و اينك بايد طرحى ديگر افكند - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اينك بايد طرحى ديگر افكند

بانوى فرزانه و ستم ستيز اسلام هنگامى كه ديد گروه حاكم گواهان شايسته و نمونه ى او را كه به سود وى گواهى داده بودند با بهانه تراشى كنار گذاشت و اين واقعيت را كه پيامبر «فدك» را به فرمان خدا به دخت فرزانه اش بخشيده است، رد كرد و تلاش هاى مسالمت آميز و حق طلبانه ى او به جايى نرسيد تصميم گرفت كه حقوق پايمال شده ى خويش رااز راه ديگرى بخواهد، از اين راه كه «فدك» به صراحت قرآن حق ويژه ى پيامبر است اگر نمى پذيرند كه آن را به فاطمه بخشيده است بناگزير بايد بپذيرند كه در مالكيت خود آن بزرگوار است. و پس از رحلت او از راه قانون جهانشمول «ارث» به تنها فرزندش «فاطمه» بازمى گردد.

به همين جهت بود كه بانوى بانوان، تدابير لازم را انديشيد و خود را آماده ساخت تا با پرشكوه ترين و گسترده ترين و پرشورترين بيانات خويش، پيكار فكرى و عقيدتى و دينى خويش را بر ضد گروه غاصب آغاز نموده و حق خويش را از اين راه بخواهد، اما آن بانوى ژرف نگر و انديشمند به خوبى آگاه بود كه حكومت هرگز در برابر اين دلايل قطعى و آشكار او نيز سر فرود نياورده و به حق و عدالت عمل نخواهد كرد و به بيان شاعر: اثر شمشير آخته، اثر سازنده ى قلم و بيان را نابود خواهد ساخت.

«و آية السيف تمحوا آية القلم.» آرى اين واقعيتى است روشن. هر جامعه اى كه خودكامگى و استبداد بر آن حاكم گرديد منطق و برهان در قلمرو آن، كارساز نيست.

اين را بانوى نمونه ى اسلام نيك مى دانست اما او هدف ديگرى داشت كه به آن جامه عمل پوشيد. دخت يگانه ى پيامبر بر اين هدف و انديشه بود كه موضع بر حق و مظلوميت خويش را با بيدادگرى گروه حاكم در دادگاه تاريخ به ثبت رساند و از هدفهاى شوم و عملكرد ظالمانه ى آنان پرده بردارد و به همين جهت هم تصميم گرفت به مسجد پدرش پيامبر برود و در برابر انبوه مردم سخنان تاريخى خويش را با آن بيان رسا بيادگار نهد و بدينوسيله هدف هاى حكيمانه و اساسى خويش را تحقق بخشد.

راز مطالبه ى «فدك»

ممكن است برخى اين پندار را طرح كنند كه، سالار بانوان گيتى با اينكه پارساترين بانوى جهان هستى بود و نسبت به ارزشهاى مادى و رزق و برق دنيا، دلبستگى نداشت و از جلوه هاى فريبنده و زودگذر آن دست شسته و بر كنار بود، چه رازى او را بر آن داشت كه دستبه اين نهضت تاريخى بزند و براى بازگرداندن حقوق اينگونه به مبارزه پى گير و تلاش دامنه دار دست يازد؟ را ستى راز اين همه پافشارى و پى گيرى در طرح مسئله ى «فدك» و مطالبه ى آن و بهاء دادن آن حضرت به بازگردانيدن آن زمين و نخلستان، با آن بلندى روح و شكوه معنوى و مقام والاى انسانى كه در «فاطمه» سراغ داريم چه مى توانست باشد؟ بانوى گرانمايه اى كه دنيا و ارزشهاى مادى آن از ديدگاه او و خاندانش، بى ارزش تر و خوارتر از قطعه اى استخوان خوك، در دهان يك بيمار جذامى، و پست تر از بال مگس، و از اينها هم حقارت بارتر و ناچيزتر مى نمود. چه عاملى او را به گشودن پرونده «فدك» و مطالبه ى آن وامى داشت؟ بانويى كه براستى سالار بانوان جهان هستى بود و آراسته به والاترين ارزشهاى معنوى و انسانى چه انگيزه هايى او را بر آن داشته است كه به اين درد و رنج و مشكلات طاقت فرسا و شكننده تن دردهد و حقوق خويش را از تجاوزكارانى بخواهد كه خود به خوبى مى دانست كه تلاش و مبارزاتش به ظاهر بى ثمر مى ماند و نمى تواند در اين ميدان حق طلبانه به پيروزى ظاهرى نايل آيد و به حقوق خويش دست يابد و آنها را از دست غاصبان و تجاوزكاران بيرون آورد؟ را ستى راز اين حركت عظيم و تاريخى و شگرف فاطمه عليهاالسلام چيست؟ اينها چراهايى است كه ممكن است در اين مورد در گستره مغزها و ميدان انديشه ها نقش بندد و طرح گردد؟ پاسخ اين چراها نخستين پاسخ اين است كه هدف واقعى گروه حاكم از مصادره ى دارايى دخت فرزانه ى پيامبر و منظور داشتن آن در بودجه دولت غاصب، اين بود كه بدينوسيله خاندان وحى و رسالت را از نظر اقتصادى و امكانات زندگى دچار ضعف و ناتوانى سازد. بر اين انديشه بود كه يك جنگ اقتصادى شكننده اى را بر ضد امير مومنان به راه اندازد. بر اين پندار بود كه امير مومنان را از نظر اقتصادى دچار فقر و تهيدستى سازد تا مردم بر گرد او كه خداوندگار ارزشهاى والاى معنوى و الهى بود، حلقه زنند و آن حضرت را از نظر اقتصادى و ارزشهاى مادى نيز وزنه اى سنگين بشمار نيايد كه در آن صورت با كنار هم قرار گرفتن ارزشهاى معنوى و مادى، بى هيچ ترديدى ديگر براى آنان امكان قدرتمدارى نبود.

اين شيوه ى گروه حاكم در برابر امير مومنان درست همان شيوه و سياستى بود كه منافقان عصر رسالت در برابر پيامبر بكار مى گرفتند و مى گفتند:

«لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا...» [ سوره 63، آيه 7. ] «به كسانى كه كنار پيامبر گرد آمده اند چيزى هزينه نكنيد تا از گرد او پراكنده شوند.»

2- بعلاوه محصول سالانه زمينهاى «فدك» اندك و ناچيز نبود بلكه درآمد و ثمره ى آن، يك قلم قابل توجهى بود تا جايى كه «ابن ابى الحديد» بر اين انديشه است كه درختان خرماى آن، بسان نخلستانهاى كوفه در عصر او بوده است.

علامه مجلسى به نقل از «كشف المحجه» آورده است كه:

درآمد سالانه ى «فدك» چيزى حدود بيست و چهار هزار دينار بوده و در روايت ديگرى ره آورد سالانه ى آن را تا هفتادهزار دينار نيز آورده اند كه بنظر مى رسد اين اختلاف درآمد سالانه ى فدك، بخاطر اختلاف محصول در سالهاى مختلف باشد و روشن مى شود كه با اين حساب درآمد «فدك» و خود زمينهاى آن يك قلم و رقم كارسازى بوده، از اين رو چشم پوشى بى جهت از آن و وانهادنش به تاراجگران كار درستى نبوده است.

3- افزون بر دو دليل ياد شده براى مطالبه ى «فدك» از سوى بانوى بانوان، آن حضرت در ضمن مطالبه ى اين حق مصادره شده ى خويش، در حقيقت در انديشه ى مطالبه ى حقوق اساسى و الهى شوى گرانمايه اش امير مومنان و در پى مطالبه ى خلافت و حكومت آن پيشواى راستين بود همان حكومت عادلانه و جهانشمولى كه از جانب خدا به پدرش ارزانى شده و از سوى او به فرمان خدا به نام امير فضيلت ها، رقم خورده بود.

در اين مورد ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» خويش مى نويسد:

من از استاد مدرسه ى «غربيه» بغداد «على بن فارقى» پرسيدم كه:

استاد بزرگوار! آيا فاطمه عليهاالسلام در مطالبه ى «فدك» راستگو بود؟ پاسخ داد: آرى راست مى گفت.

پرسيدم: پس چرا «ابوبكر» با اينكه دخت سرفراز پيامبر راستگو بود و به حق و عدالت حقوق خويش را مطالبه مى كرد، «فدك» را به او بازنگردانيد؟ استاد با اينكه دانشمندى وزين و باوقار بود و كمتر شوخى مى كرد، خنده پرمعنايى كرد و سخن بسيار حكيمانه و ظريفى گفت سخن او اين بود كه؛ اگر «ابوبكر» آن روز در برابر ادعاى فاطمه عليهاالسلام، حق مصادره شده ى او را به او بازمى گردانيد بى ترديد فرداى آن روز مى آمد و با صداقت و راستى و در پرتو آيات و روايات خلافت و حكومت را كه از آن همسر گرانقدر او بود و با فشار و بازيهاى سياسى و زور به غارت رفته بود، آن را مى خواست و «ابوبكر» هم ناگزير از پذيرش سخن درست «فاطمه» و كناره گيرى از قدرت بود چرا كه پيش از آن اين واقعيت را پذيرفته بود كه دخت گرانمايه پيامبر راستگو و درست انديش است و جز براساس حق و عدالت سخن نمى گويد و راستى و درستى سخنانش نياز به گواه و برهان ندارد.

4- دليل ديگر پافشارى فاطمه عليهاالسلام بر بازپس گرفتن حق خويش اين بود كه: حق را بايد خواست و از پى آن رفت چرا كه حق گرفتنى است و به خودى خود به صاحبش بازنمى گردد. از اين رو هر كس ثروت و دارايى يا ديگر حقوق او غصب گرديد بر اوست كه آن را بجويد و بخواهد، گرچه بدان تمايل و نيازى نداشته باشد و روشن ست كه حقجويى و حق طلبى و مطالبه ى حقوق با زهد و پارسايى واقعى و مورد نظر قرآن و عترت ناسازگار نيست. چرا كه سكوت در برابر غصب حقوق، زيبنده نيست و ظالم پرورى است.

5- راز ديگر حق طلبى فاطمه عليهاالسلام اين است كه:

انسان گرچه ممكن است در زندگى خويش راه پارسايى و زهد را در پيش گيرد و نسبت به ارزشهاى مادى دلبستگى چندانى نشان ندهد و بجاى آنها در راه ارزشهاى معنوى و سراى جاودانه اخروى تلاش كند اما با اين وصف براى سامان بخشيدن به زندگى چند روزه ى دنيا و حفظ آبرو و شخصيت خويش و رسيدگى به نزديكان و انفاق خداپسندانه نيازمند به ثروت و امكانات خويش است.

شما خواننده ى گرامى در صفحات گذشته ى همين كتاب مطالعه كرديد كه پيامبر بزرگ اسلام كه براستى پارساترين و زاهدترين انسانها بود چگونه از ثروت سرشار «خديجه» بزرگ بانوى عرب بهره ور گرديد و همه ى آن را در راه پيشرفت دين خدا و هدفهاى بلند آن در جهت رشد بندگان خدا بكار گرفت.

با اين بيان زاهدترين و پارساترين انسانها براى پيشبرد اهداف مقدس و والاى خويش نياز به ثروت و امكانات دارند و يكى از راه هاى مطالبه ى «فدك» و ديگر حقوق غصب شده ى خاندان رسالت از سوى دخت سرفراز پيامبر به همين جهت بود.

6- راز ديگر پافشارى آن حضرت در بازگردانيدن «فدك» و حق غصب شده اش اين بود كه:

خرد و فرزانگى بر اين واقعيت رهنمون است كه انسان بايد حقوق غصب شده ى خويشتن را از غاصب و تجاوزكار بخواهد چرا كه اين حق طلبى و پافشارى در احياى حقوق سرانجام يكى از اين دو پيامد را خواهد داشت.

الف: يا انسان در پى گيرى حقوق خويش به پيروزى ظاهرى دست مى يابد و به حق خويش مى رسد، كه به خواسته ى خود رسيده است.

ب: و يا در پيكار عادلانه و حق طلبانه ى خويش به ظاهر پيروز نشده و به حق خود نمى رسد اما موفق مى شود مظلوميت خود را آشكار ساخته و نداى حق طلبانه و ستم ستيز خويش را به گوش جهان معاصر و يا عصرها و نسلها برساند.

در صورت دوم گرچه او به حق خويش دست نيافته، اما به پيروزى ديگرى دست يافته است. چرا كه با مبارزه ى فكرى و اجتماعى و عقيدتى و فرهنگى خويش ماسك فريب و دروغ را از چهره ى كريه ظالمان و تجاوزكاران حق كشى كنار زده است كه به دروغ و دجالگرى مدعى شايستگى و درستكارى و اصلاحگرى هستند و خود را نمونه ديندارى و تقوا به خورد ساده دلان و تاريخ مى دهند. و اين گام بلندى در معرفى تبهكاران به عصرها و نسلها، و خدمتى به رشد و تعالى جامعه هاست.

7- آرمانخواهان و صاحبان انديشه و عقيده و هدف كه به يك سلسله اصول پايبندند همواره از وسايل درست و گوناگونى براى جذب و جلب دلها بهره مى جويند كه از آن جمله، جذب دلها و قلبها بوسيله ى ثروت و امكانات مادى و نيز ارزشهاى اخلاقى و انسانى و يا وعده هاى گوناگون و وسايل ديگرى از اينگونه است اما برترين وسيله ى جذب افكار عمومى و جلب دلهاى توده هاى گوناگون جامعه، دادخواهى، اظهار مظلوميت و نشان دادن چهره ظالم طرف مقابل است چرا كه انديشه ها و قلبها با هر ستمديده اى احساس پيوند و همدردى نموده و بسوى او احساس مهر مى كنند و از بيدادگران هر كه باشند، احساس بيزارى و نفرت مى نمايند. و اين، شيوه ى موفق و پيروزمندانه اى براى تحقق بخشيدن به اهداف آرمانخواهان و صاحبان رسالت و تعهد است، براى كسانى كه مى خواهند با آگاهى بخشى به توده ها افكار و انديشه ها را در جهت آرمانهاى خويش دگرگون سازند و افكار عمومى را بسوى خود و هدفهاى بلند خويش جلب نمايند.

اينها دلايل و انگيزه هاى هفتگانه اى بود كه دخت سرفراز پيامبر را با اينكه سمبل زهد و تبلور پارسايى و نمونه ى معنويت و ارزشهاى معنوى بود بسى مطالبه ى حقوق پايمال شده ى خويش از جمله «فدك» به حركت درآورد و موجب شد كه آن حضرت مبارزه ى منطقى و مسالمت آميز و حق طلبانه اش در برابر خودكامگى و حق كشى را ادامه دهد.

يادآورى مى گردد كه در اين مورد اسباب و انگيزه هاى ديگرى نيز هست كه ما به همين اندازه بسنده مى كنيم.

تدابير شايسته براى آغاز كار

آرى بر اين اساس بود كه دخت فرزانه ى پيامبر بپاخاست و به منظور مطالبه ى حق خويش به مسجد پدرش روى آورد.

آن بانوى تاريخساز در اين مرحله براى گفتگو و مناظره سرنوشت ساز خويش با «ابوبكر» به خانه ى او نرفت تا چنين وانمود كنند كه گفت و شنودى ميان او و رئيس حكومت غاصب رخ داده است بلكه:

1- در آغاز كار، مسجد پيامبر را كه آن روز مناسب ترين نقطه براى يك حركت حق طلبانه و مركز بزرگ اسلامى و جايگاه گردآمدن مردم مسلمان بود، برگزيد.

2- و نيز همانگونه كه بهترين مكان را برگزيده بود از نظر زمان براى حضور در مسجد نيز مناسب ترين زمان را انتخاب كرد، زمانى كه مسجد پيامبر آكنده ى از توده هاى مردم بود و مهاجر و انصار حضور داشتند.

3- بانوى فرزانه ى اسلام به تنهايى بسوى مسجد حركت نكرد بلكه تدبيرى انديشيده شد كه گروهى از بانوان آگاه و برجسته به همراه او حركت كردند و در حلقه ى آنان با شكوه و عظمت وصف ناپذيرى كه نشان از يك راهپيمايى بانوان داشت، بسوى مسجد روان شد.

4- و ديگر اينكه پيش از ورود به مسجد، نقطه اى مناسب براى استقرار پاره ى وجود پيامبر و محبوب قلب او در نظر گرفته شد و پرده اى بگونه اى مشخص بدانجا نصب گرديد تا آن حضرت كه افتخار بانوان گيتى و سالار زنان آگاه و شايسته كردارى است كه خود را از ديد نامحرمان محفوظ مى دارند، در آنجا بنشيند. و اين تدابير در آغاز اين مرحله از مبارزه روشنگرانه، براستى تدابير مهم و نكات ظريف و دقيقى بود.

دانشمندترين بانوى جهان هستى

«ابوبكر» بناگزير خود را براى شنيدن سخنان روشنگرانه ى سالار بانوان گيتى و دخت فرزانه ى فصيح ترين مرد عصرها و نسلها و دانشمندترين زن جهان هستى، آماده ساخت. و فاطمه عليهاالسلام سخنرانى يا خطبه ى منظم و دقيق و عميق خود را كه از هرگونه تزلزل و ناهماهنگى در گفتار، و از هرگونه مغالطه و بذله گويى و بدزبانى به دور و از آنچه با شخصيت پرشكوه و بلندمرتبه و بى همانندش سازگار نباشد پيراسته بود آغاز و با مهارت و توانمندى بى همانندى، آن را به پايان رسانيد.

او خطبه اى نورافشان در مسجد پيامبر و در برابر انبوه امت و سردمداران حكومت ايراد فرمود كه براستى معجزه ى جاودانه آن حضرت بشمار مى رود و نشان خيره كننده و بهت آورى از بعد فرهنگى و معنوى و عقيدتى وصف ناپذيرى است كه بانوى بانوان از آن برخوردار و سرشار بود.

فصاحت و بلاغت، حلاوت بيان و دلنشينى منطق، توانمندى استدلال و متانت دليل، ترتيب و تنظيم سخن و بكارگيرى انواع استعاره ها و كنايه ها، فشار بر هدف و گوناگونى بحث ها و موضوعات، در سراسر سخنان شورانگيز و شعورآفرين فاطمه عليهاالسلام حقايقى است كه قلم از وصف كامل آنها ناتوان است و بايد از انديشه ى پويا و هوشمندى خواننده يارى جست.

آن حضرت به سلاح دليل روشن و برهان برنده و پرتوان و قانع كننده اى مسلح بود و مردم مسلمان نيز در مسجد پيامبر گرد آمده و همه در انتظار شنيدن سخنان او بودند و به اميد نتيجه ى آن گفت و شنود حساس و آن مناظره سرنوشت ساز و بى همانندى كه تا آن روز نظيرى برايش نبود، بى صبرانه لحظه شمارى مى كردند.

فاطمه عليهاالسلام در جايگاهى كه در پشت پرده برايش آماده شده بود قرار گرفت و گويى پس از رحلت غمبار پدر گرانمايه اش اين نخستين بار بود كه به مسجد او آمده بود. از اين رو جاى شگفت نداشت كه امواج غم و اندوه كران تا كران قلب او را فراگيرد و به ياد او از ژرفاى جان ناله اى جانسوز سردهد. و اقعيت اين است كه اين قلم را توان ان نيست كه جوهره ى آن ناله ى جانسوز و ميزان اثرگذارى آن بر دلها و جانهاى انبوه حاضران را ترسيم كند و روشن سازد كه چگونه تنها يك ناله، آرى فقط يك ناله ى جانسوز بى آنكه سخنى از پى آن باشد، آنگونه عواطف و احساسات مردم را برمى انگيزد و همه را به گريه وامى دارد و سيلاب اشكها را روان مى سازد؟ من نمى دانم مفهوم و معناى اين ناله ى جانكاه چه بود و چرا موجى از اشك. آه پديد آورد و مردم را به گريه انداخت؟ آيا براستى يك ناله ى جانسوز مى تواند چشمها را گريان و سيلاب اشكها را از جام ديدگان فرو بارانده و دلها را بسوزاند؟ اينها رازها و معماهايى است كه نگارنده از گشودن آنها احساس ناتوانى مى كند، شايد ديگر بتوانند آنها را بگشايند و حل كنند!

راويان و منابع اين سند جاودانه

پيش از ترسيم خطبه ى پرمحتوا و بيانات ارزشمند بانوى نمونه ى اسلام زيبنده است روايت گران اين خطبه پرشور و شعورآفرين و مدارك آن را از منابع شيعه و اهل سنت ترسيم نماييم تا از اهميت بسيار آن از ديدگاه خاندان وحى و رسالت آگاه گرديم و دريابيم كه اين سخنرانى ارزشمند در حقيقت يك سند خدشه ناپذير تاريخى و جاودانه اى است كه از يكسو نشانگر حقانيت موضع خاندان وحى و رسالت و مظلوميت آنان است و از دگر سو فشار بى رحمانه و اذيت و آزار و خشونت و قساوتى را كه برخى از مدعيان اسلام و مسلمانى به خاندان پيامبر روا داشته و بر آنان وارد آورده اند، همه را در چشم انداز حقجويان قرار مى دهد.

نگارنده بر اين باور نيست كه بر همه ى منابع و مدارك اين سخنرانى وصف ناپذير و غنى دست يافته است بلكه بر اين باور است كه تنها برخى را كه در دسترس او بوده و بر آنها رسيده است، همانها را آورده است.

براى نمونه:

1- «سيد مرتضى» متوفاى 436 در كتاب خويش «الشافى» اين خطبه را طبق اسناد خويش از «عروه» به نقل از «عايشه» آورده است.

2- «سيد بن طاووس» در كتاب «طرائف» به سند خويش آن را از «زهرى» و او نيز از «عايشه» روايت مى كند.

3- «شيخ صدوق» به اسناد خويش، آن را از دخت فرزانه ى امير مومنان «زينب» روايت مى نمايد.

4- و نيز به طريق ديگرى طبق اسناد خويش از «زيد» شهيد فرزند حضرت سجاد عليه السلام و او نيز از عمه ى گرانمايه اش «زينب»، دخت شايسته ى امير مومنان و او از مام گرانقدرش «فاطمه» آورده است.

/ 79