دو نكته ى جالب - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و همه ى ارزشهاى آن نيز بهتر است. به همين جهت «فاطمه» پس از آن روز بعد از هر نمازى اين برنامه معنوى را با شور و شعورى ژرف و وصف ناپذير انجام مى داد. از اين رو اين را تسبيحات فاطمه ناميده اند. [ بحار، ج 43. ]

3- و نيز از ششمين امام نور آورده اند كه به «ابوهارون» فرموده: ما كودكان خويش را همانسان كه به انجام نماز فرمان مى دهيم به تسبيحات فاطمه نيز فرمان مى دهيم، از اين رو شما نيز آن برنامه ى معنوى شورانگيز را ترك مكن كه هر كس در زندگى خويش بدان مداومت داشته باشد دچار نگونبختى نمى گردد.

4- و نيز در «مكارم الاخلاق» آمده است كه: فاطمه عليهاالسلام «تسبيحى» داشته كه رشته آن از نخ پشمى بوده و به شمار تكبيرها به آن گره زده بود. آن حضرت هنگام تسبيح و تكبير و ستايش خدا، آن را با دست مى گردانيد. هنگامى كه «حمزه» آن سالار شهيدان «احد» به شهادت رسيد، بانوى بانوان از تربت او تسبيح درست كرد و مردم نيز به او تاسى جستند و آنگاه كه حسين عليه السلام به شهادت رسيد ديگر از تربت عطرآگين او تسبيح ساخته شد چرا كه تربت او داراى امتيازات و فضيلت هاى ويژه اى است. [ مكارم الاخلاق، ص 328. ]

5- از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: تسبيح فاطمه عليهاالسلام از نخهاى تيره رنگى كه 34 دانه داشت، ساخته شده بود هنگامى كه «حمزه» به شهادت نايل آمد، فاطمه از تربت او تسبيحى خاص درست كرد كه پس از هر نمازى بوسيله ى آن ياد خدا مى نمود و ذكر مى گفت.

6- امام باقر در اين مورد فرموده:

خدا با چيزى برتر از تسبيحات فاطمه پرستش نشده است. اگر شيوه اى براى پرستش خدا برتر از اين بود، پيامبر آن را به دخت گرانمايه اش ارمغان مى داد. [ بحارالانوار، ج 43، ص 64. ]

7- از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: «هر كس با تسبيحات فاطمه خداى را ستايش نمايد، براستى او را فراوان ياد كرده است.» [ مجمع البيان، ج 8 بحارالانوار، ج 43. ] به هر حال روايات در تسبيحات فاطمه بسيار و پيام آنها نيز گوناگون است. در برخى روايات نخست «الله اكبر» و پس از آن «سبحان الله» و آنگاه «الحمدالله» بيان شده است و از ديدگاه فقهاى ما نيز اين ترتيب از شدت و قوت بيشترى برخوردار است.

مرحوم مجلسى در «بحار» ديدگاه هاى فقها، پيرامون تقدم يا تاخر هر كدام از آن سه ذكر را بطور گسترده طرح نموده است. [ بحارالانوار، ج 58. ]

دو نكته ى جالب

از رواياتى كه ترسيم گرديد اين نكته دريافت مى شود كه سالار بانوان گيتى، با آن شكوه معنوى و عظمت انسانى و شرافت خانوادگى، خود به تدبير امور خانه و فرزندانش مى پرداخت و كارهاى مختلف درون خانه و زندگى مشترك را با درايت و مهارت بسيار انجام مى داد. و نيز روشن مى گردد كه امير مومنان نيز در تدبير امور و تنظيم شئون خانه، معاون و مشاور آن حضرت بود و به او كمك مى رسانيد.

از امير مومنان آورده اند كه فرمود: روزى پيامبر گرامى به خانه ى ما وارد شد. دخت ارجمندش «فاطمه» كنار ديگ غذا نشسته و آن را آماده مى ساخت و من نيز عدس پاك مى كردم. پيامبر پس از نظاره بر ما فرمود: على جان! گوش فرا ده تا سخن بگويم! تو خود نيك مى دانى كه من جز به فرمان خدا سخنى نمى گويم. آنگاه فرمود:

هر مردى در اداره ى خانه و تنظيم شئون و تدبير امور آن به همسرش به مهر و محبت يارى رساند، به شمار موهاى بدنش براى براى او عبادت يك سال كه روزهاى آن را روزه و شب هايش را با شب زنده دارى و عبادت به سحر آورده باشد، مى نويسند.

فاطمه و دانش گسترده

از مجموعه رواياتى كه در اين مورد ترسيم گرديد، شما خواننده ى گرامى دريافتى كه سالار بانوان، فاطمه عليهاالسلام نزديكترين انسانها به پيامبر گرامى بود و ارتباطش با آن حضرت بسان ارتباط جزء با كل يا ارتباط بخشى از يك سيستم و پديده و يا نظام با بخشهاى ديگر آنست و به همين دليل هم بود كه مهر و محبت و ارتباط و هماهنگى ميان او و پدر والامقامش به بالاترين درجه ى ممكن اوج گرفته بود. از اين رو جاى شگفت ندارد كه آن آموزگار آسمانى بهترين و شايسته ترين كارها را به آن دخت فرزانه بياموزد و او را به برترين ارزشهاى انسانى و اخلاقى رهنمون گردد و زيباترين و ظرافت ترين معارف و كارسازترين مفاهيم آسمانى را به قلب مصفاى او بباراند.

فاطمه نيز آن دانشهاى آسمانى و علوم ربانى را از آن چشمه ى جوشان و گوارا و زلال بنوشد و آن نوشابه حقيقت را از مركز وحى سر كشد و قلب بيدار و گسترده اش از انواع حكمت ها لبريز گردد و انديشه ى پرتوان و خرد فروزان و هوشيارى عميق و ژرف نگرى و ژرف انديشى اش، او را در درك مفاهيم بلند و آموختن معارف آسمانى به بهترين شكل ممكن، مدد كند تا او انبوهى از اين حقايق را از پدر گرانقدرش آموخته و بخاطر بسپارد.

آرى فاطمه عليهاالسلام بسيارى از دانش ها را از پدر گرانمايه اش شنيد و بسيارى از مقررات و احكام، دعا ها و نيايش ها و ارزشهاى اخلاقى را فراگرفت.

اينها همه افزون بر دانش و آگاهى گسترده اى است كه خدا به او الهام فرمود و شما خواننده ى گرامى، به هنگام بحث از نام مبارك «محدثه» كه يكى از نامهاى گرامى اوست، اين واقعيت را نگريستى.

«جابر بن عبدالله» از پيامبر آورده است كه فرمود:

ان الله جعل عليا و زوجته و ابناءه حجج الله على خلقه، و هم ابواب العلم فى امتى، من اهتدى بهم هدى الصراط مستقيم. [ شواهدالتنزيل «حسكانى حنفى»، ج 1، ص 58. ] خداوند امير مومنان و همسرش فاطمه و فرزندان ارجمند او را حجت هاى خويش بر بندگانش قرار داد. آنان دروازه هاى دانش در ميان امت من هستند. هر كس راه نيكبختى و نجات را از آنان بجويد، به راه راست و خداپسندانه رهنمون مى گردد.

اما با نهايت تاسف از آن اقيانوس گسترده ى دانش و بينش به دليل شرايط ناهنجار و ظالمانه ى حاكم و تحولات نامطلوب پس از رحلت پيامبر و شرايط خاصى كه بدان اشاره خواهيم كرد، روايات ناچيزى رسيده است.

اگر بانوى بانوان بيش از آنچه زيست، در اين جهان زندگى مى كرد و فرصت كافى و آزادى و امكانت لازم را در اختيار داشت، براستى جهان را از دانش و فرهنگ و شناخت و بينش لبريز مى ساخت. اين واقعيت است نه ادعا، چرا كه فاطمه عليهاالسلام در سراسر عمر پربركتش تنها دو ساعت، آرى دو ساعت فرصت بدست آورد تا باران دانش و فرهنگ و شناخت و معرفت را بر مزرعه ى جامعه بباراند و ميزان و توان علمى خويش را نشان دهد: يك ساعت در مسجد پدرش، پيامبر آن را خطابه ى پرمحتوا و آتشين و شورانگيز و تاريخساز را براى عصرها و نسلها به يادگار نهاد، و ديگر آن فرصت كوتاهى كه در خانه ى خويش و در بستر بيمارى براى زنان عيادت كننده سخنرانى كرد.

شما خواننده ى حقجو در صفحات آينده از ميزان مواهب آن حضرت و گستردگى وانش و وسعت آگاهيهاى او و اقتدارش بر سخن گفتن آگاهى بيشترى خواهيد يافت.

اما متاسفانه دخت سرفراز پيامبر جز دورانى كوتاه در اين جهان نزيست و بنابر آنچه از ولادت و تاريخ زندگى او آورديم و بزودى از شهادت او سخن خواهيم گفت، از همه ى اينها چنين دريافت مى شود كه آن گرانمايه ى عصرها و نسلها، عمر شريفش هنوز به بيست نرسيده بود كه به شهادت رسيد.

با اين وصف شما در مورد او چه مى انديشيد؟ آيا جز اين است كه اگر او پنجاه يا شصت سال در جهان مى زيست و فرصت و امكانات كافى و آزادى داشت، بى هيچ ترديدى جهان را آكنده از فرهنگ و انسانيت مى نمود؟ و بزرگترين ثروت فكرى و گرانبهاترين سرمايه هاى علمى را در ميدانهاى گوناگون بر امت و جامعه هاى بشرى باقى مى نهاد؟ اما سوكمندانه حوادث غمبار پس از رحلت و شرايط حساس و موقعيت ويژه و زندگى كوتاه آن حضرت به او امكان نداد تا چنين كند بلكه از آن بانوى فرزانه، حقايقى از دانش و بينش در ابعاد گوناگون به يادگار مانده است كه براى نمونه به برخى از آن نظر مى افكنيم:

1- از تفسير حضرت عسكرى آورده اند كه فرمود:

بانويى به محضر دخت گرانمايه ى پيامبر شرفياب شد و گفت: اى بانوى من! مادر ناتوانى در خانه دارم كه در نماز خويش گاه دچار اشتباه مى شود. به همين جهت مرا نزد شما فرستاده است تا از شما چاره انديشى كنم.

فاطمه با مهر و علاقه ى بسيار به پرسشهاى او پاسخ گفت و او رفت.

بار ديگر آمد تا اين پرسش و پاسخ گويى به ده بار رسيد و آن زن از آن همه زحمت افزايى شرمنده گشت و از بانوى بانوان پوزش خواست.

آن حضرت فرمود: نه باز هم در صورت نياز بيا و هرچه خواستى بپرس كه من از پاسخ گويى به پرسشهاى علمى و عقيدتى و فرهنگى و دينى شما، احساس خستگى نمى نمايم.

آنگاه افزود: «دوست من!» ببين! اگر فردى استخدام گردد تا بار سنگينى را تا ارتفاع بالايى همچون پشت بام بالا برد و در برابر آن يكصد هزار دينار پاداش دريافت دارد، به نظر شما آيا اين كار براى او خسته كننده و سنگين جلوه مى كند؟ زن دانش پژوه پاسخ داد: نه «فاطمه» جان!

دخت فرزانه ى پيامبر فرمود: من در برابر هر پرسشى كه پاسخ دهم پاداشى فراتر از لبريز شدن ميان زمين و عرش، از مرواريد دريافت مى دارم. اينك آيا زيبنده است كه پاسخ به پرسشهاى تو برايم گران آيد؟ و افزود كه:

از پدرم پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: دانشمندان شيعه ما در حالى وارد صحراى محشر مى گردند كه به هر كدام به اندازه ى دانشى كه اندخته و به مقدار تلاش و كوششى كه در راه ارشاد و هدايت انسانها نموده اند خلعت هاى كرامت بر اندامشان مى پوشانند. گاه به برخى از آنان به پاداش دانش طلبى بسيار و جهاد علمى و عقيدتى هميشگى اش هزار هزار «حله» از نور خلعت داده مى شود و آگاه از جانب پروردگار ندا مى رسد كه: هان اى كسانى كه يتيمان آل محمد صلى الله عليه و اله و سلم را سرپرستى علمى و فكرى و دينى نموديد و پس از رحلت پدرانشان از آنان به شايستگى مراقبت و محافظت به عمل آورديد و به آنها روح بخشيديد و با دانش و بينش، جانشان را طراوت و شادابى ارزانى داشتيد. اينك به اندازه ى علم و دانشى كه به آنها آموختيد به شما خلعت هديه مى گردد و از پى آن به پاداش روشنگرى و دانش آموختن به مردم به آنان خلعت داده مى شود و ميان آنان گاه كسانى يافت مى شوند كه صد هزار خلعت دريافت مى دارند. به همين ترتيب اين شاگردان نيز به كسانى كه از آنان دانش آموخته اند خلعت مى بخشند. آنگاه خداى جهان آفرين دستور مى دهد تا نعمت ها و خلعت هاى آنان را چندين و چند برابر سازند... و سپس فاطمه عليهاالسلام فرمود: هان اى بنده ى خدا! يك تار نخ از اين خلعت ها هزاران بار بهتر و با ارزش تر است از آنچه خورشيد بر آن بتابد. [ بحارالانوار، كتاب العلم از تفسير حضرت عسكرى. ]

2- در كتاب «دعوات»، راوندى از «سويد بن غفله» آورده است كه:

براى امير مومنان يك مشكل مالى پيش آمد. دخت سرفراز پيامبر نزد پدر شتافت تا در صورت امكان گره مورد اشاره را به دست پدر بگشايد.

به در خانه ى پيامبر رسيد و درب را به صدا درآورد، اما پيش از آنكه درب را بگشايند پيامبر فرمود: «ام ايمن» صداى گامهاى دخت محبوب خويش را احساس مى كنم، نگاه كن ببين «فاطمه» است؟ «ام ايمن» درب را گشود و فاطمه عليهاالسلام وارد شد.

بر پيامبر سلام كرد، آن حضرت ضمن پاسخ پرمهر خويش گفت: «فاطمه» جان! به هنگامه اى آمده اى كه پيش از اين در اين ساعت نزد من نمى آمدى. آيا مشكلى پيش آمده است؟ فاطمه گفت: اى پيامبر خدا! غذاى فرشتگان نزد خدا چيست؟ پيامبر فرمود: ستايش خدا و سپاس او.

پرسيد: غذاى ما آدميان چيست؟ پيامبر فرمود: سوگند به خدايى كه جان محمد در كف پراقتدار اوست، اينك يك ماه مى شود كه در منزل ما آتشى براى پختن غذا برافروخته نشده است... اما «فاطمه» جان! فرشته ى وحى يك روزى و غذاى معنوى برايم آورده است كه آن را به تو ارمغان مى دهم، فراگير...

او با شور و شوق بسيار گفت: آن هديه معنوى كدامست؟ بفرماييد!

پيامبر شروع به خواندن و آموختن آن نمود:

يا رب الاولين و الاخرين! و يا خيرالاولين و الاخرين! و يا ذاالقوة المتين! و يا راحم المساكين و يا ارحم الراحمين.

بانوى بانوان اين ارمغان معنوى را فراگرفت و بازگشت. امير مومنان گويى در انتظار او بود. هنگامى كه او را ديد، پرسيد: پدر و مادرم به قربانت! چه خبر؟ فاطمه پاسخ داد: براى دنيا رفته بودم اما با توشه ى معنوى و اخروى بازگشتم!

امير مومنان فرمود: خير پيش، خير پيش، آنچه آورده اى بهتر است. .

.. قالت: ذهبت للدنيا و جئت للاخره. فقال على عليه السلام: خير امامك...

3- و در كتاب كافى از ششمين امام نور آمده است كه:

بانوى بانوان روزى نزد پيامبر گرامى آمد و از برخى فراز و نشيب هاى زندگى شكايت نمود. پيامبر خدا قطعه ى پهن و خاصى از تنه ى خرما را كه نوشته اى ارزشمند بر آن نگاشته شده بود به دخت ارجمندش عنايت فرمود و به او توصيه نمود كه آن را به دقت بخواند و بخاطر بسپارد.

او كه دل در گرو شور و شوق معنويت و كمال و فرهنگ داشت، بر آن نگريست. و ديد اينگونه نوشته است:

من كان يومن الله و اليوم الاخر فلا يوذ جاره، و من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليكرم ضيفه، و من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليقل خيرا اوليسكت.

هر كس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد، همسايه اش را نبايد بيازارد، و هر كس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد، بايد ميهمانش را تكريم كند، و هر كس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد، بايد حق بگويد يا سكوت كند. [ بحارالانوار، ج 71، ص 84. ]

4- و خود آن حضرت فرمود:

من اصعد الى الله خالص عبادته، اهبط الله اليه افضل مصلحته. [ بحارالانوار، ج 71، ص 184. ] كسى كه خالصترين عبادت هاى خويش را بسوى خدا بفرستد، خداى پرمهر برترين مصلحت او را بسويش فرود خواهد فرستاد.

5- و نيز از او آورده اند كه فرمود: خود شنيدم كه پدرم پيامبر در همان بيمارى خويش كه جهان را بدرود گفت در برابر انبوه ياران كه در حضورش بودند، فرمود: .

.. الا انى مخلف فيكم: كتاب ربى و عترتى اهل بيتى. ثم اخد بيد على فقال: هذا على مع القرآن، و القرآن مع على، لا يفترقان حتى يردا على الحوض، فاسالكم ما تخلفونى فيهما...

هان اى مردم! من رحلت خويش را نزديك مى نگرم و آنچه مى بايد به شما بگويم، گفتم. بهوش باشيد كه من در ميان شما دو سرمايه ى گرانبها باقى مى گذارم؛ يكى كتاب پروردگارم قرآن شريف است، و ديگر عترت كه خاندانم هستند. و آنگاه دست على را گرفت و فرمود: اين «على» است كه هماره همراه قرآن است و قرآن به همراه او، و اين دو از هم گسست ناپذيرند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من از شما بپرسم كه پس از رحلت من در مورد آن دو چگونه رفتار كرديد.

«قندوزى حنفى» مى گويد: اين روايت را سى تن از ياران پيامبر روايت كرده اند كه بيشتر طرق روايت درست و شايسته و قابل اعتماد است. [ ينابيع المودة، ص 40. ]

6- و نيز آن حضرت از پيامبر آورده است كه فرمود: من تختم بالعقيق لم يزل يرى خيرا. [ امالى طوس، ج 1، ص 318. ] هر كس خود را به انگشتر عقيق بيارايد، هماره خوبى مى بيند.

7- و نيز فرمود: ما يصنع الصائم بصيام اذالم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه؟! [ مستدرك الوسائل، كتاب الصوم. ] اگر روزه دار زبان، گوش، چشم و دست و پاى خويش را از ارتكاب گناه و شكستن مرزهاى خدا باز ندارد، آن روزه به چه كارش خواهد آمد و چنين روزه اى را مى خواهد چه كند؟

8- و نيز «زيد» شهيد از آن بانوى گرانمايه آوزرده است كه فرمود: سمعت النبى يقول: ان فى الجمعه لساعة لا يوافقها رجل مسلم يسال الله عز و جل فيها خيرا الا اعطاه اياها...

از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: در روز جمعه ساعتى است كه هيچ مسلمانى هماهنگ با آن ساعت از خداى خويش چيزى را نمى خواهد، جز اينكه خدا خواسته اش را به او ارزانى دارد.

پرسيدم: اى پيامبر خدا! اين كدامين ساعت است؟ فرمود: به هنگامى است كه نيمى از قرص خورشيد در افق نهان شده است. و خود آن حضرت اينگونه بود كه هماره عصر جمعه به يكى از بانوان كارگزار خويش دستور مى داد كه بر پشت بام برو و هنگامى كه خورشيد به افق مغرب نزديك شد مرا باخبر ساز تا خداى را در آن ساعت بخوانم و با او به نيايش بنشينم. [ دلائل الامامة، ص 5، معانى الاخبار، ص 399. ]

9- «حسن بن حسن» از مادرش فاطمه، دخت شايسته ى امام حسين، و او نيز از دخت گرانمايه ى پيامبر آورده است كه: پيامبر خدا فرمود:

«لا يلو من الا نفسه من بات و فى يده غمر.» هر كس شب را با دست هاى چرب (كثيف) و آلوده به بستر استراحت برود، هر رنج و بيمارى برايش پيش آيد، نبايد جز خويشتن را سرزنش كند. [ كشف الغمة، ج 1، ص 554. ] 10. و نيز «عبدالله بن حسن» از پدرش و او نيز از فاطمه، دختر پيامبر آورده است كه فرمود:

«ما التقى جندان ظالمان الا تخلى الله عنهما...» دو سپاه تجاوزكار و ظالم هرگز با هم روبرو نمى گردند جز اينكه خدا هر دو را به حال خود رها مى كند و براى او مهم نيست كه كدامين آنها بر ديگرى چيره شود و هيچ دو سپاه ستمكار، هم روبرو نمى گردند جز اينكه سرنوشت ذلت بار و هلاكت بر سركش ترين آن دو فرود خواهد آمد. [ كشف الغمة، ج 1، ص 553. ]

11- و نيز فاطمه، دختر امام حسن از مام گرانمايه اش، فاطمه عليهاالسلام آورده است كه: پيامبر فرمود:

«كل بنى ام ينتمون الى عصبتهم، الا ولد فاطمة فانى انا ابوهم و عصبتهم.» [ بحارالانوار، ج 43، ص 228. ] هر فرزند مادرى به نژاد و تبار پدرش منصوب مى شود جز فرزندان دخترم فاطمه، چرا كه من پدر و تبار آنان هستم.

يادآورى مى گردد كه واژه ى «عصبة» جمع «عاصب» است. بسان واژه ى «طلبة» كه جمع «طالب» مى باشد و هنگامى كه گفته مى شود؛ «عصبةالرجل» در حقيقت فرزندان و نزديكان پدرى او مورد نظر است و اينان را «عصبة» مى گويند، چرا كه انسان را از هر سو در بر مى گيرند.

/ 79