هشدار جدى امير مومنان
به هر حال خبر توطئه ى شوم و تكاندهنده اى كه استبداد حاكم در پى اجراى آن بود به امير مومنان رسيد و آن آزادمرد عصرها و نسلها ديگر سكوت و شكيبايى را روا ندانست. به همين جهت لباس زردى را كه لباس رزم او بحساب مى آمد، به منظور هشدار دادن به تجاوزكاران بر تن كرد... و شمشير بلندآوازه اش «ذوالفقار» را از نيام بر كشيد و در حالى كه چشمان حق بين و نافذش بر اثر خشم به دشمنان حق و عدالت سرخ مى نمود و رگهاى گردنش از خون غيرت انباشته بود، بسوى «بقيع» حركت كرد.جاسوسان دستگاه غاصب حركت قهرمانانه ى على بسوى بقيع، و خشم مقدس آن حضرت، و پوشيدن لباس ويژه ى رزم بوسيله ى او را، بسرعت به توطئه گران گزارش گزارش كردند و درست در اين لحظات نداگرى ندا داد كه هان اى مردم! بهوش كه امير مومنان اينك به بقيع مى رسد، بنگريد كه چگونه آمده است و به خداى توانا سوگند ياد مى كند كه اگر از قبرهاى چندگانه اى كه او ترسيم كرده است، سنگى جابجا شود، تا آخرين نفر از تجاوزكاران و توطئه گران را از دم شمشير ستم ستيزش خواهد گذراند.كسانى كه على عليه السلام را مى شناختند، هشدار او را بسيار جدى گرفتند و ديدگاه وى را مورد تصديق قرار دادند، چرا كه مى دانستند كه گرامى مرد عصرها و نسلها راستگو و راستى پيشه است. و گفتارش پشتوانه ى عمل در پى دارد و بر انجام گفتارش تواناست. به همين جهت همه ى آنها جز يك تن، عقب نشينى كردند.تنها «عمر» بود كه هشدار امير مومنان را جدى نگرفت و ضمن بى اهميت جلوه دادن آن هشدار، گفت: هان اى اباالحسن! چه مى گويى؟ به خداى سوگند ما قبرها را مى شكافيم تا پيكر مطهر «فاطمه» دخت پيامبرمان را بيابيم و بر او نماز بگذاريم.اينجا بود كه مرد مردان گام به پيشنهاد و يقه ى لباس آن مردك جسور را گرفت و او را به زمين كوبيد و خروشيد كه:يابن السوداء! اما حقى تركته مخافة ان يرتد الناس عن دينهم، و اما قبر فاطمه عليهاالسلام فوالذى نفس على بيده، لئن رمت و اصحابك شيئا من ذلك لاسقين الارض من دمائكم!!هان اى بى ريشه و تبار! اگر ديدى كه از حق پايمال شده ى خويش با كرامت گذشتم، بدان جهت بود كه از دل زدگى و گريز مردم از دين بخاطر زشت و ظالمانه شما ترسيدم، نه بخاطر ترس از شما مردنمايان. اما در مورد قبر مطهر فاطمه چنين نخواهد شد به خدايى كه جان على در كف قدرت اوست سوگند! اگر تو و ياران تجاوزكارت بخواهيد دست به آن بزنيد و آن را نبش كنيد، زمين را از خون پليدتان سيراب خواهم ساخت.«ابوبكر» پيش آمد و گفت: يا اباالحسن! تو را به حرمت و شكوه پيامبر و عزت و اقتدار خداوند عرش سوگند كه در اين مورد به كارى كه ناخوشايند تو باشد دست نخواهيم يازيد. و امير مومنان او را رها كرد و مردم نيز رفتند و ديگر كسى هوس نبش قبر و پياده كردن نقشه ى شوم استبداد را به سر راه نداد. [ بحارالانوار، ج 43. ] و بدينسان وصيت روشنگرانه و ستم ستيز دخت فرزانه ى پيامبر در پرتو شمشير عدالت شوى گرانمايه اش به انجام رسيد و تا هميشه باقى ماند.امير مومنان در سوگ فاطمه
اگر راه و رسم جامعه ها و تمدن ها و عواطف و احساسات پاك انسانى به سوگوارى بر مردگان و شهيدان حكم مى كند و همگان چنين كارى را بسنده مى شمارند، بى هيچ ترديد دخت فرزانه ى پيامبر بيش از هر شخصيت برجسته و انسان وارسته اى درخور چنين سوگوارى و تجليل و ستايشى است. همانگونه كه درخور اين حق بزرگ است كه هم در دوران حيات و هم پس از شهادت جانسوزش مورد تقدير و ستايش و تكريم قرار گيرد و از شكوه و عظمت و معنويت او تجليل بعمل آيد. را ستى كه او شايسته ى آن است كه مردم آزاده و بافرهنگ در شهادت جانسوزش، به عزاى عمومى بنشينند. در غم از دست دادن او سخت غمزده و اندوهگين گردند. بر او سيلاب اشك روان سازند و ناله هاى جانكاه سر دهند و راه و رسم افتخارآفرين او را بشناسند و آن را در همه ى ابعاد زندگى بپويند. و اقعيت اين است كه سوگوارى بر مردگان و شهيدان بيانگر عواطف انسانها و نشانگر اظهار درد و رنج بخاطر فقدان آنها و ترسيم كننده ى تاسف و تاثر مردم بر فردى است كه جهان را بدرود گفته و سرانجام نشانگر ميزان تاثير مرگ او در بازماندگان و مصيبت زدگان است.با توجه به اين حقايق و نكات ظريف است كه امير مومنان بايد آنگونه كه شايسته و بايسته است در سوگ همسر گرانمايه اش سوگوارى كند و با سوز و گداز و ناله بر او، دردها و غمهاى درونى خويش در آن فاجعه ى تكاندهنده و دردناك را، از دل بيرون بپراكند، چرا كه آن حضرت بيش از هر كس ديگر به عمق فاجعه ى شهادت فاطمه عليهاالسلام آگاه است، و اوست كه آنگونه كه شايسته و بايسته است به مرزهاى گسترده ى شخصيت الهى و معنوى و علمى و اجتماعى همسر والا و همتاى محبوب زندگى اش آگاه است و قدر و منزلت وصف ناپذير او را مى داند، به همين جهت هم اثرگذارى شهادت جانسوز فاطمه عليهاالسلام در او از هر كس ديگرى عميق تر و تكاندهنده تر است.از اين رو جاى هيچ شگفتى ندارد كه امواج غم و اندوه او موج برداشته و اينگونه فوران كند و خطاب به همتاى عزيز و محبوب خويش اينگونه بسرايد:نفسى على زفراتها محبوسة نفسى على زفراتها محبوسة يا ليتها خرجت مع الزفرات يا ليتها خرجت مع الزفرات
لا خير بعدك فى الحياة و انما لا خير بعدك فى الحياة و انما ابكى مخافة ان تطول حياتى... ابكى مخافة ان تطول حياتى...
ارى علل الدنيا على كثيرة ارى علل الدنيا على كثيرة و صاحبها حتى الممات عليل... و صاحبها حتى الممات عليل...
فراقك اعظم الاشياء عندى فراقك اعظم الاشياء عندى و فقدك فاطم ادهى الثكول... و فقدك فاطم ادهى الثكول...
حبيب ليس يعدله حبيب حبيب ليس يعدله حبيب و ما لسواه قلبى نصيب و ما لسواه قلبى نصيب
حبيب غاب عن عينى و جسمى حبيب غاب عن عينى و جسمى و عن قلبى لا يغيب و عن قلبى لا يغيب
مالى وقفت على القبور مسلما مالى وقفت على القبور مسلما قبر الحبيب فلم يرد جوابى قبر الحبيب فلم يرد جوابى
احبيب مالك لا ترد جوابنا احبيب مالك لا ترد جوابنا انسيت بعدى خلة الاحباب انسيت بعدى خلة الاحباب