هان اى فرزند «قيله»! و اژه ى «ايها» به مفهوم دور باد، و نيز به معناى دستور به سكوت دادن، و يا به مفهوم فزون خواهى در شنيدن سخن است. و فرزندان «قيله» منظور دو عشيره ى بزرگ «اوس» و «خزرج» مى باشند كه در مورد آنان سخن رفت.«ااهضم تراث ابى؟» آيا من در مورد ميراث پدرم و ارث او، مورد ستم و بيداد قرار گيرم؟ و در نسخه ى ديگرى «ابيه» آمده است كه «هاء» در اينجا براى وقف و سكون است و معناى سخن اين است كه: آيا در مورد ارث پدرم پيامبر، به من ستم روا دارند؟ «و انتم بمراى منى و مسمع» با اينكه شما شرايط مرا مى نگريد و سخنانم را مى شنويد؟ شمايان اينك در محفل و مسجدى هستيد كه من نيز در آن در آن محفل هستم، شما حضور داريد. هم سخنان مرا مى شنويد و هم شكايتم را، و هم روزگار و ستمديدگى ام را شاهديد. اما به يارى من و عقب راندن ظالمان و غاصبان برنمى خيزيد؟ «تلبسكم الدعوة» نداى دادخواهى مرا مى شنويد.«و تشملكم الخبرة» و از وضعيت من آگاهيد و همه چيز را مى دانيد. و در نسخه ى ديگرى. «و تشملكم الحيرة» آمده است كه معناى آن چنين مى شود و در برابر اين رويداد غمبار و درگيرى نابرابر، حيرت زده ايستاده ايد.«و انتم ذووالعدد و العدة» و شما داراى نفرت بسيار و توانايى و آمادگى فراوانيد.» از نظر شما اندك نيستيد تا به كمبود نفرات بهانه آوريد، و از يارى من و دفاع از حقوق و امنيت و آزادى من خودارى كنيد. بلكه شمايان از نظر جمعيت شمارتان بسيار است.«و الاداة و القوة» «و داراى نيرو و وسايل دفاعى و امكانات براى يارى حق هستيد.» «و عندكم السلاح و الجنة» و ساز و برگ و زره و سپر نزدتان بسيار است كه در گذشته بوسيله ى آنها پيكار نموده و در راه خدا جهاد كرده ايد و نيز وسايل دفاع نزد شما موجود است.«توافيكم الدعوة فلا تجيبون» شما نداى دادخواهى و فراخوان مرا دريافت مى داريد اما پاسخ نمى دهيد.«و تاتيكم الصرخة فلا تعينون» و ناله ى دادخواهى و مظلوميت من به گوش شما مى رسد اما مرا يارى نمى كنيد.«و انتم موصوفون بالكفاح» اين در حالى است كه شما به رزم آورى و پيكارگرى وصف شده ايد. و به جهاد در راه خدا و استقبال دشمن تجاوزكار و آمادگى براى رويارويى با آن، مشهور و معروفيد.«معروفون بالخير و الصلاح» «و به خوبى و شايستگى و انجام كارهاى پسنديده شناخته شده ايد.» «و النخبة التى انتخبت» «و برگزيدگان شايسته اى بوديد كه بوسيله ى پيامبر برگزيده شده ايد.» پيامبر از ميان همه ى شهرها و مناطق، «مدينه» را برگزيد و براى رسيدن به اهداف بلند و آرمانهاى خويش به اينجا هجرت كرد.«و الخيرة التى اختيرت» «و برگزيدگانى بوديد كه برگزيده شديد.» پيامبر شما را براى يارى خويش انتخاب كرد و به همين دليل هم بسوى شما و شهر شما هجرت نمود.«قاتلتم العرب، و تحملتم الكد و التعب» و شما براى يارى پيامبر و برتر و بالاتر شاختن كلمه ى حق و آيين اسلام با عرب كارزار كرديد و رنج و زحمت را به جان خريديد. چرا كه در رنج ها و پيكارهاى فراوان رنج و خستگى و گرما و سرما و زخم و شهادت را پذيرفتيد و فداكاريها نموديد.«و ناطحتم الامم و كافحتم البهم» «و با گروه هاى گوناگونى كارزار كرديد و با شجاعان بى هيچ ترس و تزلزل جنگيديد.» با ملتهايى چون يهود و نصارى و شرك گرايان عرب و... پيكار نموديد و در همه ى اين مراحل هدفتان دفاع از پيامبر خدا بود.«لا نبرح او تبرحون، نامركم فتاتمرون» ما همواره برنامه ريزى مى نموديم و امور را رهبرى مى كرديم و شما برنامه ها و دستورات را اجرا مى كرديد و گوش به فرمان ما بوديد.«و حتى اذا دارت بنا رحى الاسلام» «تا سرانجام آسياى اسلام به تلاش و كوشش مشترك ما به چرخش درآمد.» شما به فرماندهى ما كارزار كرديد و يا به جان خريدن رنجها و مشكلات يك پيكار قهرمانانه و مبارزه ى اساسى، آنقدر اين كار سترگ ادامه يافت كه روند جامعه دگرگون شد و آسياى اسلام به چرخش افتاد و شئون گوناگون دين و دنياى جامعه در پرتو تلاشهاى صادقانه و تدابير شايسته ى ما، آنگونه كه شايسته و بايسته بود نظام يافت.«و در حلب الايام» و پستان روزگاران به شير آمد. و غنايم و خيرات بخاطر فتوحات پى در پى بسان شيرى كه از پستان جارى گردد به فراوانى به جريان افتاد.«و خضعت ثغرة الشرك» و عربده هاى شرك به خاموشى گراييد.گردن گردنكشان شرك گرايان به زير آمد و بينى پربادشان به خاك ماليده شد. در برابر اسلام سر فرود آوردند و از درجه ى اعتبار ساقط شدند و به زباله دان تاريخ رفتند.«و سكنت فورة الافك» «و ديگ فوران دروغ و تهمت از جوشش بازماند.» «و خمدت نيران الكفر» و آتش كفر و جنگهايى كه كافران شعله ور مى ساختند، همه رو به خاموشى گراييد. «و هدات دعوة الهرج» و فراخوان به سوى هرج و مرج و آشوب آرام گرفت، و دعوت بسوى فتنه انگيزى و باطل گرايى به سكوت گراييد و اضطراب و دلهره به آرامش پيوست.«و استوسق نظام الدين» و نظام دين و آيين استقرار يافت و امور و شئون آيين پس از پراكندگى به يگانگى و هماهنگى و نظام كامل پيش رفت.«فانى حرتم بعد البيان؟» پس چگونه پس از اعلان ايمان و بيان آن، به حيرت گراييديد؟ و چرا پس از اين مقدمات و روشن شدن شرايط گذشته و حال برايتان، باز هم به آفت بهت زدگى و حيرت گرفتار آمديد؟ «و اسررتم بعد الاعلان؟» «و پس از آن مرحله ى آشكار اعلان ايمان و يارى حق، دگر باره به نهان كارى گراييديد؟» و كارهايى را كه روشن و آشكار است نهان مى كنيد و يا ژست نهانكارى مى گيريد؟ «و نكصتم بعد الاقدام» و پس از آن پيشتازى و پيشگامى عقب گرد نموديد؟ و پس از اظهار اسلام و گرايش به پيامبر و قرآن به واپسگرايى روى آورديد؟ «و اشركتم بعد الايمان؟» و پس از ايمان به شرك روى آورديد. و با مخالفت ورزيدن با پيامبر در مورد خاندان و دستوراتش در اين باره به خدا شرك ورزيديد؟ «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدوكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.» [ سوره 9، آيه 13. ] آيا با مردمى كه سوگند خويش را شكستند و آهنگ بيرون راندن پيامبر از مدينه را نمودند و بر ضد شما دشمنى آغاز كردند، كارزار نمى كنيد؟ آيا از آنها مى ترسيد با اينكه اگر ايمان داشته باشيد سزاوارتر است كه تنها از خدا بترسيد.اين آيه ى شريفه گرچه در مورد مشركان مكه يا گروه يهود و نصارى در مدينه فرود آمده بود، كه گروه نخست مى خواست ظالمانه پيامبر را از شهر و ديار خويش بيرون كند و يهود و نصارى نيز در مدينه پيمان خويش را گسسته و در انديشه ى شوم بيرون كردن پيامبر از مدينه بودند. اما فاطمه عليهاالسلام با ژرف نگرى خويش اين آيه ى شريفه را در ميان سخنان روشنگرانه ى خويش گنجانيد تا آنان را به يارى و همكارى خويش در راه حق و عدالت و پيكار مسالمت آميز با ظلم و استبداد تشويق كند.آن حضرت با اين كار خويش هرگز نه در انديشه ى آشوب و فتنه بود و نه در پى خونريزى و لشكركشى و تشكيل حزب و گروه و رهبرى آن براى پيكار سخت با حكومت غاصب، بلكه او به حال و زور مردم و جهت گيريها و موقعيت آنان آنگونه كه مى بايد آگاه بود و نيك مى دانست كه اين نقشه ى شوم در پشت پرده كشيده شده است به همين جهت فرمود:«الا: قد ارى ان قد اخلدتم الى الخفض» «بهوش باشيد كه من مى بينم كه شما به راحت طلبى و زندگى پرزرق و برق و گسترده دل بسته ايد.» «و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض» و بزرگمردى را كه زيبنده ترين انسانها به اداره ى جامعه و رهبرى دين بود، از زمامدارى جامعه دور ساخته ايد.شما امير مومنان را كه شايسته ترين و سزاوارترين انسانها پس از پيامبر به امامت راستين و هدايت كشتى دين و دنياى جامعه و تصرف در امور و شئون بود، از صحنه ى زندگى اجتماعى خويش دور ساختيد.«و خلوتم بالدعة» «و با راحت طلبى و تن آسايى هم آغوش گشتيد.» «و نجوتم من الضيق بالسعة» و به پندار خويش از تنگناى (مقررات عادلانه) به فراخناى آن نجات يافتيد.چرا كه امير مومنان نه مرد سستى و سهل انگارى و سازشكارى بود و نه كسى را در بخشش بر ديگرى امتياز و برترى مى داد. و اين واقعيت براى شما خوشايند نبود و تنگنا محسوب مى شد. به همين دليل با بريدن از آن فرزانه ى عصرها و نسلها و دست بيعت سپردن به ديگرى به پندار خويش از ين تنگنا جستند و بسوى عنصرى كه فرمانبردار شماست و آنچه را شما دنياپرستان بخواهيد خواهد خواست و فرمان خواهد داد، شتافتيد.«فمججتم ماوعيتم» «و با اين كار آنچه را حفظ كرده بوديد از دهان بيرون افكنديد.» «و دسعتم الذى تسوعتم» «و آنچه را فروبرده بوديد بالا آورديد.» با اين حركت زشت و ظالمانه ى خويش، همه ى آنچه را به آسانى و لذت نوشيده بوديد بالا آوريد. منظور اين است كه شما از دين خدا بيرون رفته و ايمان و پروا را به دور افكنديد.به همين جهت فاطمه عليهاالسلام با تلاوت اين آيه ى مباركه سخن خويش را ادامه مى دهد كه:«فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى الحميد.» [ سوره 14، آيه 8. ] اگر شما و همه ى مردم روى زمين كفر ورزيد، (به خداى زيانى نخواهد رسيد). چرا كه خداوند درخور ستايش است و شمايان جز به خويشتن زيان نمى رسانيد و جز با از دست دادن دين و ايمانتان به خود زيان و خسران وارد نمى آوريد.«الا: قد قلت ما قلت على معرفة منى بالخذلة التى خامرتكم» بهوش باشيد كه آنچه را من بيان كردم بر اساس شناخت كامل از آن آفت سستى و بى تعهدى است كه در وجود شما پديدار گشته است.فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: من از جهت گيريهاى آگاهم و هواهاى دل شما را مى شناسم و اينك كه شما را مخاطب ساخته و از شما مى خواهم كه براى دادخواهى من و يارى حق و عدالت بپاخيزيد، نيك مى دانم كه شما مرا يارى نخواهيد كرد و براى برآمدن خواسته ى به حق و عادلانه ى من، گامى برنخواهيد داشت. اما بيش از همه خود زيان خواهيد كرد.«و الغدرة التى استشعرتها قلوبكم» و آن فريب و پيمان شكنى و بى وفايى است كه قلبهايتان آن را پوشش خويش ساخته است.«استشعر الثوب» در فرهنگ و زبان عرب، به مفهوم پوشيدن جامه ى زيرين و يا پوشيدن چيزى زير لباس و چسباندن آن به بدن است.فاطمه عليهاالسلام در اين فراز از سخن تاريخى خويش مى فرمايد: من بر اين واقعيت آگاهم كه فريب و خيانت بر دلهاى شما چسبيده و قلبهايتان را پوشش خويش ساخته است. و اژه ى «غدر» به مفهوم بى وفايى و خيانت است و منظور اين است كه من با شناختى كه از آفت بى وفايى و پيمان شكنى موجود در دلهاى شما دارم، هرگز از شما انتظار وفادارى و تعهد دارم و مى دانم كه مرا در راه حق و عدالت يارى نخواهيد كرد.«و لكنها فيضة النفس» اما اينها جوشش دل اندوهگين است.اين ها بيان رنجها و دردهاى درونى است. همانگونه كه ظرف آنگاه كه از آب لبريز شد، سرزيرمى كند، همينگونه هم دل انسان، آنگاه كه از غم و اندوه مالامال گشت و حزن بر آن فشار آورد و استيلا يافت، با يك تكان فوران مى كند و مى جوشد و بيرون مى ريزد.«و نفثة الغيظ...» و بيرون ريختن موج خشم است.اين ها نشانه ى خشم موجود در درون گوينده است. همانگونه كه جريان خون و خونريزى از زخم اندرون حكايت مى كند.