آنگاه بانوى نمونه ى اسلام به ترسيم پرتويى از فلسفه احكام و فوايد و اسرار مقررات اسلام پرداخت، به بيان فوايد و حكمتهايى كه بيشتر از درمان، جنبه ى پيشگيرى دارد و بحق گفته شده است كه: پيشگيرى بهتر از درمان است؛ و درستى اين سخن روشن خواهد شد.به هر حال دخت فرزانه ى پيامبر در اين مورد فرمود:«فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك.» و در نسخه ى ديگرى:«ففرض الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك.» «خداوند، ايمان به خداى يكتا را به منظور پاكسازى اذهان و افكار شما از آفت شرك قرار داد.» آيات شريفه ى قرآن همگان را به ايمان ژرف و خالصانه به خداى يكتا فرامى خواند و اين به منظور پاك ساختن كران تا كران وجود فرد و جامعه از پليديهاى شرك است. شرك در حقيقت به منزله ى ميكروب كشنده و مرگبار است و ايمان به پروردگار، نابودكننده ى آن.پليدى و آلودگى است كه در اذهان و افكار انسان شرك گرا و شرك زده نفوذ مى كند و قلبها بدان آلوده مى شود و ايمان به خداى يكتا اين آفتها و پليديها را مى زدايد.«و الصلاة تنزيها لكم عن الكبر.» «و نماز را براى پاكيزه ساختن شمايان از آفت خودبزرگ بينى و تكبر، واجب ساخت.» منظور از مقرر ساختن نماز، پيروزى بر صفت زشت خود بزرگ بينى و تكبر است چرا كه نماز كارى است آميخته به خضوع و خشوع و همراه ركوع و سجود در برابر يك تا خداى هستى و بيشتر مبتلايان به بيمارى خودبزرگ بينى در ميان ترك كنندگان نمازند.«و الزكوة تزكية للنفس و نماء فى الرزق.» «و زكات را به منظور تزكيه و پاكسازى جان و فراوانى رزق و روزى مقرر فرمود...» زكات را بدان دليل زكات مى گويند كه سبب پاك شدن انسان مى شود.قرآن در اين مورد مى فرمايد:«خذمن اموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم بها.» [ سوره 9،آيه 103. ] (اى پيامبر) از ثروت و دارايى آنها زكات بگير تا آنان را بدان وسيله پاك و پاكيزه سازى. و نيز خداى جهان آفرين بركت و رشد و نمو را در گرو زكات قرار داد، و اوست كه به زمين اجازه مى دهد تا بركات و گنجينه هاى خويش را به بندگان او ارزانى دارد. اوست كه اجازه مى دهد تا محصولات كشاورزى فراوان گردد، پستانها آكنده از شير شود و خيرات و نعمت ها فراوان و ميوه ها چندين و چند برابر گردد.«و الصيام تثبيتا للاخلاص.» «و روزه را براى پاينده و پابرجا ساختن اخلاص» مقرر فرمود.گاه ممكن است انسان با هدف و انگيزه خودنمايى و تظاهر و ريا نماز بخواند اما نمى تواند به هدف رياكارى روزه بگيرد و همه ى روز خويش را، گرسنه و تشنه به پايان برساند و به خاطر خوددارى از ارضاى كشش ها و تمايلات، همه ى سختى ها را به جان بخرد تا خودنمايى كند.از اين رو روزه از بارزترين و آشكارترين عبادتهايى است كه مى تواند خالص و براى خشنودى خدا انجام پذيرد.«و الحج تشييدا للدين...» «و حج و زيارت خانه ى خدا را براى استحكام بخشيدن به دين مقرر فرمود.» انجام حج و زيارت كهن ترين معبد توحيد فوايد ارزشمند معنوى بسيارى دارد كه در هيچ جايگزينى تحقق نخواهد يافت.حج عبارت از گردآمدن انبوهى از پيروان اسلام از جاى جاى گيتى است كه در روزهاى مشخص و مكانهاى خاصى اين اجتماع تحقق مى يابد.اين انبوه مسلمانان از شرق و غرب جهان و از كشورهاى دور و نزديك با سبك ويژه و چگونگى بى نظيرى در آنجا گرد مى آيند و در نتيجه مسلمان افريقايى با آسيايى آشنا مى گردد و شرقى از حال و روز غربى آگاه مى گردد و از اين ديدارها ره آورد بسيارى مى تواند نصيب امت شود.علاوه بر اينها فرد و گروه حج گزار به دنيايى از معنويت و عرفان وارد مى گردد و ضمن خشوع و خضوع وصف ناپذير در برابر خدا به توبه و بازگشت بسوى او و آمرزش خواهى و تصميم به جبران و بازسازى شخصيت خويش و عملكردش توفيق مى يابد و از ثمرات بى شمار معنوى ديگرى نيز بهره ور مى گردد.«و العدل تنسيقا للقلوب.» «و عدالت را براى پيوند قلبها، مقرر فرمود.» در نسخه ى ديگرى آمده است كه:«و العدل تنسيكا للقلوب.» و اقعيت اين است كه نگارنده براى موهبت ارجدار «عدالت» تعريف زيباتر و جامع تر و دقيق تر از اين بيان نديده است. چرا كه همانگونه كه پيوند و ارتباط دانه هاى يك تسبيح يا گردنبند با ريسمان حاصل مى گردد و بدون آن، دانه ها از هم پاشيده و نظام و هماهنگى آنها از ميان مى رود، عدالت نيز در جامعه داراى چنين نقش و اثرى است. اين عدل و داد است كه در بعد فردى، خانوادگى و اجتماعى، دلها را به هم پيوند مى دهد و نظم و هماهنگى در خانه و جامعه پديد مى آورد و مهر و صفا را، جايگزين پراكندگى و از هم گسيختگى و درگيرى و كشتار مى سازد.عدل و داد در نگرش اسلامى تنها ويژه ى زمامداران و فرمانداران و قاضيان نيست، بلكه ويژه ى هر انسان توحيد گرايى است كه زير سايه ى عدالت حركت كند و عدالت را پيشه ى خود سازد و براى بقاى محبت دلها با همسر و خاندان و بستگان خويش و جامعه بر اساس عدالت رفتار نمايد.«و اطاعتنا نظاما للملة.» «و فرمانبردارى ما را اساس نظام جامعه قرار داد.» و در نسخه ى ديگرى «و طاعتنا» آمده است.هر جامعه و تمدنى اگر بخواهد زندگى درخور شأن انسان داشته باشد، بناگزير بايد يك نظام عادلانه و شايسته اى براى خود برگزيند. و اژه ى «نظام»، واژه اى است پرمعنا و داراى مفهوم گسترده و مصاديق بسيار. از اين رو تشكيل وزارتخانه ها، سازماندهى ادارات و صدور دستورات و رهنمودها در ميدانها و فرصتهاى گوناگون و مناسب، همه و همه را «نظام» مى گويند و روشن است كه بايد نظام شايسته و عادلانه و خردمندانه را تنفيذ نمود و در برابر آن سر فرود آورد.از اين روست كه اگر نظام حاكم بر جامعه و تمدنى، شايسته و عادلانه و انسانى باشد، شايستگى و سازندگى در همه ى ابعاد و ميدانها در ميان مردم و در قلمرو زندگى آنان در شهر و روستا و خيابان و بيابان گسترش خواهد يافت. اما اگر نظام جامعه اى تباه باشد آنگاه است كه فساد و تباهى در خشكى و دريا... چهره ى منحوس خويش را نشان مى دهد و همه جا را بسان سرطان فرامى گيرد.جامعه ى اسلامى كه خويشتن را سرآمد و پيشتاز جامعه هاى پيشرفته و مترقى بشمار مى آورد، بايد از نظامى عادلانه و انسانى برخوردار باشد و آن را در چشم انداز ديگر جامعه ها قرار دهد، به همين جهت خدا فرمانبردارى از شايسته ترين بندگان خويش؛ يعنى خاندان وحى و رسالت را براى امت نظام قرار داد. به اين معنا كه خدا رهبرى همه جانبه و زمامدارى كامل و جامع را در همه ى شئون و امور تنها به امامان دوازدگانه ى نور اختصاص داد نه براى هر آن كس كه زمام امور جامعه را به كف گيرد يا بر اريكه ى قدرت تكيه زند و براى مردم نيز از ديدگاه اسلام فرمانبردارى از اهل بيت به دليل ويژگيها و شايستگى هايشان واجب است و نه از ديگران.خداوند فرمانبردارى خاندان وحى و رسالت را بدان جهت نظام جامعه ى اسلامى قرار داد و اجراى دستورات آنان را لازم برشمرد كه آنان را با مواهب بسيارى بهره ور ساخته و شايستگى اين منزلت و موقعيت را به آنان ارزانى داشته، بگونه اى كه آنان تمام آنچه براى جامعه سازنده و شايسته و بايسته است، آگاهند و از آنچه برايش زيانبار و انحطاط آفرين است، از آنها بطور كامل باخبر، و تمامى مصالح و مفاسد جامعه را به روشنى مى شناسند ، پيامبر خدا آنان را همسنگ قرآن قرار داد و فرمود:انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض و انكم لن تضلوا ما ان تمسكتم بهما.(هان اى مردم) من در ميان شما دو نعمت گران بر جاى مى گذارم؛ كتاب خدا و خاندانم را كه اهل بيت من هستند. بهوش باشيد كه اين دو از يكديگر جدايى پذير نيستند تا در روز رستاخيز در كنار حوض بر من وارد شوند. و بدانيد كه شمايان تا آنگاه كه به اين مشعل هدايت و نجات چنگ زنيد، گمراه نخواهيد شد.آرى خواننده ى عزيز در صفحات گذشته از نظرتان گذشت كه دخت فرزانه ى پيامبر از «قرآن» شريف سخن گفت و آن را بازمانده ى گرانمايه اى معرفى فرمود كه يكى از دو جانشين پيامبر در ميان امت است و برخى از حقايق را در شكوه و عظمت قرآن ترسيم كرد و آنگاه به بيان پرتويى از فلسفه ى مقررات اسلامى پرداخت. و پس از آنها «ثقل» دوم، يعنى خاندان رسالت را كه به صراحت قرآن شريف [ سوره 4،آيه 59 ] فرمانبردارى آنان بر همگان بايسته است، آرى آنان را معرفى كرد.آرى به خداى سوگند اگر جامعه ى اسلامى و مردم مسلمان از روز نخست پس از رحلت پيامبر به خاندان گرانمايه ى او فرصت مى دادند و فرمان آنان را گردن مى نهادند، كران تا كران گيتى اينك بهشت زيبا و پرطراوت نعمتها بود و تمامى بشريت در همه ى عصرها و قرن ها در نيك بختى و سعادت مى زيستند. ديگر نه تبهكاريها و كشتارها و خونريزيها در زمين و زمان چهره ى كريه خود را نشان مى داد و نه داراييها و حقوق ربوده مى شد. نه عرضها و ناموسها به باد مى رفت و نه به كسى ستم مى رفت، نه جهل و انحطاط و عقب ماندگى و پراكندگى، جامعه ى اسلامى را به خاك سياه ذلت و خفت و اسارت مى نشاند و نه فقر و حرمان و گرسنگى و بيداد در زمين جاى مى گرفت.ما سخنان بانوى فرزانه ى گيتى را تفسير مى كرديم كه ناخواسته بحث به طول انجاميد و با اين وصف مى دانيم كه حق اين بحث را آنگوه كه شايسته است، ادا نكرده ايم. چرا كه بحث از رهبرى شايسته ى اسلامى، بحث دقيق و گسترده اى است كه نياز به تحقيق و بررسى جامعى دارد و بايد در كتاب بزرگ و جداگانه اى به طرح آن پرداخت.«و امامتنا امانا للفرقة» «و امامت ما را براى ايمنى از پراكندگى ها مقرر فرمود.» و اژه ى «امام» بر وزن كتاب به مفهوم پيشواست. شما خواننده ى عزيز امام جماعت را بنگر كه چگونه مردم در اجزاى نماز از ركوع گرفته تا سجده و قيام و قعود و... به او اقتدا مى نمايند. اين امام جماعت در سلسله كارهاى مشخص و محدودى مقتداى كسانى است كه به همراه او به نماز مى ايستند و بر اين اساس به او امام نماز يا امام جماعت گفته مى شود. امامت راستين و پرشكوه كه همان خلافت و جانشينى پيامبر است مقام و الايى است كه از سوى آسمان مقرر مى گردد. چرا كه در شكوه و عظمت و در اهميت و خطير بودن همسنگ رسالت است.شما دوستان خدا را بنگريد كه نيايشگرانه از بارگاه او مى خواهند كه آنان را به آن مقام پرفراز و آن منزلت والا مفتخر سازد.اين ابراهيم خليل است كه اين بشارت را از جانب خدا دريافت مى دارد كه:«انى جاعلك للناس اماما» «و من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» و اين يعنى شخصيت والايى كه در گفتار و عملكردش در سراسر زندگى مقتدا و الگوى مردم است. تدبير امور جامعه را به دست با كفايت خويش مى گيرد، به تنظيم شئون آنان قيام مى كند، جنايتكاران را كيفر و تأديب مى نمايد، فرمانداران را برمى گزيند و بر كسانى كه درخور كيفر هستند، كيفر الهى را به اجرا مى گذارد و با آنانى كه با جامعه از در نيرنگ و دشمنى وارد گردند، پيكار مى كند.بايد يادآور شويم كه منظور از «امامت» در اين آيه ى شريفه، رسالت نيست چرا كه «ابراهيم» در آن هنگام به رسالت مفتخر شده بود. از اين رو بايد پذيرفت كه اين مقام افزون بر مقام رسالت، به او ارزانى گرديد.شما خواننده ى گرامى اگر در «انى جاعلك» دقت كنيد در خواهيد يافت كه گزينش «امام» از جانب خداست و نه ديگران و مردم را نسزد كه بر اساس خواهشهاى دل و انديشه هاى مشخص خويش براى خود «امام» انتخاب كنند. و اگر به كلمات ديگر آيه ى شريفه بينديشيد حقايق بسيار ديگرى برايتان آشكار مى شود.به ادامه ى آيه ى شريفه دقت بفرماييد:قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين. [ سوره 2،آيه 124. ] آنگاه كه خدا به ابراهيم مژده داد كه او را به امامت برگزيده است ابراهيم گويى شادمان شد و گفت: و از نسل من نيز كسانى را به اين مقام پرشكوه برگزين.پاسخ آمد كه: «لا ينال عهدى الظالمين.» «مجاهد» در اين مورد آورده است كه مقصود از اين عهد، «امامت» مى باشد. و از دو پيشواى نور حضرت باقر و صادق، نيز همين بيان آمده است و اينها نشانگر اين واقعيت است كه ستمگر نمى تواند امام و پيشواى مردم باشد و اين نشانگر عصمت امامان دوازده گانه ى نور است. چرا كه خدا مقام والاى امامت يا عهد خويش را از سپردن به ستمگر و ظالم نفى فرموده است. و روشن است كه فرد غيرمعصوم گاه به خويشتن ستم روا مى دارد و گاه به ديگران.به همين جهت قرآن امامت غير معصوم را نمى پذيرد. و اگر شما خواننده ى عزيز به آياتى كه اينك ترسيم مى گردد بينديشيد بر شما روشن خواهد شد كه مناصب آسمانى و وظايف الهى بناگزير بايد از جانب خدا مشخص و معين گردد نه ديگرى. و اينك آيات:1- يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض. [ سوره 38،آيه 26. ] «هان اى داود ما تو را در روزى زمين خليفه گردانيديم.2- و جعلنا فى ذريتهما النبوة و الكتاب. [ سوره 57،آيه 26. ] ما نبوت و كتاب را در نسل او قرار داديم.3- و لقد آتينا موسى الكتاب و جعلنا معه اخاه هرون وزيرا. [ سوره 25،آيه 35. ] ما به موسى كتاب داديم و برادرش هارون را وزير او گردانيديم.4- و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا. [ سوره 21،آيه 73. ] ما آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان خدا مردم را راه مى نمايند.5- انى جاعلك للناس اماما. [ سوره 2،آيه 124. ] من تو را پيشواى مردم مى گردانم.6- و اجعلنا للمتقين اماما. [ سوره 25،آيه 75. ] و ما را پيشواى پرواپيشگان گردان.7- و اجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى. [ سوره 20،آيه 29. ] و برادرم هارون را از خاندانم وزير من قرار ده. و نيز آيات بسيار ديگرى كه واژه ى «جعلنا» و «اجعلناهم» و نظاير آنها بكار رفته و نشانگر حقيقت مورد بحث است.آرى دخت فرزانه ى پيامبر، فاطمه عليهاالسلام در سخنان خويش مى فرمايد:«و امامتنا» كه منظورش امامت دوازده امام نور است.امامت شوى گرانقدرش نخستين امام راستين و برگزيده ى خدا و پدر امامان يازده گانه، تا امامت آخرين آنان، امام مهدى عليه السلام.«و الجهاد عزا للاسلام.» و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام مقرر فرمود.چرا كه عزت و سرافرازى جز از راه اقتدار نشايد، و اقتدار نيز در گرو بكاربردن بجا و شايسته ى سلاح، رژه و مانور نظامى، نمايش توان رزمى و سلاح جنگى، جلوه گر ساختن قهرمانيها و دلاوريها و مانند آن، خواهد بود.