به نظر نگارنده اين عالى جناب پس از شنيدن سخنان دخت فرزانه ى پيامبر با توجه به اين واقعيت كه چاره ى كار در دست خودش بود، نه نيازى به پوزش خواهى ظاهرى داشت و نه گريه سردادنى كه به تعبير «ابن قتيبه دنيورى» تا چند قدمى مرگ پيش رود، نه لازم بود مرگ خويش را از خدا بخواهد و نه فغان و ناله سر دهد. چرا كه او براى او به عنوان رئيس دولت غاصب به سادگى ممكن بود كه اگر راست مى گويد و از عملكرد ظالمانه ى خويش پشيمان است حقوق مصادره شده ى دخت فرزانه ى پيامبر را به او باز گرداند و دست بيداد و تجاوز خويش را از بوستان و زمين او كوتاه كند و آنگاه از عملكرد زشت و ظالمانه ى خويش پوزش بخواهد و به بارگاه خدا توبه آورد. اما حقايق تاريخى و روند اوضاع نشانگر اين است كه «خليفه» براستى در انديشه ى اداى حقوق و كسب خشنودى دختر پيامبر نبود بلكه بر آن بود كه با وجود پافشارى بر موضع ظالمانه و سياست تجاوزكارانه ى خويش با بازيگرى و رندى، دخت فرزانه ى پيامبر را از خود راضى و خشنود سازد. و نگارنده تصور نمى كند كه هيچ انسان آزاده يا مسلمان عدالتخواه يا هيچ قانون و جامعه ى متمدنى به اين دجالگرى ها تن دهد و فكر نمى كنم كه هيچ مذهب و شريعت يا وجدان و منطقى جز منطق زور و خشونت و شقاوت و خودكامگى، چنين چيزى بگويد و بر اين باور عميق هستم كه فاطمه عليهاالسلام، آن برترين بانوى جهان هستى، روحى تواناتر و تسليم ناپذير از آن در كالبد داشت كه در برابر اين منطق ابلهانه ى استبداد حاكم سر فرود آورد و يا بازى اين ظاهرسازيها و دجالگريها را بخورد!!
يك سخن گفتنى ديگر در اين مورد
در اين بحث سخن ديگرى باقى مى ماند كه بايد بصورت يك پرسش و پاسخ ترسيم گردد.ممكن است اين سوال در ذهن شما خواننده ى عزيز نقش بندد كه انگيزه ى اين نرمش و سر فرود آوردن «ابوبكر» در آستانه ى خاندان وحى و رسالت، و انگيزه ى استوارى و پافشارى فاطمه عليهاالسلام بر موضع آزادمنشانه و عادلانه ى خويش چه بود؟ جناب «جاحظ» در «رسائل» [ رسائل، ص 300 ] خويش پاسخ اين پرسش را داده و ما به ترسيم همان پاسخ بسنده مى كنيم.او مى گويد: اگر بپرسند كه چگونه ممكن است خليفه به دخت يگانه ى پيامبر ستم و بيداد روا دارد در حالى كه هرچه فاطمه در برابر او بيشتر خشم مى گرفت و بر حقوق خويش پاى مى فشرد، او مهر و نرمش بيشترى از خود نشان مى داد تا آنجايى كه فاطمه عليهاالسلام خطاب به او فرمود: «والله لا اكلمك ابدا» به خداى سوگند! هرگز و تا هميشه با تو سخن نخواهم گفت.«ابوبكر» در پاسخ مى گفت: به خداى سوگند! هرگز از تو نخواهم بريد و رشته ى محبت شما خاندان را نخواهم گسست. و نيز آنگاه كه دخت محبوب پيامبر مى فرمود:«به خداى سوگند كه تو را نفرين خواهم كرد!» او در پاسخ مى گفت: به خداى سوگند كه من تو را اى دخت گانمايه ى پيامبر دعا خواهم نمود. و نيز اين جملات تند را در مقر حكومت خويش و در برابر انبوهى از مهاجر و انصار، آن هم با توجه به اين نكته كه مقام خلافت نياز به دبدبه و كبكبه و صولت و اقتدار دارد، مى شنود و با اين وصف از دخت گرانمايه ى پيامبر پوزش مى خواهد و از او تجليل و تقدير به عمل آورد و واژه ها و جملاتى را بر زبان مى آورد كه همگى بيانگر شكوه و معنويت و عظمت فاطمه عليهاالسلام است و مى گويد:تهيدستى هيچ كس مانند تو بر من گران نيست، و ثروت و بى نيازى هيچ كس از ت و نزد من محبوب تر و پسنديده تر نيست. اما چه كنم كه خود از پيامبر شنيدم كه مى فرمود:ما گروه پيامبران از خود ارثى بر جاى نمى گذاريم، آنچه از ما بماند صدقه است و بايد در راه خدا هزينه شود؟!پاسخ اين پرسش پاسخ اين پرسش، اين است كه:به زبان آوردن اين واژه هاى دلپذير و اين جملات بظاهر خيرخواهانه و بزرگوارانه، آن هم از چهره هاى سياست، نه دليل بر ظالم نبودن آنان و پاك بودن از استبداد و خودكامگى است، و نه نشانگر اين واقعيت كه آنان از بيدادگرى بدورند.چرا كه گاه دجالگرى عناصر خودكامه و بيدادپيشه بويژه هنگامى كه در شيطنت كارا و در دشمنى و كينه توزى تجربه داشته باشند، به نقطه اى مى رسد كه در يك لحظه، هم منطق ستمديده را با مهارت بسيارى از خود نشان مى دهند و هم خضوع و تواضع عدالت پيشه را، هم به دشمنى به گونه اى اظهار ارادت و علاقه مى كند كه گويى با محبوب ترين هاى خويش سخن مى گويد و با همه ى وجود خيرخواه اوست، و هم به سبكى نمايش مى دهد كه خشم و غضب او بسان خشم انسانى است كه از موضع حق خشم مى گيرد.به عبارت ديگر در عالم سياست، اين ژست ها و اينگونه بافته هاى ميان تهى بسيار است و جز انسان هاى ساده انديش و كودكان يا كسانى كه در آتش تعصب مى سوزند، كسى آنها را جدى نمى گيرد.
عيادت ام سلمه
اين بانوى بزرگ به دليل ايمان استوار و اخلاق شايسته و عملكرد خداپسندانه اش در زمان پيامبر و پس از رحلت آن بزرگوار، از بهترين زنان پيامبر شمرده شده است.او نه با زبانش پيامبر خدا را آزرد و نه با عملكرد نادرست خويش، و با ديگر همسران پيامبر بر ضد آن حضرت در توطئه اى همدست گرديد، همانگونه كه برخى به گونه اى رفتار كردند كه فرشته ى وحى فرود آمد و اين آيه ى شريفه را آورد:«يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك.» آرى او به گونه اى رفتار كرد كه همراهى و معاشرت و عملكردش در برابر پيامبر و در حيات او شايسته بود، و پس از رحلت آن بزرگوار نيز موضعگيرى هايش در برابر خاندان وحى و رسالت شرافتمندانه و تحسين برانگيز جلوه كرد.او در تحمل رنج ها و ايستادگى در برابر رويدادهاى تلخ بحرانها و تندبادهاى ويرانگرى كه پس از رحلت پيامبر بر ضد اين خاندان پاك وزيدن گرفت، نه تنها از راه و رسم سراسر افتخار آنان انحراف نجست بلكه بسان مدافعى سرسخت و حمايت كننده اى جدى و ياورى فداكار در كنار آنان ماند و در همه ى دردها و رنجها آنان را همراهى كرد.هنگامى كه دخت يگانه ى پيامبر بر اثر آن صدمات، در بستر بيمارى قرار گرفت «ام سلمه» به عيادت او شتافت و ضمن عرض سلام گفت:«كيف اصبحت عن ليلتك [و در نسخه ى ديگرى (علتك) آمده است. ] يا بنت رسول الله؟» دخت گرامى پيامبر! با اين اندوه و رنجها، شب را چگونه به سحر آوردى؟ آن حضرت فرمود:اصحبت بين كمد و كرب، فقد النبى و ظلم الوصى.هتك- والله- حجاب ما اصبحت امامته مقتضية، على غير ما شرع الله فى التنزيل، و سنها النبى فى التاويل، و لكنها احقاد بدرية، و ترات احدية كانت عليها قلوب انفاق متمكنة... [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 205. ] ام سلمه! شب تيره را با اندوه شديد و غم جانكاه به سحر آوردم در حالى كه خورشيد رسالت رفته و جانشين راستين او زير فشار بيداد شب پرستان است.به خداى سوگند شكوه و عظمت آزادمردى مورد هجوم ظالمانه قرار گرفت كه حق امامت او را برخلاف فرمان خدا در قرآن و برخلاف سفارش پيامبر در تاويل آيات آن، بيدادگرانه و لجوجانه غصب كردند و به ديگران سپردند. اين رفتار زشت و سياست شوم بى گمان از كينه هاى جنگ «بدر» و «احد» در دل نفاق پيشگان و انديشه ى فتنه انگيزان باقى مانده است.آنان تا كنون امكان و جرات آشكار ساختن دشمنى خويش با على را نداشتند و اينك احساس مى كنند كه فرصت يافته اند.شايسته ى يادآورى است كه بانو «ام سلمه» از ميان زنان پيامبر تنها بانويى است كه به قصد عيادت و ديدار دخت گرانمايه ى او به حضورش شتافت و ديگران چنين ايمان و شهامتى از خود نشان نداده و در پيكار حق و باطل بسوى جبهه ى حق و عدالت نرفتند. را ستى چرا از زنان پيامبر جز آن بانوى باايمان و آگاه، كسى به ديدار دخت گرانمايه اش نرفت؟ و با اينكه او دخت يگانه ى پيامبر بود و همه ى آن دردها و رنج ها را براى صيانت از دين و دفتر به جان مى خريد و با جاه طلبان واپسگرا مبارزه مى نمود، چرا ديگر زنان پيامبر در تحمل اين رنجها و فشارها، با او همراهى و همگامى نشان ندادند؟! و امتياز ديگر «ام سلمه» بر ديگران اين بود كه فاطمه عليهاالسلام او را از شايستگان شمرد و به امير مومنان وصيت كرد كه وى را در جريان شهادت و خاكسپارى اش قرار دهند.
عيادت عايشه، دختر طلحه
«عايشه»، دختر «طلحه» نيز از چهره هاى آگاه و حق شناسى است كه در واپسين روزهاى زندگى بانوى بانوان، به ديدار آن حضرت شتافت و هنگامى كه او را اندوهگين و اشكبار ديد، گفت: بابى انت و امى؟ ماالذى يبكيك؟ پدر و مادرم فدايت باد! چه چيز تو را اندوه زده و گريان ساخته است؟ دخت فرزانه ى پيامبر فرمود:عايشه! آيا از رويداد تلخ و فاجعه بارى مى پرسى كه گزارش تكان دهنده ى آن همه جا پراكنده شده و بالهاى پرندگان بر اثر آن فروريخته و رهروان بخاطر آن از راه بازمانده اند؟! اين رويداد غمبارى بود كه خدا آن را به آسمان بالا برد و من در زمين به اندوه و آزمايش آن گرفتار آمدم. و اقعيت اين است كه «ابوبكر» و «عمر» پاداش پيشتازى و پيشگامى امير مومنان در ميدان هاى دانش و ايمان و عمل و جهاد قهرمانانه را به وى دادند تا آنجايى كه توانستد، كينه و دشمنى او را در دل نهان داشتند و از آشكار ساختن آن جلوگيرى نمودند، اما هنگامى كه نورافشانى دين كم سو شد و پيامبر امين، جهان را بدرود گفت، آن دو به سرعت آن كينه هاى كور را آشكار ساخته و به شدت در كوره ى بدانديشى و تجاوز دميدند و فدك را مصارده كردند... اى واى چه كسى مالك فدك شد!!حقيقت اين است كه «فدك» بخشش پروردگار بلندمرتبه به آن شايسته ترين مناجات كننده و نيايشگر با او، پيامبر بود. و آن حضرت آن را به من بخشيد تا تامين كننده ى هزينه ى زندگى فرزندان او و نسل من باشد. و اين بخشش با علم خدا و به گواهى امين وحى او انجام پذيرفت.از اين رو اگر آن دو تجاوزكار وسيله ى تامين هزينه ى زندگى فرزندان مرا بردند و مرا از اين درآمد ناچيز بازداشتند، من آن را در روز رستاخيز مايه ى تقرب به خدا قرار داده و به حسات او خواهم آورد و خورندگان و برندگان تجاوزكار «فدك»، آن را به زبانه هاى شعله ور و سوزان آتش سهمگين دوزخ، خواهند يافت.
عباس و انديشه ى عيادت «فاطمه»
رفته رفته رنج و بيمارى سالار بانوان به شدت گراييد و شرايط او، رو به وخامت نهاد. در همين گير و دار بود كه «عباس بن عبدالمطلب» عموى پيامبر در انديشه ى ديدار از يادگار گرانمايه ى پيامبر به در خانه ى امير مومنان آمد اما به او گفتند كه موقعيت دخت فرزانه ى پيامبر خطير و حال او بحرانى است به گونه اى كه اينك ملاقات او ممكن نيست.از اين رو عباس به خانه ى خويش بازگشت و بوسيله ى پيام رسانى، به امير مومنان پيام فرستاد كه: فرزند رشيد برادرم! على جان!... خداى گواه است كه از دريافت گزارش شدت يافتن رنج و بيمارى «فاطمه»- دخت محبوب پيامبر خدا و نور ديده ى او و خويشتن- چه كوهى از غم و اندوه بر جانم نشسته است و چگونه توان و اعصاب مرا در هم نورديده است. تصور مى كنم كه او نخستين كس از ما باشد كه به پيامبر خدا خواهد پيوست. نخستين كسى كه پيامبر او را برگزيده و سخت گرامى داشته و او را به بارگاه پروردگارش نزديك تر ساخته است.فدايت گردم! اگر براستى شرايط او همانگونه است كه من ارزيابى مى كنم و او جهان را بدرود خواهد گفت، پس اجازه بده تا مهاجر و انصار را گرد آوريم، تا همگان هم به پاداش پرشكوه تشييع پيكر پاك آن حضرت نايل آيند و هم با تجليل و تكريم او، شكوه و عظمت دين خدا نشان داده شود.امير مومنان به پيام رسان او فرمود:شما به عمويم سلام برسان و بگو: ما مهر و محبت و پيام خيرخواهانه ى تو را به ياد خواهيم داشت و ديدگاه تو را نيز كه ديدگاهى خيرخواهانه و شايسته است، ارج مى نهيم اما بدان جهت كه دخت فرزانه ى پيامبر پس از رحلت پدرش هماره مورد ستم و بيداد قرار گرفته و افزون بر پايمال شدن حق خدشه ناپذيرش، از ميراث پدرى اش نيز باز داشته شده و بدون دليل وصيت پيامبر را در مورد او رعايت نكردند و حرمت خدا و پيامبرش را در مورد آن حضرت شكستند، و از آنجايى كه خداى دادگر براى داورى بسنده است و اوست كه از بيدادگران انتقام خواهد گرفت، من از شما مى خواهم كه از خواسته ات چشم بپوشى و اجازه بدهى من در اين مورد طبق وصيت خودش رفتار كنم، چرا كه دخت محبوب پيامبر به من وصيت كرده كه اين موضوع را پوشيده بدارم.هنگامى كه پيام رسان، پيام امير مومنان را به «عباس» رسانيد، او گفت:باران مهر و رحمت خدا بر برادرزاده ام هماره ببارد كه او هميشه مورد مهر خداست و ديدگاه او خدشه ناپذير است. چرا كه براى خاندان عبدالمطلب جز پيامبر خدا، فرزندى مبارك تر از على عليه السلام زاده نشده است.او در ميدان كرامت و والايى ها از همگان پيشتازتر و در ميدان فضيلت ها و دانش ها از همه داناتر، و در برابر رويدادهاى ناگوار و فشارها از همگان شجاع تر و در جهاد با دشمنان خدا و يارى رسانى به دين خدا و پيروز ساختن آن از تمامى انسانها پرتوان تر است و نخستين كسى است كه به پيامبر خدا ايمان آورد. از اين رو او كارى را انجام مى دهد كه خداپسندانه باشد.
در آستانه ى شهادت
1- در آخرين روز درست در همين هنگام بود و صيت هاى ا و 2- حنوط بهشت 3- و ديگر فاطمه جهان را بدرود گفت دريغ و درد 4- پس از شهادت در آن لحظات جانسوز عمل به وصيت يك يادآورى بى نظيرترين لحظه ى تاريخ و اينك نماز...چرا امير مومنان؟ 5- آرامگاه ناشناخته گامى ديگر در جهت تدبير حكيمانه ى ا و در آن شب غمبار اى دريغ و درد شكايت به پيامبر خدا 6- تلاش هاى مذبوحانه و بى ثمر هشدار جدى امير مومنان 7- امير مومنان در سوگ فاطمه عليهاالسلام 8- تاريخ شهادت بانوى بانوان