» رفت و پس از درود بر پيامبر گفت: آيا اجازه مى دهيد كه زير «كساء» به همراه شما باشم؟ پيامبر فرمود: سلام بر تو اى فرزند گرانمايه و اى شفاعت كننده ى امت من در روز رستاخيز! آرى بيا... پسرم حسين نيز بر زير «كساء» وارد شد.

در اين هنگام امير مومنان از راه رسيد و سلام كرد. من پاسخ او را دادم. او فرمود: «فاطمه» جان! دخت سرفراز پيامبر! بوى خوشى نزد شما استشمام مى كنم، گويى بوى برادر و پسر عمويم پيامبر خداست؟ گفتم: آرى، آن حضرت با دو فرزندت زير «كساء» هستند.

امير مومنان بسوى «كساء» رفت و گفت: سلام بر شما اى پيامبر خدا! آيا اجازه مى دهيد در كنار شما باشم؟ پيامبر فرمود: سلام بر تو باد اى برادر و جانشين و پرچمدار من! آرى بيا... و امير مومنان نيز وارد شد. و آنگاه خودم نزديك رفتم و گفتم: سلام بر تو اى پدر گرانمايه ام، اى پيامبر خدا! آيا اجازه دارم با شما باشم؟ پيامبر فرمود: درود بر تو اى دخت سرفراز و اى پاره ى تن من! آرى بيا... و من نيز با افتخار زير «كساء» رفتم و در كنار پدر و شوى گرانقدر و دو فرزندم قرار گرفتم.

آرى بدينسان هنگامى كه ما پنج تن در كنار هم و در زير «كساء» قرار گرفتيم، پيامبر دو طرف «كساء» را گرفت و با دست راست خويش اشاره به آسمان نمود و فرمود:

بار خدايا! اينان خاندان و خاصان و نزديكان من هستند. اينانند كه گوشت شان، گوشت من است و خونشان، خون من. خداوندا! هر كه اينان را بيازارد مرا آزرده است و هر كه آنان را به رنج افكند، مرا به رنج افكنده است و هر كه با آنان بجنگد، با من سر جنگ داشته است. بار خدايا! من با هر كس كه با آنان پيكار كند، در پيكارم و با هر كس كه با آنان در صلح و صفا باشد، در صلح و صفا هستم. من دشمن دشمنان اينان هستم و دوستدار دوستانشان خواهم بود، چرا كه اينان از من هستند و من از اينان.

خداوندا! درود و رحمت و بركت و آمرزش و خشنودى خويش را بر من و بر اينان قرار ده و پليدى و زشتى را از وجودشان آنگونه كه خود مى پسندى بزداى و آنان را پاك و پاكيزه ساز.

در اين لحظات بود كه خداى جهان آفرين به فرشتگان فرمود:

«هان اى فرشتگان! و اى آسمانيان!

من هرگز آسمانى را برافراشته و زمينى را گسترده و ماهى را درخشنده و خورشيدى را نورافشان و فلكى را گردان و دريايى را جارى و كشتيى را سير كننده، پديد نياوردم و نيافريدم، مگر بخاطر مهر اين پنج شخصيت والا و گرانمايه اى كه در زير «كساء» هستند.» فرشته ى وحى گفت: پروردگارا!اينان چه كسانى هستند كه در زير «عباء» قرار دارند؟ خدا فرمود: اينان خاندان نبوت و گنجينه ى رسالت هستند. «فاطمه» و پدرش، «فاطمه» و شويش، «فاطمه» و دو پسرش.

جبرئيل گفت: پروردگارا! آيا به من اجازه مى دهيد به زمين فرود آيم و ششمين آنان باشم؟ خدا فرمود: آرى اجازه دادم.

جبرئيل فرود آمد و گفت: سلام بر تو اى پيامبر خدا! پروردگار بلند مرتبه و والا به شما سلام مى رساند و به درود و احترام ويژه اى شما را گرامى مى دارد و مى فرمايد: «به شكوه و اقتدارم سوگند كه من هرگز آسمانى را برافراشته و زمينى را در گردش و دريايى را خروشان و كشتيى را شناكنان نيافريده و پديدار نساختم، مگر بخاطر شما پنج تن.» و اينك اى پيامبر خدا! پروردگارم به من اجازه داده است تا با شما زير اين «كساء» باشم. آيا شما نيز اجازه مى دهيد؟ پيامبر فرمود: سلام بر تو اى امين وحى الهى، به تو اجازه دادم بيا!...

فرشته ى امين نيز وارد شد و آنگاه اين آيه ى شريفه را كه ارمغان خدا بود بر قلب مصفاى پيامبر خدا خواند:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.» در اين هنگام امير مومنان گفت: اى پيامبر خدا! اين نشست ما بر زير «كساء» در بارگاه خدا داراى امتيازى است؟ پيامبر فرمود: سوگند به آن قدرتى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت! داستان اين نشست ما در زير اين «كساء»، در هيچ مجلس و محفلى از محافل زمينيان- كه گروهى از پيروان و دوستداران ما در آن باشند- ياد نشود جز اينكه باران مهر خدا بر آنان باريدن كند و فرشتگان گرد آنان بگردند و تا پايان مجلس آنان، برايشان آمرزش بخواهند.

على عليه السلام فرمود: با اين بيان، به خداى سوگند كه ما پيروز و رستگار شديم و به پروردگار كعبه سوگند كه شيعيان ما نيز پيروز و رستگار شدند.

پيامبر فرمود: سوگند به آنكه مرا به حق به نبوت برانگيخت و به رسالت برگزيد! اگر اين رخداد، در محفلى از محافل زمينيان كه گروهى از شيعيان و دوستداران ما در آن گرد آمده باشند ياد شود، اگر اندوه زده اى در ميان آنان باشد، خداوند اندوه او را برطرف مى كند و اگر غمزده اى باشد، غم او را مى زدايد و اگر صاحب حاجتى در ميانشان باشد، خدا خواسته ى او را برآورده مى سازد.

امير مومنان گفت: پس به خداى سوگند كه ما و شيعيان ما در دنيا و آخرت نيكبخت و رستگار شديم.

شيعه و حديث كساء

خواندن حديث شريف «كساء» در محافل و مجالس به منظور طلب خير و بركت و به هدف اجابت رسيدن دعاها و نزول مهر و رحمت خدا، هماره در طول قرون و اعصار در ميان پيروان مذهب خاندان وحى و رسالت جريان داشته است تا آنجايى كه جلب رحمت الهى بوسيله ى خواندن آن در ميان شيعه بصورت يك سيره ى شايسته درآمده و آثار شگفت انگيزى نيز همچون: شفا يافتن بيماران، برآمدن خواسته ها و رفع سختى ها و ناگواريها نيز به بركت تلاوت آن، در ميان آنان ظاهر شده است.

اين حديث شريف در منابع ذيل آمده است:

1- «غررالاخبار»، «ديلمى» از علماى قرن هشتم هجرى

2- «المنتخب»، «طريحى» صاحب «مجمع البحرين»

3- «نهج المحجة فى فضائل الائمة»، «على نقى احسايى» از علماى قرن دوازده هجرى

4- «عوالم العلوم»، «بحرانى»، كه آن را با سندهاى عالى و به هم پيوسته از سلسله اى از علماى بزرگ روايت كرده است كه از جمله ى آنان عبارتند از:

1- علامه ى حلى

2- شيخ طوسى

3- شيخ مفيد

4- ابن قولويه

5- على بن ابراهيم

6- كلينى و چهره هايى از اين گونه... همچنان كه برخى از دانشمندان بزرگ، كتاب مستقلى پيرامون اين حديث شريف نوشته و به شرح آن پرداخته و راه هاى رسيدن آن را بروشنى آورده اند. علاقمندان براى توضيح بيشتر در اين مورد مى توانند به كتاب «احقاق الحق»، ج 2، ص 558، مراجعه نمايد.

حديث كساء به زبان شعر

شاعران هدفدار و درست انديش نيز نقش بزرگى در به نظم درآوردن اين حديث شريف داشته اند. آنان اين حديث را در قالب هاى زيبا و پرجاذبه ى شعر ريخته و به زبانهاى عربى، فارسى، هندى، اردو و... درآورده و به دوستداران خاندان پيامبران هديه كرده اند.

از جمله ى آنان عالم گرانمايه سيد محمد قزوينى، فرزند سيد مهدى قزوينى است كه آن را بصورت جالب و تحسين برانگيزى به زبان عربى به نظم درآورده است كه اينگونه آغاز مى شود:



  • روت لنا فاطمة خير النساء روت لنا فاطمة خير النساء


  • حديث اهل الفضل اصحاب الكساء حديث اهل الفضل اصحاب الكساء


و آنگاه پس از به قالب شعر ريختن كامل حديث شريف كساء با اين بيت قصيده ى خويش را به پايان مى برد:



  • فاسطقت بنت الهدى و احزنا فاسطقت بنت الهدى و احزنا


  • جنينها ذاك المسمى محسنا جنينها ذاك المسمى محسنا


زكيه

و اژه ى تزكيه و مشتقات آن در آيات متعددى از قرآن شريف به كار رفته است. براى نمونه:

1 قرآن مى فرمايد: «قد افلح من زكيها» [ سوره 91، آيه 9. ] هر كس جان را پاكيزه ساخت، رستگار گرديد. 2 و مى فرمايد: «اقتلت نفسا زكية» [ سوره 18، آيه 74. ] آيا كسى را كه از گناه پاك و پاكيزه است، كشتى؟

3- و مى افزايد: «لاهب لك غلاما زكيا» [ سوره 19، آيه 19. ] براى اينكه پسرى پاكيزه به تو ارزانى دارم.

4- و مى فرمايد: «ذلك خه ازكى لكم و اطهر» [ سوره 2، آيه 232. ] اين براى شما پربركت تر و پاكتر است.

اين واژه ى مقدس در فرهنگ عرب در مورد پاكيزگى و رشد و نمو به كار مى رود. از اين رو معناى آيه نخست اين مى شود كه:

هر كس جان خويش را از ضد ارزشها و صفات نكوهيده اى كه از شر شكم و زبان و سخن نسنجيده، خشم و حسد، بخل و دوستى جاه و مقام، دنيادوستى و خود بزرگ بينى و خودپسندى سرچشمه مى گيرد، پاك و پاكيزه ساخت، رستگار گرديد.

آرى تزكيه ى جان از اين صفات نكوهيده در گرو پيراستگى از اين آفت ها و آراستگى به ويژگيهاى اخلاقى و انجام كارهاى شايسته اى است كه ضد صفات نكوهيده اى چون بخل و خودكامگى و اين گونه كارهاى ناپسند باشد. و معناى آيه ى دوم نيز با توجه به معناى واژه ى تزكيه اين مى شود كه: آيا كسى را كشته اى كه از هر گناه و جنايتى كه مجوز كشتن او باشد، پاك و پاكيزه است؟ و معناى آيه ى سوم اين مى شود كه: من پسرى پاك و پاكيزه از هر گناه و لغزش و آراسته ى به ارزشهاى والاى انسانى و عمل شايسته به تو ارزانى خواهم داشت.

با اين بيان هنگامى كه يكى از نامهاى مقدس «فاطمه»، «زكيه» است نشانگر اين حقيقت است كه وجود گرانمايه از سويى به تمام اين معانى و مفاهيم پاك و پاكيزه و ديگر ارزشهاى اخلاقى آراسته و از دگر سو از همه ى نقاط منفى پيراسته است.

در مورد قداست و طهارت آن حضرت به هنگام طرح آيه ى تطهير به اندازه ى كافى بحث شد و به روشنى ثابت گرديد كه دخت فرزانه ى پيامبر از هر ناپسندى و پليدى ظاهرى و باطنى پاك و پاكيزه است. و معناى چهارمين آيه كه اين واژه در آن به مفهوم رشد و نمو است، بايد خاطرنشان گردد كه «فاطمه» به اين معنا نيز «زكيه» است. در اين مورد به هنگام بحث از واژه ى «مباركه» كه يكى از نامهاى مبارك اوست، بحث شد.

مرضيه

مقام والا و درجه ى بندگان شايسته و وارسته اى كه خدا از آنان راضى و خشنود است، براستى مقامى بلندمرتبه و بسيار والاست. و چقدر شمار بندگان آگاه و پرواپيشه اى كه بخاطر درستكارى و عدالت خواهى و پايمردى و پايدارى در انجام كارهاى شايسته، مورد رضايت خدا قرار مى گيرند، اندك است.

از جمله ى بندگان شايسته و شكوهبارى كه به اين مقام والا و مرتبه ى پرفراز و رفيع اوج گرفته است، دخت سرفراز پيامبر است، چرا كه او به گونه اى زيست كه خدا به بهترين صورت از او خشنود گشت.

او از نظر عبادت و فرمانبردارى خدا، از نظر پارسايى و انفاق، از نظر شكيبايى و پايدارى در حق و عدالت و از نظر رفتار و گفتار، هماره پسنديده و مورد خشنودى آفريدگارش بود. درود خدا و پيامبران و فرشتگان و شايستگان بر او باد كه راز آفرينش «زن» بود.

«حافظ عسقلانى» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود:

«اتانى جبرئيل فقال: يا محمد ان ربك يحب فاطمة فاسجد، فسجدت... [ لسان الميزان، ج 3، ص 275. ] فرشته ى وحى بر من فرود آمد و پيام آورد كه: اى محمد! براستى كه پروردگارت فاطمه را دوست مى دارد، از اين رو سجده ى شكر بجاى آور كه من سجده كردم...» و نيز «ذهبى» آورده است كه:

فرشته ى وحى به هنگامه ى ولادت فاطمه بر پيامبر فرود آمد و ضمن عرض تبريك، پيام آورد كه خداوند به تو و به نورسيده ات سلام مى رساند.

«الله يقروك السلام و يقرى ء مولودك السلام.»

راضيه

از والاترين درجات ايمان به آفريدگار هستى، اين است كه انسان در اوج آگاهى و عشق، از تدبير و تقدير حكيمانه ى خدا خشنود بوده و به آنچه او براى بنده ى خويش اندازه گيرى و تدبير فرموده است راضى و دلگرم باشد. و اين نشان بزرگى و مدال افتخارآفرين ايمان، از ويژگى هاى بانوى بانوان، فاطمه در همه ى زندگى تاريخسازش بود.

او بانوى گرانمايه اى بود كه به همه ى فراز و نشيب ها و ناگواريهاى زندگى كه بر اساس تقدير حكيمانه ى الهى برايش پيش آمد، خشنود بود و اين كتاب كه در دست شما خواننده ى گرامى است از آغاز تا انجام از رخدادهاى غمبار و مصائب جانگداز و ناخوشايندى سخن دارد كه از نخستين مرحله ى زندگى و دوران كودكى «فاطمه» تا لحظات شهادتش در اوج جوانى، بر او فروباريد.

آن حضرت در همه ى مراحل زندگى سراسر درس آموز و پرافتخارش، به آنچه خدا برايش مقرر فرموده بود، رضايت داشت و در راه انجام وظايف و بدوش كشيدن بار مسووليت خويش، انواع شكنجه و آزار، ترس و ناراحتى، رنج و محروميت، فقر و گرفتارى و هر غم و مشكلى را به جان خريد و توانمند و پرصلابت، افتخار آفريد و تاريخ ساخت و نور پاشيد.

در اين كتاب شما خواننده ى گرامى با برخى از اين رنجها و مصيبت هايى كه با زندگى آن بانوى پرشكوه آميخته بود، آشنا خواهيد شد. راستى كه آن اميره ى ارزشها و فضليت ها، شخصيت والايى بود كه اين آيه ى شريفه بايد شامل او شود و او مصداق بارز كسانى است كه با اين سخن شكوهبار مورد خطاب قرار مى گيرند كه:

«يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعى الى ربك راضية المرضية. » [ سوره فجر، آيه 26. ] چرا كه او به پاداش خدا و به آنچه آفريدگارش در اين سرا براى او مقرر فرمود، خشنود بود و در همه ى زندگى، به گونه اى سخن گفت و عمل كرد كه خدا از او خشنود و راضى باشد.

محدثه

پيش از هر چيز بايد بنگريم كه آيا فرشتگان با كسى جز پيام آوران خدا نيز سخن مى گويند و آيا جز پيامبران، ديگرى هم مى تواند فرشته را بنگرد؟ و آيا جز پيامبران خدا كسى مى تواند صداى آنان را بشنود؟ براى پاسخ فراهم آوردن به اين پرسشها بايد به قرآن شريف بازگرديم.

1- خدا در قرآن: و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و... يا مريم اقنتى لربك... [ سوره 3، آيه 41. ] و فرشتگان گفتند: اى مريم خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد. اى مريم از پروردگارت فرمان بر و در برابر او سجده كن و با نمازگزاران نماز گزار.

به صراحت اين آيه ى شريفه، فرشتگان «مريم» را مخاطب ساخته و با وى سخن گفتند. آن هم ستايش آميز و دربردارنده ى دستورات خدا، و بى ترديد «مريم» نيز نداى آنان را مى شنيد و سخنانشان را دريافت مى داشت، در غير اين صورت كارى بيهوده و بى فايده بنظر مى رسيد...

2- و نيز: و اذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكانا شرقيا... فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا قال: انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا... [ سوره 19، آيه 20. ] در اين كتاب «مريم» را ياد كن، آنگاه كه از خاندان خويش به مكانى رو بسوى برآمدن آفتاب دورى گزيد و ميان خود و آنان حجابى افكند (تا جايگاه عبادت و نيايشش آماده باشد). در اين هنگام ما «روح» خود را بسوى او فرستاديم؛ و او در سيماى انسانى بى عيب و نقص، بر مريم پديدار گشت. او (سخت ترسيد و) گفت: من از شر تو به خداى بخشنده پناه مى برم اگر پرواپيشه اى! (وى) گفت: من فرستاده ى پروردگار تو هستم؛ (آمده ام) تا پسر پاكيزه اى به تو ارزانى دارم!

(مريم)گفت: چگونه براى من فرزندى ممكن است؟! در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده اى هم نبوده ام؟!

گفت: مطلب همين است! پروردگارت فرمود: اين كار براى من آسان است! (ما او را مى آفرينيم تا قدرت خويش را نشان دهيم.) و او را براى مردم نشانه اى مى سازيم.

مفسران همه بر آنند كه منظور از «روحنا» در اين آيه ى شريفه «جبرئيل» است كه در چهره ى يك انسان كامل و خوش سيما در برابر ديدگان «مريم» پديدار گشته و با او سخن را آغاز نمود.

3- و نيز: و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب... [ سوره 11، آيه

70- 73. ] و زن ابراهيم كه ايستاده بود خنديد. فرشتگان او را به اسحاق بشارت دادند و پس از اسحاق به يعقوب.

اين آيات نيز نشانگر آمدن فرشتگان به خانه ى ابراهيم پيامبر و آوردن بشارت و مژده ى فرزند به آن بزرگوار است. و نشانگر اين حقيقت كه همسر او «ساره»، با اين پندار كه آنان ميهمان هستند از آنان پذيرايى كرد و غذا برايشان فراهم آورد و با آنان سخن گفت، همانگونه كه فرشتگان با او گفتگو نمودند.

4- و نيز: و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم. [ سوره 28، آيه 7. ] به مادر موسى وحى نموديم كه كودك خود را شير بده و آنگاه كه بر جان او بيمناك شدى او را به دريا بيفكن.

با بيان مفسران منظور از وحى در اينجا الهام است... و معناى آن چنين مى شود كه: «ما بر دل او چنين افكنديم. » و برخى نيز گفته اند: او را «اينگونه ندا داديم».

«مناوى» در كتاب خويش از «قرطبى» آورده است كه: و اژه ى «محدثون» به فتح «دال» اسم مفعول، و جمع «محدث» به مفهوم دريافت دارنده ى الهام و يا به معناى كسى است كه در گمان و پندار خويش به راه ثواب مى رود. چنين فردى از سوى خدا بصورت الهام و يا مكاشفه، چيزى در دلش افكنده مى شود و يا اينكه بدون آنكه انديشيده باشد سخن درستى بر زبانش جارى مى گردد و يا فرشتگان بى آنكه او پيامبر خدا باشد با او سخن مى گويند و يا در گمان و پندار خويش به راه درست مى رود، به گونه اى مى پندارد كه گويى از عالم ملكوت به او الهام گشته است، به همين جهت ديدگاهش درست از كار در مى آيد... و اين گراميداشت خدا از بندگان شايسته ى خويش است كه كرامتى است از جانب او كه به آنان ارزانى مى دارد و در حقيقت از مقامات رفيع و پرفراز دوستان خداست. [ شرح جامع صغير، ج 2، ص 270. ]

/ 79