به خدا سوگند او پيامبر است - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به خدا سوگند او پيامبر است

پيامبر نماز بامدادى را به بارگاه خدا بجا آورد و دست امير مومنان و دخت سرفراز خويش فاطمه را گرفت و يكى را در كنار خويش و ديگرى را پشت سر خويش قرار داد و دو نور ديده اش، حسن و حسين را نيز در سمت راست و چپ خويش فراخواند و بسوى ميعادگاه روان شدند.

در آنجا از آن بندگان محبوب و برگزيده ى خدا خواست تا دستها را به آسمان گيرند و هنگامى كه پيامبر دعا كرد آنان آمين بگويند. پس به حالت نيايش با خدا زانوها را بر زمين نهادند و آماده ى مباهله شدند.

هيئت مسيحيان «نجران» هنگامى كه با چهره هاى نورانى و سيماى معنوى و آمادگى روحى پيامبر و خاندانش روبرو شد از تصميم خويش پشيمان شده و فرصت براى تبادل نظر ديگرى خواستند و پس از گفتگو در ميان اعضاى هيئت خويش، به اين نتيجه رسيدند كه او پيامبر خداست و سراپا راستى و پاكى است و اگر او دست به دعا بردارد و خاندان پاك و محبوب او آمين بگويند، بى هيچ ترديد خواسته ى آنان به هدف اجابت مى رسد و همه ى اعضاى هيئت نابود خواهند شد.

اينجا بود كه گفتند: تنها راه نجات اين است كه از مباهله بازگردند و از آن حضرت بخواهند كه از آنان درگذرد.

«فخر رازى» در تفسير خويش مى نويسد:

اسقف بزرگ «نجران» گفت: هان اى پيروان مسيح! بهوش باشيد كه چهره هايى را به همراه پيامبر اسلام مى نگرم كه اگر از خداى بزرگ بخواهند كوهى را از جاى خويش بركند، آن را خواهد كند. از اين رو توصيه ى من اين است كه با آنان روبرو نشويد و دست به مباهله نزنيد كه نابود خواهيد شد و يك نفر از پيروان مسيح بر روى كره ى زمين باقى نخواهد ماند.

بر اين باور بود كه هيئت عالى رتبه ى «نجران» با تواضع بسيار در برابر پيشواى بزرگ توحيد نشستند و تقاضا نمودند كه آن حضرت از مباهله بگذرد.

پيامبر با بزرگمنشى بسيار تقاضاى آنان را پذيرفت اما فرمود: بهوش باشيد! به پروردگارى كه مرا به حق به رسالت برگزيد، اگر مباهله انجام مى شد خداوند تمامى مسيحيان را نابود مى ساخت...

اشاره به نكته ى مهم بحث

ما در اينجا تنها به يك نكته ى مهم اشاره مى كنيم و آن اين است كه:

همه ى محدثان و مفسران بر اين باورند كه پيامبر گرامى در جريان مباهله، از همه ى مردان مسلمان تنها يك نفر به همراه داشت و آن هم امير مومنان بود، و از همه ى بانوان مسلمان نيز تنها يك نفر، كه آن هم دخترش «فاطمه» بود و از تمامى كودكان مسلمان نيز دو كودك به همراه برد كه حسن و حسين بودند و ديگر هيچ كس، حتى يكى از همسران خويش را نيز نبرد. و با اينكه همه ى همسرانش در خانه هاى خويش بودند و عمه هايش همچون «صفيه»، آن بانوى بزرگ و «ام هانى» دختر «ابوطالب» و زنان «هاشمى» و مهاجر و انصار، همه و همه درمدينه بودند، پيامبر تنها يك بانوى پرشكوه و پرمعنويت و بى نظير را به همراه خويش به مباهله فراخواند، آرى تنها يك بانو و آن هم دخت گرانمايه اش «فاطمه» بود و بس. و اين تنها بردن فاطمه عليهاالسلام با وجود آيه ى شريفه كه مى فرمايد: « و نسائنا و نسائكم» نشانگر اين حقيقت است كه تنها بانوى بانوان فاطمه عليهاالسلام سراپا شايسته ى حضور در آن مباهله و همايش بزرگ بود و نه هيچ كس ديگر. و اين امتياز ويژه ى اوست كه پيامبر تنها او را برگزيد.

«قندوزى حنفى» از پيامبر روايت آورده است كه: اگر خدا مى دانست كه در روى زمين بندگانى گرانمايه تر از على و فاطمه و حسن و حسين بودند، به من دستور مى داد كه با آنان به مباهله بروم اما چون از اينان پرشكوه تر نبود دستور آمد كه به همراه اينان بروم و همين سند برترى آنان بر تمامى انسانهاست. [ ينابيع المودة، ص 244. ]

در سوره ى «هل اتى»

در اين مورد در قرآن شريف مى خوانيم كه:

ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا، عينا يشرب بها عبادالله يفجرونها تفجيرا... و كان سعيكم مشكورا...

اين آيات هنگامى بر قلب مصفاى پيامب فرود آمد كه بانوى سرفراز اسلام فاطمه عليهاالسلام و شوى گرانقدر و دو فرزند ارجمندش حسن و حسين در راه خدا انفاقى خالصانه نمودند.

محدثان شيعه و اهل سنت از جمله «واحدى» در «البسيط» «سعلبى» در «تفسير كبير» و «ابوالمعيد موفق» در«الفضائل» و ديگران آورده اند كه:

اين آيات درباره امير مومنان و فاطمه و حسن و حسين فرود آمده است.

نگارنده در اينجا به مطالبى كه مفسر نامدار اهل سنت «زمخشرى» در تفسير خويش در اين مورد آورده است، بسنده مى نمايد.

او در اين مورد در تفسير خويش «كشاف»، از «ابن عباس» آورده است كه:

دو فرزند گرانمايه ى فاطمه عليهاالسلام، «حسن» و «حسين» بيمار شدند. پيامبر گرامى به همراه گروهى از ياران به ديدار آن دو آمدند و ضمن گفتگو فرمودند:

«على جان! زيبنده است براى شفاى فرزندانت نذرى نمايى.» آن حضرت بهمراه بانوى بانوان، و به پيروى از آنان «فضه» آن زن شايسته و شاگرد و ارادتمند فاطمه عليهاالسلام نذر كردند كه در صورت عنايت خدا و بهبود حال دو فرزند گرانمايه ى بيت رفيع رسالت و امامت، سه روز، روزه بگيرند و پس از اندكى، آنان بهبودى خويش را به يارى خدا باز يافتند.

امير مومنان در شرايط سخت اجتماعى و اقتصادى آن روز جامعه، مقدارى دانه براى تهيه ى نان فراهم آورد و بانوى باتدبير خانه اش، فاطمه عليهاالسلام طبق برنامه ى هر روز 3/ 1 از آن را تبديل به نان و مواد غذايى نمود تا روزه بگيرند.

نخستين روز را روزه داشتند كه افطار از راه رسيد. آنان پس از نماز مغرب براى افطار آماده شدند كه ناگهان بينوايى فقير و درمانده به در خانه ى آنها آمد و كمك خواست و گفت:

السلام عليكم يا اهل بيت محمد! مسكين من مساكين المسلمين، اطعمونى اطعمكم الله من موائد الجنة. فاثروه و باتوالم يذوقو الا الماء...

«سلام خداى بر شما اى خاندان پيامبر! فقيرى مسلمانم و تقاضاى كمك دارم. به من غذا دهيد كه خداى شما را از مائده ى بهشتى بهره ور سازد.» خاندان امير مومنان همگى ايثار نمودند و تمامى غذاى خويش را به آن فقير دادند و با آب افطار كردند.

دومين روز را روزه گرفتند و به هنگام شام وقتى غذا را براى افطار در برابر خويش نهادند كودك گرسنه اى كه سايه ى پدر را از دست داده بود، از راه رسيد و تقاضاى كمك كرد آنان نيز دگرباره ايثارگرانه، همه ى غذاى خويش را بخاطر خدا به او هديه كردند.

روز سوم را روزه گرفتند... و باز هم ايثار نمودند و غذاى خويش را به اسيرى انفاق كردند و او را بخاطر خشنودى خدا بر خويشتن مقدم داشتند.

بامداد آن روز بود كه امير مومنان به همراه دو نور ديده اش حسن و حسين به محضر پيامبر شرفياب گشتند و آن حضرت هنگامى كه به آنان نگريست، آثار گرسنگى سختى در آنان ديد.

فرمود: على جان! راستى كه شما را در شرايط سخت و ناگوارى مى نگرم.

از اين رو آن حضرت بپا خواست و به همراه آنان به خانه بازگشتند.

فاطمه عليهاالسلام در حال نيايش و عبادت بود اما از شدت گرسنگى و بر اثر روزه ى چند روزه، از سويى ديدگانش به گودى نشسته و از دگر سو شكم مباركش بر پشت چسبيده بود. پيامبر از ديدن شرايط دخترش سخت آزرده خاطر گرديد و درست در همين لحظات بود كه فرشته ى وحى فرود آمد و گفت:

هان اى محمد! اين ارمغان آسمانى است. اين را بگير و به داشتن چنين خاندان سرفراز و بشر دوست و پاكباخته اى در بارگاه خدا افتخار نما كه خداوند تو را در اين مورد تهنيت مى گويد و آنگاه اين سوره ى مباركه را بر پيامبر تلاوت كرد:

هل اتى على الانسان...

فشرده اى از پيام آيات

اينك بجاست كه فشرده اى از تفسير و پيام اين آيات شريفه را از نظر بگذرانيم. «ان الابرار...» و اژه ى «ابرار» جمع «بار» يا «بر» است و در اين آيه ى شريفه منظور از «ابرار» و شايسته ترين بندگان خدا، عبارتند از: على، فاطمه و حسن و حسين كه درود خدا بر همه ى آنان باد.

«يشربون من كاس...» و اژه ى «كاس» به مفهوم جامى است كه در آن نوشيدنيها را مى نوشند. گاه به خود نوشيدنى نيز گفته مى شود.

«كان مزاجها كافورا...» بيانگر اين واقعيت است كه اين نوشيدنى با آب گواراى چشمه اى آميخته است كه در بهشت پر طراوت و زيبا مى جوشد و نام آن «كافور» است، چرا كه آب گوارا و سرد و زلال آن چشمه در سپيدى و زلالى و سردى به «كافور» تشبيه شده است. گرچه از نظر خواص و آثار آنگونه نيست. و ممكن است «كافور» نام چشمه اى در بهشت باشد و اين بنا بر اين است كه «عينا» عطف بيان يا بدل از «كافور» تصور گردد.

«عينا يشرب بها عبادالله» چشمه اى كه بندگان شايسته ى خدا از آن مى نوشند. بندگانى كه در بندگى خدا به اوج كمال پركشيده اند و خداى بنده نواز در قرآن آنان را اينگونه به وصف مى كشد: و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا...

«يفجرونها تفجيرا» آن آب جوشان و زلال و گواراى چشمه را، به هر كجا كه بخواهند به سهولت و آسانى، جارى مى سازد.

«يوفون بالنذر» آن بندگان شايسته و بايسته، به دليل وفاى به عهدها و نذرها در خور اين پاداش پرشكوه مى شوند چرا كه «نذر» كار شايسته اى است كه انسان در جهت خشنودى خدا، بر خويشتن واجب مى سازد و روشن است كه بنده ى شايسته اى كه به نذر وفا كرد به ديگر عهدها و پيمان هاى خويش كه خدا وفاى به آنها را لازم ساخته است بهتر و بادقت بيشترى وفادار مى ماند.

«يخافون يوما...» و از روزى كه شر آن روز به گونه اى فراگير است كه دامن همه را مى گيرد، اينان از آن روز مى هراسند.

«و يطعمون الطعام...» و با وجود اينكه خود بر اثر روزه دارى و گرسنگى به غذا نيازمندند و آن را دوست مى دارند، باز هم خود نمى خورند و ايثارگرانه آن را به «فقير» و «يتيم» و «اسير» مى خورانند، چرا كه هم نيكوكارى و ايثار را دوست مى دارند و هم نسبت به فقيران و محرومان و يتيمان... پرمهر و دلسوزند.

«انما نطعمكم لوجه الله...» ما شمايان را تنها براى خشنودى آفريدگار هستى سير مى كنيم و هرگز از شما انتظار پاداشى نداريم.

به بيان «مجاهد» آن شايستگان بشر دوست به هنگام سير كردن گرسنگان سخنى نگفتند و خداى آگاه كه از همه ى رازها و ژرفاى دلها آگاه است آنان را بخاطر اين ايثار خالصانه مورد ستايش قرار داد.

«انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا...» ما از پروردگار خويش از روزى كه سخت تيره و تار و آشفته است بيمناكيم.

آرى قرآن روز رستاخيز را بخاطر شدت هراس انگيز بودنش به شير خشمگين و يا سردمدار خودكامه و تندخو و خشن، تشبيه مى نمايد.

«فوقاهم الله شر ذلك اليوم...» پس خداى پرمهر نيز آنان را به پاداش اين ايثار و اخلاص و انفاق از شرارت و زيانبارى آن روزگار نگاه مى دارد.

«و لقاهم نضرة و سرورا» و بدانان طراوت و خرمى چهره و شادمانى و سرور قلب ارزانى مى دارد.

«و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا» و بدان جهت كه در انفاق و ايثار خويش بر گرسنگى سخت، شكيبايى ورزيدند پاداش پرشكوه بهشت و حرير را به آنان عنايت مى كند.

اما در بهشت زيباى خدا

آنگاه خداى جهان آفرين به ترسيم حالات معنوى و انسانى آنان در بهشت زيبا و پرطراوت خدا اشاره مى كند و مى فرمايد:

1- متكئين فيها على الارائك...» در بهشت جاودانه ى خدا، اين شايسته كرداران بارگاهش، در اوج آسايش و رفاه و آرامش بر تخت ها تكيه مى زنند.

2- «لا يرون فيها شمسا...» در آنجا، نه خورشيدى را مى نگرند كه از شدت حرارت آن به رنج افتند و نه سوز سرمايى كه آنان را آزار رساند.

3- «و دانية عليهم ظلالها...» بر زير درختان پربار و آرام بخشى هستند كه سايه هاى آنها به آنان نزديك است و ميوه هاى رنگارنگش فروافتاده و چيدن و بهره ورى از آنها براى آنان آسان آسان است.

4- «و يطاف عليهم بانية من فضة...» در آنجا جامهاى نقره و ظرفهاى آبگينه و بلورين كه خدا آنها را به اراده ى خويش پديد آورده است و مملو از روزيها و نعمت هاى خدا هستند، پيرامون آنها گردانده مى شود. و آبگينه هاى نقره فام و زيبايى كه در نهايت لطف و دقت طراحى شده... مملو از نعمت ها بر آنان ارزانى مى گردد.

5- و در آنجا از چشمه هايى «زنجبيل» و «سلسبيل» سيراب مى گردند.

6- و كارگزاران و خدمتگزاران بهشت به آنان خدمت مى كنند.

7- و شكوه و اقتدار بزرگى كه همراه با انواع نعمت هاست و نيز لباسهاى پرشكوهى از ديباى سبز و انواع زينت ها و آراستگى ها، به آنان ارمغان مى گردد و شرابى پاك و مقدس مى نوشند.

شگفت اينكه، خداوند با اينكه در اين آيات، از انواع نعمت هاى بهشت سخن به ميان آورده است، بخاطر مقام والاى «فاطمه» از حوريان بهشت نام نمى برند، چرا كه آيات درباره ى شخصيت والاى امير مومنان و فاطمه زهرا، دخت سرفراز پيامبر است. همو كه سالار بانوان گيتى است و برتر و والاتر و شكوهبارتر از حوريان بهشت مى باشد.

در آيه ى «نور»

خدا در قرآن مى فرمايد:

الله نور السماوات و الارض، مثل نوره كمشكوة فيها مصباح، المصباح فى زجاجة، الزجاجة كانها كوكب درى...» [ سوره 24، آيه 35. ] خدا نور آسمانها و زمين است. وصف نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى پرفروغ باشد. آن چراغ در حبابى قرار گيرد حبابى شفاف و درخشنده، همچون اخترى فروزان...

«حافظ ابن مغازلى شافعى» در كتاب مناقب از «على بن جعفر» آورده است كه گفت:

من از حضرت كاظم از تفسير آيه ى شريفه پرسيدم كه؛ «كمشكوة فيها مصباح» چه پيام و مفهومى دارد؟ آن حضرت فرمود: منظور از واژه ى «مشكوة» دخت پيامبر «فاطمه» است و واژه ى «مصباح» دو نور ديده اش حسن و حسين هستند.

آنگاه از «كانها كوكب درى» پرسيدم كه فرمود:

فاطمه در ميان زنان گيتى بسان اخترى نورافشان است.

سپس از «يكاد زيتها يضى» پرسيدم كه فرمود: او در دانش و بينش چنان است كه چيزى نمانده است كه همه ى علوم و دانش ها، از او سرچشمه بگيرد. و نيز از پيامبر آورده اند كه فرمود: «... و نور ابنتى فاطمة من نورالله...» [ بحارالانوار، ج 15، ص 10. ] نور دخت گرانمايه ام فاطمه از نور خداست. و در بخش هاى پيش تر رواياتى از نظر شما خواننده ى گرامى گذشت كه از نور درخشان و پرتوافكن آن حضرت سخن داشت.

موقعيت شكوهبار «فاطمه» در آيينه ى رسالت

از دشوارترين و پيچيده ترين مسائل درمورد بانوى بانوان، ترسيم موقعيت والا و ممتاز او در آيينه ى رسالت است. اين كار نه تنها سخت و دشوار است، كه براستى از قلمرو توانايى قلم و بيان و تحليل و بررسى فراتر است. به همين جهت بطور فشرده در اين مورد نكاتى ترسيم مى شود.

مهر و احترام تفكرانگيز

دخت فرزانه ى پيامبر گستره ى وسيعى از قلب مقدس و مصفاى پدر را از آن خود ساخته و در سازمان وجود او و روح پاكش بهترن نقطه ها را گرفته بود.

پيامبر، «فاطمه» را دوست مى داشت اما نه بسان ديگر پدران كه دخترانشان را دوست مى دارند. چرا كه دوستى و مهر آن حضرت نسبت به «فاطمه» آميخته با احترام و تجليل و تكريمى وصف ناپذير بود. رفتار و عملكردى كه از شخصيت والايى چون پيامبر در برابر دخت فرزانه اش ديده مى شد چنان تفكرانگيز و پرمعنا و داراى پيام بود كه تاكنون از هيچ پدرى نسبت به دخترش در همه ى عصرها و نسلها چنين رفتارى ديده نشده است.

اين شيوه ى تفكرانگيز از احترام و دوستى تنها برخاسته از عاطفه و مهر پدرى نبود بلكه پيامبر به دخت ارجمندش سخت با نظر تكريم و تعظيم مى نگريست. چرا كه آن بانوى نمونه از موهبتها و امتياز و فضايل بهره ور بود كه او را از همه ى زنان گيتى برتر مى ساخت و گويى پيشواى گرانقدر توحيد از جانب آفريدگار هستى دستور داشت كه آنگونه به «فاطمه» احترام نهد و به وجود گرانمايه اش بها و ارج گذارد.

از اين ديدگاه است كه مى بينيم پيامبر گرامى در هر فرصت مناسب و موقعيت مساعدى از دخت سرفرازش به شكوه و عظمت ياد مى فرمود و به مواهب بسيار و موقعيت والاى او گواهى مى داد و اين در حالى است كه مى دانيم آن بزرگوار دختران ديگرى نيز داشت اما اين ستايش هاى بلند و تعظيم و تكريم هاى پرمعنا و پياپى حتى به ميزان يك دهم نيز از آن حضرت در مورد آنان شنيده و ديده نشد.

از اين رو ترديدى نمى ماند كه ستايش پيامبر و تجليل و تكريم او از فاطمه عليهاالسلام نه تنها براساس عواطف پاك پدرى و مهر و محبت فردى نبود بلكه او نمى توانست در مورد فضايل انسانى و ارزشهاى اخلاقى و مقام والاى دخترش در بارگاه خدا سكوت كند و او را به مردم معرفى نكند. بايد او را مى شناساند و موقعيت او را ترسيم مى فرمود. اگر براستى فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا داراى موقعيت ممتازى نبود، بى هيچ ترديدى پيامبر با او اينگونه رفتار نمى كرد چرا كه او فرزند گرانمايه ى پيامبر بود و خدا به فرزند فرمان داده است كه پدر خويش را سخت احترام كند نه پدر با فرزندش اينگونه شگفت انگيز رفتار نمايد.

حقيقت اين است كه پيامبر در مورد دخت ارجمندش «فاطمه» درست عكس آنچه خدا به امت او دستور داده است رفتار مى كرد و به او بسان مادر احترام مى نهاد و اين تجليل و تكريم بى گمان دلايل خاص خود را داشت.

/ 79