اى دريغ و درد - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى دريغ و درد

آرى او را به خاك سپردند، همو را كه شبيه ترين انسان از نظر سيما و سيرت و منطق و رفتار به پيامبر گرامى بود.

همو را كه نخستين شهيد خاندان سرفراز محمد «ص» بود.

همو كه مجموعه اى ازموهبتها و فضيلتها و ارزشهاى والاى انسانى بود.

آرى اى دريغ و درد كه آن حوريه ى انسان نما را در آن شب غمبار در دل خاك نهان ساختند.

امير مومنان قبر مطهر همتاى گرانقدر و مام پرفضيلت فرزندانش را با شكيبايى وصف ناپذيرى و قوت قلب شگرفى صاف و هموار كرد، گويى در آن لحظات سخت و شكننده زخم كارى قلبش گرم بود به همين جهت هم، درد را احساس نمى كرد.

همانگونه كه انسان به هنگام فرود آمدن ضربه اى يا زخمى بر پيكرش، در لحظات فرود درد چندانى احساس نمى كند بلكه پس از گذشت لحظات نخستين است كه درد و رنج آن زخم كارى بر او فشار مى آورد و او را به ناله و فرياد وامى دارد.

آرى تا لحظاتى پيش پيكر دخت سرفراز پيامبر در برابر ديدگان امير مومنان بود چه آنگاه كه او را غسل مى داد و زمزمه مى كرد و چه آنگاه كه بر قامت برافراشته اش كفن مى بريد، يا بر او نماز مى گزارد و يا در دل خاك به امانت مى سپرد.

در همه ى اين مراحل فاطمه در برابر على عليه السلام مجسم بود و او با پيكر پاك وى بسان خودش سخن مى گفت و دردهاى جانكاه دل را مى گشود اما اينك با چيدن خشتها و افشانده شدن خاك بر آن در گرانمايه ى رسالت، ديگر خورشيد وجود فاطمه عليهاالسلام غروب كرد و از برابر ديدگان على نهان شد و اينجا بود كه آن قهرمان بى هماورد فشار امواج درد و رنج و طوفان غم و اندوه را در گستره ى قلب خويش دريافت و درد در سخت ترين صورت ممكن خويش، بر او فشار آورد. را ستى كه آن لحظات سخت، از آن شب غمبار، براى امير مومنان بسيار دردناك و حزن انگيز بود. و راستى كه آن سوگ بزرگ و آن مصيبت جبران ناپذيرى قلب پرتوان آن حضرت را سخت زير فشار شكننده ى خويش گرفته بود، چرا كه «فاطمه»اش، همسر گرانمايه اش، بانوى بى نظير خانه اش، مام بى همتاى فرزندانش را از دست داده بود.

در سوگ بانوى شهيدى نشسته بود كه حقوقش پايمال شده و بر او ستم و بيدادى وحشيانه رفته و بر اثر همان ستم و شقاوت تجاوزكاران، جهان را بدرود گفته و نخستين قربانى خاندان رسالت در رويارويى با ستم و بيداد داخلى بود.

چرا كه امير مومنان با مرگ جانسوز «فاطمه» همتا و شريك بى نظير زندگى اش را از دست داده و در سوگ محبوب ترين انسانها در نظر خود و پيامبر نشسته بود. چرا كه سالار بانوان را در بهار جوانى و نخستين مرحله ى حيات و دوران شكوفايى و تراوت زندگى اش از كف داده بود.

چرا كه در سوگ بانوى نشسته بود كه در قلمرو دين و دنيا و اين جهان و آن جهان با او هماهنگ و همسنگر بود.

چرا كه يار قهرمانى را از دست داده بود كه در سخت ترين شرايط و مصائب زندگى و تلخى هاى آن بسان كوهى سر به آسمان ساييده، با نهايت اقتدار او را همراهى مى كرد.

آرى او حوريه اى انسان نما را اينك در دل خاك سپرده بود كه در ميان همه ى زنان عصرها و نسلها، نظير و مانندى نداشت. و روشن بود كه آن حضرت پس از فاطمه عليهاالسلام در كران تا كران گيتى زنى بسان او از نظر پاكى و قداست، دانش و بينش، كمال شرافت و ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى... هرگز نمى توانست بيابد و هرگز برايش ممكن نبود كه پس از دخت فرزانه ى پيامبر روح باعظمت خويش را با بانوى ديگرى قرار و آرام بخشد. و نيز آنچه فاجعه ى سوگ فاطمه را سهمگين تر و اندوه امير مومنان را افزون تر و ابعاد درد و رنج آن حضرت را وسعت بيشترى مى بخشيد اين بود كه همسر گرانمايه اش به او وصيت كرده بود كه مراسم تشييع پيكر پاكش شبانه و مخفيانه انجام پذيرد و آرامگاهش نيز ناشناخته و بدون هيچ نشان و اثرى مخفى باشد.

شكايت به پيامبر خدا

به همين جهت هنگامى كه دست مبارك خويش را تكان داد تا خاكهاى قبر را بيفشاند يكباره بيش از گذشته امواج غم و اندوه بر او روى آورد و تاب و توان را از آن قهرمان بى هماورد گرفت، باران اشك از ديدگان فروباراند و رو به تربت پاك پيامبر خدا آورد و اينگونه ناله ى جانسوز از پرده دل سر داد:

السلام عليك يا رسول الله عنى، السلام عليك عن ابنتك و زائرتك، و البائتة فى الثرى ببقعتك، و المختار لها الله سرعة اللحاق بك، قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى، و عفى عن سيدة نساءالعالمين تجلدى، الا ان فى التاسى لى بسنتك فى فرقتك موضع تعز، فلقد وسدتك فى ملحودة قبرك، بعد ان فاضت نفسك بين نحرى و صدرى، و غمضتك بيدى، و توليت امرك بنفسى، بلى و فى كتاب الله لى انعم القبول، انا لله و انا اليه راجعون.

قد استرجعت الوديعة و اخذت الرهينة، و اختلست الزهراء، فما اقبح الخضراء و الغبراء، يا رسول الله!! اما حزنى فسرمد، و اما ليلى فمسهد، و هم لا يبرح من قلبى، او يختار الله لى دارك التى انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق الله بيننا، و الى رسول الله اشكو، و ستنبوك ابنتك، بتضافر امتك على، و على هضمها حقها، فاحفها السوال، و استخبرها الحال...

درود گرم و خالصانه ام، اى پيامبر خدا! و درود دخت گرانمايه و زيارت كننده ات «فاطمه»، بر شما باد.

همو كه در آرامگاه و در كنار تربتت در خاك تيره آرميده، و خدايش زود رسيدن او به شما را برايش برگزيده است.

هان اى پيامبر خدا! شكيبايى ام از فراق دخت برگزيده ات به كاستى رفت، و خويشتن دارى ام در سوگ سالار سرفراز بانوان گيتى، از دست رفت.

در اين غم بزرگ، جز با تاسى به راه و رسم شما كه در مصيبتها گريه مى كردى و شيبايى مى ورزيدى، چه مى توان كرد؟ را ستى كه غم فراق دخت گرانمايه ات جانكاه است، اما با توجه به تاثر عميق من در سوگ شما اينك جاى شكيبايى و خويشتن دارى برايم هست.

چرا كه من با اندوهى وصف ناپذير با دست خويش تو را در آرامگاهت فرود آوردم، آن هم پس از آنكه روح مقدس و ملكوتى ات آنگاه كه سر مباركت ميان گلو و سينه ام بود، بسوى دوست پركشيد و با دست خويش چشمان حق بين تو را بستم و مراسم غسل و كفن و به خاك سپاريت را خود برگزار كردم.

آرى اين از سنتهاى خداست و جز پذيرش آن گريزى نيست.

«انا لله و انا اليه راجعون» (هان اى پيامبر خدا) اينك امانت بازگردانده شد و گروگان دريافت گرديد. و زهراى عزيز، از ستم و بيداد حاكم برگرفته شد و آسود.

اى پيامبر مهر! از اين پس چقدر آسمان نيلگون و زمين تيره و تار در برابر ديدگانم زشت و ناهنجار جلوه مى كند.

اى پيامبر خدا!

ديگر اندوه من هميشگى و پايان ناپذير خواهد بود، و شبهايم در بى خوابى و بى قرارى. و ديگر اين غم و اندوه جانكاه از گستره ى قلبم بيرون نخواهد رفت تا خدا همان سراى شكوهبارى را كه تو در آن رحل اقامت افكنده اى برايم برگزيند.

ديگر در كران تا كران جان اندوهى جانكاه دارم و دل را خون كند و غمى گران سايه افكنده است كه هر لحظه در جوشش و هيجان است. را ستى كه خداى پرمهر چه زود ميان ما جدايى افكند و من از غم اين فراق! به خدا شكايت مى برم.

اى پيامبر خدا! به زودى دخت فرزانه ات به شما گزارش خواهد كرد كه چگونه ستمكاران امتت بر ضد من همداستان شدند. و بر پايمال ساختن و خوردن حق او همدست گرديدند. شما اى پيامبر خدا! حقايق را از او جويا شو و از او بخواه، و سرگذشت دين و دفتر و اوضاع و احوال را از او بپرس چه بسيار دردهايى در دل داشت كه سينه اش بسان ديگ جوشان، مى جوشيد اما در اينجا راهى براى بازگفتن و پخش آنها نيافت. و آنها را به زودى بر شما پدر گرانمايه اش خواهد گفت و خداى ميان او و اين بيدادگران داورى خواهد كرد. كه او برترين داوران و بهترين حاكمان است.

اينك سلام گرم و هماره ى من بر شما دو تن باد، اى پيامبر خدا!

سلام و درود كسى كه خداحافظى مى كند، نه سلام و درود كسى كه دلتنگ و خشمگين است. چرا كه اگر از اينجا و از كنار تربت «فاطمه»ام بروم نه از سر دلتنگى است، و اگر همين جا بمانم نه به انگيزه ى بدگمانى به آن چيزهايى است كه خدا به شكيبايان وعده فرموده است.

آه! آه!

اما راستى كه غم و اندوه هرچه گران باشد باز هم شكيبايى مبارك تر و زيباتر است. و اگر بيم چيرگى دشمنان تجاوزكار بر ما نبود، در كنار تربت عطرآگين تو، اى دخت سرفراز پيامبر! رحل اقامت مى افكندم. و بسان به اعتكاف نشستگان ماندن در كنار تو را برمى گزيدم. و همانند مادران جوان مرده در اين مصيبت سهمگين مى گريستم.

هان اى پيامبر خدا! اينك دخت فرزانه و محبوبت از ستم و بيداد در محضر خدا شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شد، و حقوقش با زورمدارى و خشونت ربوده شد ، از ميراث پدرى اش بطور آشكار بازداشته شد ، با اينكه از رحلت شما، اى پيامبر برگزيده ى خدا! چيزى نگذشته است و نام و ياد جاودانه ى شما طراوت و تازگى دارد.

اينك اى پيامبر خدا! من تنها بسوى خدا شكايت مى برم و زيباترين و موثرترين آرامش دل در اقتداى به سيره و عملكرد شماست (كه هماره درس پايدارى و شكيبايى مى دادى).

پس درود بى شمار و مهر و بركات بى كران خدا بر دخت فرزانه ات «فاطمه» و بر تو باد [ سخنان جانسوز و روشنگرانه ى امير مومنان در كنار تربت فاطمه عليهاالسلام در كتابهاى ذيل آمده است:

كافى امالى شيخ طوسى مجالس مفيد نهج البلاغه... ] و نيز آورده اند كه امير مومنان پس از به خاكسپارى دخت گرانمايه ى پيامبر هنگامى كه به خانه بازگشت قلب مباركش لبريز از اندوه شد و در خانه اى كه ديگر فاطمه در آن نبود سخت احساس وحشت و تنهايى كرد و اينگونه به زمزمه پرداخت و شراره ى دل را به آسمان رها ساخت...



  • ارى علل الدنيا على كثيرة ارى علل الدنيا على كثيرة


  • و صاحبها حتى الممات عليل و صاحبها حتى الممات عليل




  • لكل اجتماع من خليلين فرقة لكل اجتماع من خليلين فرقة


  • و كل الذى دون الفراق قليل و كل الذى دون الفراق قليل




  • و ان افتقادى فاطما بعد احمد و ان افتقادى فاطما بعد احمد


  • دليل على ان لا يدوم خليل دليل على ان لا يدوم خليل


[ الفصول المهمه، ص 148. ] .

خود مى نگرم كه رنج و ناگوارى هاى دنيا بر من هجوم آورده اند و كسى كه اين همه رنج و ناراحتى او را احاطه كند، هماره بيمار خواهد بود.

ميان دو دوست پرمهر سرانجام فراق و جدايى است. و هر چيز ديگر كه جز جدايى دوست باشد، تحمل آن سهل و آسان است. و اين واقعيت دردناك كه من پس از پيامبر مهر دخت فرزانه اش فاطمه را از دست دادم، برترين دليل بر اين حقيقت است كه در اين جهان دوست و دوستى جاودانه نيست. و از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود:

پس از شهادت مام گرانقدرم فاطمه عليهاالسلام، امير مومنان هر روز كنار تربت او مى رفت و در يكى از روزها خود را بر روى آرامگاه محبوب خويش انداخت و چنين سرود:



  • مالى مررت على القبور مسلما مالى مررت على القبور مسلما


  • قبر الحبيب فلم يرد جوابى قبر الحبيب فلم يرد جوابى


[ الفصول المهمه، ص 148. ] .

مرا چه سود كه بر كنار قبرها بگذرم و بر قبر محبوب خويش سلام دهم اما او جواب مرا ندهد.

تلاشهاى مذبوحانه و بى ثمر

آن شب غمبار به پايان رسيد و هنگامى كه بامداد از افق پديدار شد مردم براى شركت در تشييع پيكر پاك فاطمه عليهاالسلام رو به خانه ى امير مومنان آوردند، اما با اين خبر روبرو شدند كه دخت محبوب پيامبر شبانه به خاك سپرده شده است.

امير مومنان در بقيع ترسيمى از هفت قبر يا بيشتر از آنها را پديد آورد تا تربت پاك او ناشناخته بماند. مردم با دريافت اين خبر بسوى بقيع كه از همان روز تاكنون قبرستان مردم مدينه بود روى آوردند و با حضور در آنجا به جستجوى آرامگاه دخت فرزانه ى پيامبر پرداختند، اما كار بر آنان مشكل شد و تربت فاطمه عليهاالسلام را از قبرهايى كه ترسيم شده بود نشناختند.

از اين رو صداى ضجه و ناله ى مردم به آسمان برخاست. همه به نكوهش يكديگر پرداختند كه؛ پيامبر گرامى به هنگام رحلت خويش تنها يك دختر كه يادگار و امانت گرانبهاى او بود در ميان شما باقى نهاد آنگاه شما به گونه اى عمل مى كنيد كه او مرگ خويش را از خدا مى خواهد و جهان را بدرود مى گويد و به خاك سپرده مى شود و شمايان نه در مراسم نماز و به خاك سپاريش حاضر مى گرديد و نه تربت پاك او را مى شناسيد و مى دانيد كجاست؟!!

در آنجا مقداد به ابوبكر برخورد و ضمن گفتگو در اين مورد به او گفت: ما شب گذشته پيكر پاك دخت يگانه ى پيامبر را به خاك سپرديم.

عمر با شنيدن اين خبر گفت: هان اى «ابوبكر»! آيا ديروز به تو هشداد ندادم كه اينان در انديشه ى به خاكسپارى نهانى دختر پيامبرند؟ مقداد گفت: اين كار به خاطر آن بود كه آن حضرت از شما سخت خشمگين بود و ضمن وصيت به اين كار، سفارش كرد كه تدبيرى انديشيده شود كه شما دو تن بر او نماز نگزاريد «عمر» برآشفت و با يورش بر او، چهره و سر او را آماج تازيانه ى خود ساخت كه مردم گرد آمدند و او را نجات دادند اما «مقداد» شهامتمندانه در برابر زورمندان و مردمى كه گرد آمده بودند ايستاد، و فرياد برآورد كه:

دخت سرفراز پيامبر در حالى به شهادت رسيد كه بر اثر ضربات بيداد و شلاق هاى ستمى كه شما بر او زديد پيكرش خون آلود و خون از كمر و دنده اش جارى بود.

او نظاره گر بيدادى بود كه شما در حق امير مومنان روا داشتيد و شما كه با آن دو گرانمايه ى جهان هستى آنگونه ددمنشانه رفتار كرديد، جاى شگفتى ندارد كه اينك مرا به جرم بازگويى وصيت روشنگرانه ى فاطمه به باد كتك بگيريد. [ كامل بهايى، ج 1، ص، 312. ] «عباس» عموى پيامبر نيز ضمن بازگويى وصيت فاطمه به آن دو گفت: مقداد درست مى گويد. آن بانوى بهشت وصيت كرده بود كه شما دو نفر بر او نماز نگذاريد؛ «عمر» نهره كشيد كه: هان اى فرزندان هاشم! مباد كه حسد ديرين خويش در مورد ما را وانهيد!!

عقيل رو به عمر كرد و خروشيد كه: به خداى سوگند كه شما حسدورزترين و كينه توزترين مردم نسبت به پيامبر و خاندان او هستيد. ديروز دخت يگانه ى او را با سنگدلى و شقاوت بهت آورى كتك زديد و او در حالى جهان را بدرود گفت كه پيكرش بر اثر ضربات بيداد شما خون آلود بود و از شما سردمداران اين ستم و بيداد سخت ناخشنود. [ كامل بهايى ج 1، ص 313. ] سردمداران استبداد در برابر تدبير حكيمانه ى فاطمه عليهاالسلام سخت غافلگير شده بودند، خيره سرانه گفتند برويد: چند تن از بانوان مدينه را بياوريد تا اين قبرها بشكافند و پيكر مطهر دخت پيامبر را بيرون بياورند تا بر او نماز بخوانيم و بدانيم كه قبر مطهرش كجاست تا از اين پس به زيارت قبرش بياييم.

آنان كوشيدند تا با اين نقشه ى شوم تدبير حكيمانه ستم سوز و روشنگرانه ى فاطمه عليهاالسلام را كه با وصيت خويش انديشيده بود بى اثر ساخته و ثمره ى تلاشها و زحمات طاقت فرساى امير مومنان در راه محرمانه نگاه داشتن تربت آن حضرت و محروم ساختن برخى دنياداران و دنياطلبان از درك پاداش پرشكوه نماز بر پيكر «فاطمه» را از ميان بردارند. اگر جز اين بود از نبش قبر به منظور نماز بر پيكر فاطمه عليهاالسلام چه مى جستند؟

/ 79