انگيزه ى اين همه احترام - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انگيزه ى اين همه احترام

خورشيد در سينه ى مغرب ناپديد شد و ساعت بردن عروس از خانه ى پيامبر به خانه ى شوى گرانقدرش، على عليه السلام فرارسيد. پيامبر همه ى تدابير را براى شب عروسى انديشيده بود تا مراسم ازدواج دخت سرفرازش، فاطمه عليهاالسلام با وجود سادگى و سهولت و دورى از هر گونه تشريفات و تجملات از بالاترين درجه ى شكوه و زيبايى و محتوا و معنويت لبريز باشد. و راستى كه تاريخ چنين مراسم ساده و باصفا و پرشكوه و معنويتى را بياد ندارد. تا آنجايى كه «هيثمى» در «مجمع الزوائد» به نقل از «جابر» مى نويسد:

ما در عروسى پرشكوه «على» و «فاطمه» حضور داشتيم، راستى كه مراسمى بهتر و پرجاذبه تر از آن نديديم.

پيامبر به همسران خويش دستور داد تا فاطمه عليهاالسلام را براى عروسى بيارايند و آنان با مهر و شور مادرى او را آراستند و عطرآگين نمودند و زر و زيورهايى به او پوشانيدند.

يكى سرمباركش را شانه زد و ديگرى آن را به گونه اى خاص تنظيم و مرتب نمود.

آنگاه آن دخت بهشت، لباس خاص عروسى اش را كه «جبرئيل» از بهشت به ارمغان آورده و بى نظير بود به تن كرد و باشكوهى وصف ناپذير آماده ى حركت به خانه ى جديد خويش گرديد.

روشن است كه باران مهر و عنايت پيامبر به «فاطمه»، در ميان همه ى دخترانش بى نظير بود و اين دلايل خاص خود را داشت كه مهمترين آنها ويژگيهاى اخلاقى و برتريهاى فكرى و معنوى دخت فرزانه اش بود.

افزون بر عظمت بسيار خود «فاطمه»، شوى گرانمايه ى او نيز علاوه بر اينكه پسرعموى پيامبر شناخته مى شد، كسى بود كه در حقيقت برادر، وزير، جانشين، پرچمدار پرشكوه دين و راه و رسم عادلانه و انسانساز او، و داراى مواهب معنوى و ارزشهاى انسانى و سوابق درخشانى بود كه ديگر دامادهاى پيامبر نه اين خويشاوندى نزديك را داشتند و نه اين امتيازات خاص اخلاقى و عقيدتى و عملى را. و اين نيز انگيزه ى ديگرى بر تكريم و تجليل بيشتر پيامبر از «فاطمه» بود.

از سوى ديگر فاطمه عليهاالسلام همان دخت بهشت است كه پيامبر گرامى از آينده ى شكوهبار و موقعيت ممتاز او آگاه است. مى داند كه بزودى آيه ى مباركه ى «تطهير» و «مباهله» و «مودت» در مورد او و خاندان پرافتخارش نازل مى شود و هموست كه مام فضيلت هاست و مام گرانمايه ى امامان نور، تا روز رستاخيز خواهد بود.

كاروان عروسى دخت بهشت

سرانجام شب موعود فرارسيد، همان شبى كه دخت بهشت مى بايست با وجود پدرى چون پيامبر، احساسا يتيمى كند و به ياد فقدان مادرش «خديجه» بيفتد، چرا كه مادر در زندگى دخترش نقش مهمى ايفا مى كند. بويژه شب عروسى دخترش عدم حضور او سخت احساس مى گردد و آن شب مام پرفضيلت «فاطمه» در كنارش نبود.

خورشيد آن روز در سينه ى مغرب غروب كرده بود كه، پيامبر گرامى دخت پاك و پرمعنويت خويش و داماد ارجمندش را فراخواند. «فاطمه» در حالى كه لباس بلندى بر تن داشت و دامان آن به زمين كشيده مى شد، به پيشگاه پدر آمد اما دنيايى وقار و شكوه و عظمت را مجسم مى ساخت و از شدت حياء عرق مى ريخت.

گويى خداى پرمهر اراده فرموده بود كه مراسم عروسى «فاطمه» از هر جهت شكوهبار و ممتاز باشد و پيامبر خدا نيز در اين انديشه بود كه دخت بهشتى اش احساس بى مادرى نكند به همين جهت و روى مصالح ديگرى دستور داد مركب خاص خويش را آوردند و پارچه اى زيبا بر روى آن افكند و از دخت عزيزش خواست كه بر مركب بنشيند.

آنگاه زمام مركب را به دست شخصيت بزرگى چون «سلمان» داد و خودش از پى مركب حركت كرد.

شما اى خواننده ى گرامى، به خدايت سوگند! بينديش كه آيا تاكنون شنيده و يا نظاره نموده و يا در تاريخ بزرگان و سران جامعه ها؛ از پيامبران گرفته تا زمامداران دنيا، خوانده اى كه دخترى شب عروسى اش به خانه ى شوهرش روان باشد و آنگاه سالار پيامبران خدا مركب او را براند؟!

آرى آسمانيان و زمينيان در مراسم پرشكوه شب عروسى «فاطمه» اين حوريه ى انسان نما شركت كردند.

«خطيب بغدادى» در «تاريخ بغداد»، و «جوينى» در «فرائدالمسطين»، و «ذهبى» در «ميزان الاعتدال»، و «عسقلانى» در «لسان الميزان»، و «قرمانى» در «اخبارالدول»، و «قندوزى» در «ينابيع المودة»، از «ابن عباس» آورده اند كه:

هنگامى كه دخت گرانمايه ى پيامبر فاطمه عليهاالسلام را به خانه ى على مى بردند، پيامبر گرامى پيشاپيش مركب او و فرشته ى وحى سمت راست و «ميكائيل» طرف چپ و هفتاد هزار فرشته از پى او حركت مى كردند و آن شب تا سپيده دمان آفريدگار هستى را ستايش و تقديس نمودند.

از هفتمين امام نور آورده اند كه به نقل از پدران گرانمايه اش و آنان از «جابر بن عبدالله انصارى» آورده اند كه:

هنگامى كه شب عروسى فرارسيد خود پيشواى بزرگ توحيد، مركب مخصوص خويش، معروف به «شهباء» را آورد و محملى بر آن آراست و با نهايت مهر و احترام از دخترش خواست تا بر آن قرار گيرد و بسوى خانه ى شوى ارجمندش حركت كند.

آنگاه به «سلمان» دستور داد تا زمام آن مركب را برگيرد و خود آن بزرگوار نيز به همراه آنان حركت كرد.

در ميان راه، پيامبر دريافت كه فرشته ى وحى و ميكائيل هر كدام به همراه هفتاد هزار فرشته، فرود آمدند.

پيامبر از دليل فرود آنان پرسيد كه گفتند: براى بدرقه ى فاطمه به خانه ى شوى گرانمايه اش «على» آمده ايم.

سپس جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان و پيامبر خدا ضمن بدرقه ى پرفضيلت ترين دختر گيتى تكبير گفتند... و از همان هنگام تكبير در مجالس عروسى رسم گرديد. و نيز مردان «هاشمى» همگى در ركاب بانوى بانوان بودند و پيامبر دستور داد دختران «عبدالمطلب» و بانوان مهاجر و انصار به همراه عروس بهشت، حركت كنند و همسران پيامبر نيز پيشاپيش قافله و مركب عروس اشعارى پرمحتوا مى خواندند و شادى مى كردند.

براى نمونه

1- بانوى بزرگ اسلام «ام سلمه» اين اشعار را مى خواند:



  • سرن بعون الله جاراتى سرن بعون الله جاراتى


  • و اشكرنه فى كل حالات و اشكرنه فى كل حالات




  • و اذ كرن ما انعم رب العلى و اذ كرن ما انعم رب العلى


  • من كشف مكروه و آفات... من كشف مكروه و آفات...


هان اى همسايگان من! به يارى خدا حركت كنيد و خداى را در همه حال سپاس گوييد. نعمت هايى را كه پروردگار بلندمرتبه ارزانى داشته است و بديها و آفت هايى را كه برطرف ساخته است، به ياد آورديد.

چرا كه خداى پرمهر ما را پس از كفر و ناسپاسى راه نمود، و پروردگار آسمانها به ما نيرو و طراوت ايمان به خود را ارزانى داشت.

شما اى بانوان مدينه! با بهترين بانوى جهان هستى «فاطمه» كه عمه ها و خاله ها فدايش گردند، همراه باشيد.

هان اى دخت بهشت! درودت باد! اى دختر بزرگمردى كه خداى بلندمرتبه او را به بركت وحى و رسالت بر همگان برترى داد.

2- و نيز «عايشه» پس از «ام سلمه» با اين اشعار عروسى «فاطمه» را گرامى داشت:



  • يا نسوة استترن بالمعاجر يا نسوة استترن بالمعاجر


  • و اذكرن ما يحسن فى المحاضر... و اذكرن ما يحسن فى المحاضر...


هان اى بانوان مسلمان! خويشتن را در روسرى ها و پوششها بپوشانيد و سخنانى را كه در مجالس و محافل شايسته و بايسته است به زبان آورديد.

شما پروردگار مردم را به ياد آورديد كه ما و هر بنده ى سپاسگزارى را به دين خود مفتخر ساخت.

سپاس و ستايش از آن خداوند بلندمرتبه اى است كه نعمت ها را ارزانى داشته است. «فاطمه» دخت محبوب پيامبر را حركت دهيد كه خدا ياد و نامش را بلند و جاودانه ساخت و به شوى پاك و پاكيزه اى چون «على» ارزانى داشته است.

3 آنگاه «حفصه» اين اشعار را سرود:



  • فاطمة خير نساء البشر فاطمة خير نساء البشر


  • و من لها وجه كوجه القمر... و من لها وجه كوجه القمر...


فاطمه بهترين زنان بشريت است كه چهره اى همانند ماه نورافشان دارد. خداى تو را اى دخت پيامبر! بر همه ى جهانيان برترى بخشيده است. هم بخاطر امتيازات خودت و هم بخاطر بزرگمردى كه قرآن را بر او فروفرستاد.

فاطمه جان! خداى تو را به جوانمردى، بافضيلت تزويج نمود. به «على»، بهترين انسان عصرها و نسلها.

هان اى همسايگان من! «فاطمه» را بسوى خانه ى جديدش حركت دهيد كه دخت شخصيت بزرگ و پرشكوهى است.

4 و بانو «معاذه» چنين مى سرود:

اقول قولا فيه ما فيه- و اذكر الخير و ابديه... ] من سخنى مى گويم كه در آن نكاتى بس ارزشمند است و نيكيها را ياد مى كنم و خوبى ها را آشكار مى سازم.

محمد صلى الله عليه و اله و سلم بهترين فرزند آدم است. شخصيت والايى است كه با اين شكوه و عظمت، نه خود بزرگ بين، است و نه خودپسند.

او به بركت و فضيلت خويش، راه نجات و هدايت را به ما نشان داد. پس خداى به او پاداش خير ارزانى دارد.

ما به همراه دخت سرفراز پيامبر هدايت هستيم. به همراه كسى كه شرافت و فضيلت در او تجسم يافته است.

همراه بانويى هستيم كه ريشه اش در قله ى بلندمرتبه اى قرار دارد، در بلند جايگاهى كه چيزى نمى تواند به او نزديك شود.

اين امانت من نزد توست

بدينسان بانوان كاروان عروس، بيت اول هر شعرى را تكرار نمودند و رفتند تا وارد خانه ى امير مومنان شدند.

هنگامى كه كاروان عروس به خانه رسيد، پيامبر، امير مومنان را فراخواند و پس از آمدن او دخت سرفرازش را خواست و دستش را گرفت و در دست على عليه السلام نهاد و فرمود: «على جان! خداوند دخت پيابر را به تو مبارك سازد.» «بارك الله فى ابنة رسول الله.» و افزود:

يا على! هذه «فاطمة» وديعتى عندك!

يا على! نعم الزوجه «فاطمة»! و يا «فاطمة»! نعم البعل على!!

على جان! اين فاطمه است و امانت من نزد توست!

على جان! «فاطمه» شايسته ترين همسر براى توست. و آنگاه فرمود: اى «فاطمه» على شايسته ترين شوهر است. و دستهاى مقدس را بسوى آسمان گشود و نيايشگرانه زمزمه كرد كه:

بار خدايا! نيكى ها و بركات خويش را بر اين دو فرود فرست، و در فرزندان و نسل پاكشان بركت قرار ده!

بار خدايا! اين دو تن محبوب ترين انسانها نزد من هستند، پس تو نيز آنان را دوست بدار و از سوى خويش حافظ و نگهبان بر آنان بگمار.

بار خدايا! من اين دو تن را با نسل پاكشان، از شيطان رانده شده و شرور و وسوسه هاى آن، به تو پناه مى دهم.

آنگاه آبى خواست و جرعه اى از آن را به سبك خاصى متبرك ساخت و از آن قطراتى بر سر و سينه و ميان شانه هاى دخت گرانقدر و داماد ارجمندش افشاند و دستور داد بانوان، عروس و داماد را در سراى جديدشان به خدا سپارند و بروند.

همه ى آنان به دستور پيامبر رفتند اما «اسماء» باقى ماند. پيامبر گرامى دليل ماندن او را جويا شد كه گفت: پدر و مادرم فدايت باد! ماندنم در اينجا بخاطر پيمانى است كه با مام فضيلت ها، «خديجه» دارم.

پيامبر از پيمان او و خديجه پرسيد و او توضيح داد و آن حضرت گريست و پس از اطمينان از موضوع او را دعا فرمود.

سال ازدواج و ديدگاه ها

مورخان و محدثان در مورد تاريخ ازدواج سالار زنان گيتى فاطمه عليهاالسلام داراى ديدگاههاى متفاوتى هستند. براى نمونه:

1- مرحوم «سيد بن طاووس» در «اقبال» از مرحوم «مفيد» آورده اند كه: ازدواج دخت گرانمايه ى پيامبر با امير مومنان در شب يازدهم محرم به سال سوم هجرت رخ داد.

2- در «مصباح شيخ طوسى» تاريخ اين پيوند آسمانى و مبارك روز ششم ذيحجه يا اول آن ماه عنوان شده است.

3- و در «امالى طوسى» آمده است كه: ازدواج فاطمه عليهاالسلام با امير مومنان شانزده روز پس از وفات رقيه همسر «عثمان» بود و يادآور شده است كه اين رخداد پس از بازگشت مسلمانان از جنگ «بدر» به تاريخ اواخر ماه شوال رخ داد.

چگونه؟

از مسائل روشن و ترديدناپذير تاريخى اين است كه:

بانو «اسماء» دختر «عميس» همسر جناب «جعفر» است. و نيز روشن است كه جناب «جعفر بن ابى طالب» به همراه همسر خويش و گروهى از پيروان اسلام پيش از هجرت پيامبر به مدينه به اشاره ى آن حضرت به حبشه هجرت نمودند و در سال پنجم هجرت پيامبر و روز فتح خيبر بود كه پيروزمندانه به مدينه بازگشتند.

اين دو نكته ى تاريخى مورد اتفاق مورخان است. با اين وصف در روايتى ديگر به صراحت آمده است كه «اسماء بنت عميس» به هنگام رحلت بانوى خردمند جهان عرب «خديجه» در مكه حاضر بود و نيز روايات ديگرى بيانگر حضور «اسماء» در هنگامه ى ازدواج فاطمه عليهاالسلام در مدينه مى باشد و اين موضوع را بسيارى از جمله:

صاحب «كشف الغمة» ، «حضرمى» در «رشفةالصادى»، ص 10 «احمد بن حنبل» در «مناقب» ، «هيثمى» در «مجمع الزوائد» ، «نسائى» در «خصائص»، ص 31 و «محب الدين طبرى» در «ذخائرالعقبى»، و ديگران... به صراحت آورده اند.

مرحوم علامه ى «مجلسى» نيز در «بحار» [ بحارالانوار، ج 43 ] اين موضوع را به نقل از برخى مورخان و محدثان مورد اشاره آورده است، با اينكه مى دانيم كه موضوع ازدواج دخت گرانمايه ى پيامبر با امير مومنان پس از جنگ «بدر» و به نقل برخى پس از جنگ «احد» و در سالهاى اول يا دوم هجرى رخ داد. و در همان حال بودن او در حبشه را، چگونه مى توان با هم جمع آورى كرد؟ آرى اين مطلب يك مشكل تاريخى است كه مورخان در حل درست آن وامانده اند.

علامه مجلسى در اين مورد، دست به برخى تاويلات و تصرفات براى حل اين تضاد زده است اما آنچه ايشان فرموده اند با اتفاق آرايى كه بيانگر حضور «اسماء بنت عميس» است سازش ندارد. [ بحارالانوار، ج 43 ] عجيب تر از اين، موضوعى است كه «محدث قمى» در «سفينةالبحار» در ماده ى «كذب» به نقل از «مجاهد» آورده است كه «اسماء بنت عميس» مى گويد: «من به همراه «عايشه» بودم و موظف بودم كه او را براى شب عروسى آماده ساخته و به محضر پيامبر وارد سازم...» آنگاه مى افزايد پس از ورود به پيامبر چيزى جز ظرفى از شير نزد پيامبر نيافتم. پيامبر مقدارى شير نوشيد و از آن به «عايشه» هم داد. «عايشه» خجالت كشيد اما من به او گفتم: دست پيامبر را برنگرداند و «عايشه» با خجالت ظرف شير را گرفت و از آن نوشيد.

آنگاه پيامبر به من فرمود:

ظرف شير را بگير و به همراهانت نيز بده تا بنوشند. زنهايى كه به همراه من بودند، گفتند: ميل ندارند اما پيامبر فرمود: «گرسنگى را با دورغ جمع نكنيد.» من از آن حضرت پرسيدم كه: اى پيامبر خدا! اگر برخى از ما در مورد چيزى اظهارنظر نمايد و بگويد ميل ندارم آيا اين دروغ محسوب مى شود؟ پيامبر فرمود: «آرى دروغ محسوب مى گردد گرچه كوچك باشد.» به هر حال منظور از ترسيم اين روايت بيان اين واقعيت است كه: «اسماء» در جريان ازدواج پيامبر با «عايشه» كه پيش از ازدواج فاطمه عليهاالسلام با امير مومنان رخ داد، حضور داشته است و علاوه بر اين بنا به روايت تاريخى متواتر، او به هنگام ولادت حضرت حسين عليه السلام نيز كه در سال چهارم يا پنجم هجرت بود، نيز حاضر بوده است و مى دانيم كه همه ى اين رخدادها پيش از فتح خيبر و بازگشت «جعفر بن ابى طالب» از هجرت «حبشه» رخ داده اند.

مرحوم مجلسى در بحارالانوار از «محمد بن يوسف گنجى» در كتاب «كفايةالطالب» به حضور «اسماء بنت عميس» در جريان ازدواج فاطمه عليهاالسلام تصريح مى كند: و «محمد بن يوسف» اين مطلب را به نقل از «ابن بطه» سخنى درست و زيبا و عالى ارزيابى مى نمايد در حالى كه به نظر نگارنده اين روايت صحيح به نظر نمى رسد و بانويى به نام «اسماء» كه در عروسى «فاطمه» حضور داشته، غير از «اسماء بنت عميس» است. او «اسماء» دختر «يزيد بن سكن» انصارى است كه در عروسى «فاطمه» حضور داشته در حالى كه «اسماء بنت عميس» با همسرش جناب «جعفر» در حبشه بوده و درست در سال هفت هجرى به هنگامه ى فتح خيبر به مدينه بازگشته است. و مى دانيم كه ازدواج فاطمه عليهاالسلام چند روزى پس از جنگ بدر رخ داده است. با اين بيان تشابه نام دو بانو مشكل آفرين شده و بانويى كه در اين روايت به نام «اسماء» از او سخن به ميان آمده است دختر «يزيد» است و نه «عميس».

بهترين راه حل

به نظر نگارنده اگر در روايات مورد اشاره به نام «اسماء» و نام پدرش «عميس» و لقب وى تصريح نشده بود، چنين توجيه و تاويلى پذيرفته بود اما هنگامى كه در كنار نام «اسماء» نام پدرش «عميس» نيز آمده و تصريح شده است كه «اسماء بنت عميس» در مراسم ازدواج «فاطمه» حضور داشته، ديگر جايى بر پذيرش اين تاويل نمى ماند و نمى توان اين توجيه را پذيرفت.

اما نكته اى كه در مورد «اسماء بنت يزيد انصارى» بايد گفته شود اين است كه: چگونه نامبرده با اينكه مى دانيم از مردم مدينه است باز هم در هنگامه ى رحلت «خديجه» بانوى بزرگ اسلام كه در مكه و پيش از هجرت اتفاق افتاده، حضور داشته است؟ من بر اين انديشه ام كه «آقاى گنجى» بخاطر تشابه اين دو بانوى مسلمان، اين توجيه را مطرح ساخته و توجه نداشته است كه هيچ مورخ مسلمان حضور «اسماء انصارى» را در هنگامه ى رحلت «خديجه» ذكر نكرده است.

به باور نگارنده حل اين بن بست تاريخى بصورت صحيح و خردپذير اين ست كه بگوييم «اسماء» مورد بحث، هم در جريان مكه و رحلت خديجه و هم در مدينه و مراسم پرشكوه ازدواج «فاطمه»، همان «اسماء بنت عميس»، همسر جناب «جعفر طيار» بوده است و او گرچه به همراه همسرش به حبشه هجرت نموده اما پس از مدتى به مكه بازگشت و از آنجا نيز بسوى مدينه دست به هجرت زد.

چه مانعى دارد كه اين بانو بارها ميان حجاز و حبشه هجرت و رفت و آمد نموده باشد؟ بويژه كه مسافت ميان «جده» و بندرگاه آن تا «حبشه» همان مسافت عرض درياى سرخ مى باشد و رفت و بازگشت اين مسافت چندان سخت نبوده است.

ممكن است برخى بگويند، چگونه مى توان اين مسافت مكرر را براى «اسماء» پذيرفت در حالى كه تاريخ از آن سخن به ميان نياورده است؟ پاسخ اين مشكل نيست، چرا كه تاريخ هجرت هاى بسيارى را ترسيم و ثبت نكرده است كه يك نمونه ى آن هجرت جناب «ابوذر» به «حبشه» به همراه جناب «جعفر» مى باشد كه تاريخ هم از آن سخن نگفته است...

به علاوه من در مورد مراسم عروسى فاطمه عليهاالسلام به روايتى برخورد نمودم كه پيامبر ضمن دستورات لازم به بانوان «هاشمى» و دختران «عبدالمطلب» ... به «حمزه» و «عقيل» و «جعفر» ... نيز دستور مى دهد به همراه كاروان عروسى حركت نمايد و اين روايت به صراحت نشانگر حضور «جعفر طيار» در عروسى فاطمه عليهاالسلام و امير مومنان در مدينه مى باشد و مشكل مورد اشاره را برطرف مى سازد.

نكته ى تاريخى ديگر

در اينجا يك نكته ى ديگر مانده است كه بايد طرح شود... و آن اين است كه: هجرت تاريخساز پيامبر گرامى بى هيچ ترديد پس از رحلت خديجه و ابوطالب رخ داده است اما به نظر مى رسد رحلت اين بانوى بزرگ كمتر از يك سال به هجرت مانده اتفاق افتاد. از سوى ديگر تاريخ نشانگر آن است كه «جعفر طيار» دو بار به سوى «حبشه» دست به هجرت زد كه دومين مرتبه ى آن پس از رحلت «خديجه» و پيش از هجرت پيشواى بزرگ توحيد به «مدينه» بود. و دليل اين سخن نيز روايتى است كه از پيامبر گرامى رسيده كه آن حضرت در «غار» بود كه فرمود:

«انى ارى سفينة جعفر تعوم فى البحر.» «من از اين كشتى «جعفر» را مى نگرم كه در آب شناور است و بسوى هدف مورد نظر پيش مى رود.» با اين بيان براحتى مى توان پذيرفت كه «اسماء بنت عميس»، همسر جناب «جعفر» به هنگام رحلت بانوى بزرگ حجاز در مكه در كنار او بوده است و آنچه از عهد و پيمان خود با «خديجه» آورده است درست به نظر مى رسد.

/ 79