آنگاه دخت فرزانه ى پيامبر نگرشى انديشمندانه به زندگى اجتماعى و سراسر آشفته و پر هرج و مرج مردم در عصر جاهليت افكند و فرمود:«مذقة الشارب و نهزة الطامع» «شما جرعه آبى بوديد براى يك تشنه.» اين جمله اشاره به ضعف و ناتوانى آنان دارد. اگر تشنه اى از نقطه اى بگذرد و آبى بيابد كه يا صاحب ندارد و يا مالك آن توان دفاع از حق خويش را ندارد، روشن است كه آن را مى نوشد تا عطش خويش را فرونشاند. و نيز اگر گرسنه اى از جايى بگذرد و غذايى بى صاحب يا در دسترس بيابد. در آن طمع مى بندد و با غنيمت شمردن فرصت بدست آمده، شكمى سير مى كند.«و قبسة العجلان و موطى ء الاقدام» و قطعه ى آتشى در دست انسان شتاب زده اى بوديد كه بدان سخت نيازمند است و پايمال شده و لگدكوب زورمندان.«تشربون الطرق» «از آبى مى نوشيديد كه در گودالها گرد مى آمد.» آبى كه حيوانات و درندگان بر آن وارد مى شدند و شتران آن را آلوده مى ساختند. با اينكه مى دانيم انسانهاى شرافتمند و پاكيزه از اينگونه آبها احساس نفرت مى كنند و آن را دور مى پاشند و به نوشيدنش راضى نمى شوند، با اين وصف آفت نادانى و تهيدستى و سرفرود آوردن در برابر ذلت و خفت آنان را بدينصورت ساخته بود.آنان از كندن چاه و جارى ساختن چشمه ها و يا پديدآوردن كانالها و قناتهاى زيرزمينى براى تهيه آب گوارا و سالم، گويى بكلى بى خبر بودند. و شما خواننده عزيز ديگر از آلودگى اين آبهاى سطحى و بجاى مانده در گودالها به انواع ميكروبهاى مرگبار مگو و مپرس، متاسفانه به نقل برخى از روزنامه ها و مجلات در دنياى كنونى هم برخى از سرزمينهاى اسلامى و مسلمان نشين، از قافله تمدن عقب مانده، و در خفت و نكبتى اينگونه روزگار مى گذرانند.«و تقتاتون القد و الورق» «و از گوشت خشكيده و برگ درختان تغذيه مى كرديد.» آرى غذاى آنان گوشت خشكيده يا پوست دباغى نشده و برگها و شكوفه هاى درختان بود. زمينهاى گسترده باير افتاده بود، نه در آنها دامدارى رواج داشت و نه كشاورزى و زراعت به مفهوم درست آن.«اذلة خاسئين» «و فرومايه و رانده شده بوديد.» و اژه ى «خاسى ء» به مفهوم رانده شده اى است كه به او اجازه بازگشت بسوى جامعه و مردم را نمى دهند.«تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم» «هماره در هراس بوديد كه مردم شما را از اطراف نربايند.» و اقعيت اين است كه از هم گسيختگى امور و درهم ريختن كارها موجب مى گردد كه زندگى جامعه در هم ريزد و هرج و مرج و ناامنى و ناآرامى و دلهره، در دلهاى مردم و صحنه ى جامعه پديدار گردد. زورمند به حقوق ناتوان طمع ورزد و اكثريت، اقليت را بخورد، ثروتمند در پى برده ساختن تهيدستان برآيد و كسى هم نه از مقررات بترسد و نه از كيفر عملكرد ظالمانه خويش و نه از حكومت حساب برد.خود مى نگريم كه رويدادهاى ناگوارى چون آدم ربايى و سرقت و تجاوزات گوناگون آمارش در آن كشورهايى بيشتر قوس صعودى مى پيمايد كه، قانون تنها در مورد بينوايان و ناتوانان اجرا مى شود، نه ظالمان و بيدادگران زورمند. به همين جهت هر روز خونها ريخته مى شود و ناموسها بر باد مى رود و ثروتها به يغما ميرود و شخصيتها لگدمال مى گردد...بانوى فرزانه ى اسلام، اين آيه شريفه را با اقتباس از قرآن با سخنان خويش در ترسيم تباهى هاى جاهليت مى آميزد و ادامه مى دهد كه:«فانقذكم الله بابى محمد صلى الله عليه و آله و سلم» «و آنگاه خدا جامعه ى شما را بوسيله ى پدر گرانمايه و نجات بخش من محمد صلى الله عليه و آله و سلم نجات داد.» چرا كه او بزرگترين پيشواى نجات و برترين اصلاحگر عصرها و نسلها بود كه بندگان خدا را از آن زندگى دوزخى نجات بخشيد و شهرها را از آن تباهى ها و نگونبختى ها و فجايع اصلاح كرد و دگرگونى ژرفى، در انديشه ها و عقيده ها و جانها و خلق و خو و عادات و رسوم مردم، پديد آورد.«بعد اللتيا و التى» «و او شما را پس از رنجها و فداكاريهاى بسيار به يارى خدا، نجات بخشيد.» اين فراز در فرهنگ عرب نوعى مثال است و مفهوم سخن اين مى شود كه پيامبر خدا پس از به جان خريدن سخت ترين مشكلات و فشارها و رنجها موفق شد جامعه را اصلاح كند و مردم را از نگونسارى ها برهاند.«و بعد ان منى ببهم الرجال.» «و پس از درگيرى با زورمندان و دلاوران شرك و پس از رنجهايى كه از آنان كشيد، اهداف بلند او تحقق يافت.» به عبارت ديگر پيامبر پس از درگيرى با زورمندان و قهرمانان شجاع و جسورى كه آتشهاى جنگ را شعله ور ساخته و با همه ى قدرت و امكانات و نيروهاى خويش با آن حضرت كارزار نمودند موفق شد جامعه را از چنگال آنان رهايى بخشد و به عدالت و آزادى برساند.«و ذوبان العرب» «و پس از آنكه شمايان در اسارت گرگهاى عرب بوديد.» اين فراز بيانگر اين حقيقت است كه پيامبر شما را پس از گرفتاريتان در چنگال گرگهاى عرب نجات بخشيد. و اقعيت اين است كه انسان اگر از ارزشهاى انسانى و اخلاقى و فضايل بشرى برهنه شود به مرتبه ى حيوانات سقوط مى كند، اگر فهم و آگاهى او از دست برود، بسان درازگوش مى گردد و اگر مهر و محبت و عاطفه را كنار نهد، به درندگان مى ماند. اينجاست كه اگر از چنين انسان و جامعه اى به گرگ تعبير شود، چيزى جز واقعيت نيست.مردم جاهليت كه با خونريزى و آدمكشى خو گرفته بودند، چنين شرايطى داشتند. جامعه ى آنان بدبختانه جامعه اى بود كه ابوسفيانها و ابوجهل ها و عناصر پليدى همانند آنها در آن، دست بالا را داشتند و هدفشان نيز، فتنه انگيزى و پديد آوردن آشوب و بلوا بود.البته واژه ى «ذوبان» ر برخى نيز به فرومايگان و راهزنان معنا كرده اند.آرى پيامبر خدا همواره گرفتار اين تبهكاران بود و از جنگ «بدر» تا «خندق» و «حنين» و ديگر ميدانهاى جهادش با اين تبهكاران آشوبگر و آتش افروز روبرو بود. به گونه اى كه اگر شما خواننده ى عزيز تاريخ زندگى پيامبر بويژه عصر بعثت تا رحلت را بنگرى، خواهى ديد كه همين تبهكاران بودند كه همه جا خميرمايه ى فتنه و آشوب بودند و حتى در جنگهاى مسلمانان با يهود نيز همين گروه خودكامه و تبهكار نقش اصلى را در آتش افروزى بازى مى كردند.«مردة اهل الكتاب» «و درگير گردنكشان اهل كتاب» بود. و اين فراز نيز اشاره به جنگهايى است كه گروه يهود و نصارى همچون: «بنى نضير» و «بنى قريظه» و «بنى قينقاع» و «بنى اصغر» در منطقه «موته» شعله هاى آن را برافروختند.اگر براستى يهود و نصارى از كتابهاى آسمانى خويش پيروى مى كردند، هرگز با پمامبر پيكار نمى كردند و بجاى آن در نخستين فرصت در برابر او و آيين آسمانى اش سر تسليم فرود آورده، بدست او مسلمان مى شدند. چرا كه ويژگيهاى آن حضرت در كتابهاى آسمانى آنان ترسيم شده بود و براى آنها آسان بود كه آن ويژگيهاى آن حضرت در كتابهاى آسمانى آنان ترسيم شده بود و براى آنها آسان بود كه آن ويژگيها و نشانه ها را بنگرند و با پيامبر بسنجند.در آن شرايط بود كه مى ديدند آن نشانه ها و ويژگيها بطور كامل با پيامبر انطباق مى يافت و آنان به حق راه مى يافتند. اما متاسفانه سركشان و حق ستيزان آنان، بر اثر خودبزرگ بينى و حق ناپذيرى حاضر نبودند تا در برابر حق سر فرود آوردند. به همين جهت بجاى حق پذيرى به دشمنى و لجاجت و انكار خويش پاى فشردند.«كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاءها الله» «هرگاه آتشى براى جنگ برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت.» آنان بر ضد پيامبر و آيين آسمانى و ايمان آوردگان به او توطئه چيدند و سپاهيان و لشكريان بسيار براى جنگ با آن حضرت گرد آوردند و گروه ها و قبيله ها را تحريك كردند اما به يارى خدا تلاشهاى ارتجاعى آنان بى ثمر ماند و پيروزى و سرفرازى از آن پيامبر گرديد.اگر براستى تاريخ پرافتخار پيامبر را از آغاز بعثت تا رحلت آن بزرگوار مورد تحقيق و نگرش قرار دهيم آنگاه است كه بخش بزرگى از خنثى شدن نقشه هاى ظالمانه و شكست خفت بار بدخواهان و دشمنان او و چگونگى اين شكستها روشن مى شود.«او نجم قرن للشيطان» يا هرگاه كه براى شيطان شاخى مى روييد، خدا آن را مى شكست.روشن است كه هنگامى كه شاخ حيوان مى شكند شاخ ديگرى به جاى آن سر برمى آورد. سخن فاطمه عليهاالسلام بيانگر اين معناست كه هرگاه يكى از تبهكاران به كارى شيطانى و تبهكارانه دست مى يازيد، خداى آن را به زيان خود آنان دگرگون مى ساخت. در اين فراز فاطمه عليهاالسلام بد انديشى ها و مخالفتهاى شرك و ارتجاع را كارهاى ابليسى بشمار آورده است كه زيانبار و گمراه كننده اند. و اين جمله عطف به جمله ى پيش است كه فرمود:كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها اللاه، او نجم قرن للشيطان او فغرت فاغرة من المشركين.يا هرگاه اژدهايى از شرك، دهان گشود تا جامعه ى نو بنياد مسلمان را بگزد يا ببلعد.«قذف اخاه فى لهواتها» آن حضرت برادرش را بر دهان آن افكند.» پيامبر در برابر آن تلاشهاى دوزخى و نعره هاى ابليسى برادرى چون على عليه السلام داشت و به كمك او، آن آتشهاى فتنه را خاموش مى ساخت.آن حضرت به اميرمومنان فرمان داد تا شرارت سپاه شرك و كفر و نفاق را از او دور سازد و امير مومنان نيز با به خطر افكندن جان گرامى خود با آن گرگهاى درنده رويارو مى گشت و به تنهايى با همه ى آنان پيكار مى نمود و در امواج خروشان جنگ براى حق و عدالت فرومى رفت.با اين بيان، تعبير به جا و درستى است كه مى فرمايد:پيامبر برادرش را در شرايط سخت به كام مرگ و شهادت و نيشهاى درندگان و زير شمشيرها و نيزه ها مى افكند.«فلا ينكفى ء حتى صماخها باخمصه» و او از ميدان كارزار بازنمى گشت، تا سرهاى دشمنان را مى كوبيد و فرقهايشان را زير پاى شهامت خود، لگدمال مى كرد. درست بسان يك قهرمان كشتى كه چون در ميدان پيكار و مسابقه در هماورد خويش پيروز مى گردد، بناگزير پشت يا سر او را به زمين مى چسباند تا روشن سازد، مسابقه را به كامل ترين شكل آن برده است.آرى امير مومنان قهرمان بى هماوردى بود كه ترس برايش مفهومى نداشت. چنانكه گويى غريزه ى حب به حيات و عشق به زندگى از وجود او برداشته شده و در جستجوى مرگ پرافتخار و شهادت در راه خداست. در دست توانمندش شمشيرى بود كه از آن مرگ براى تجاوزان مى چكيد، شمشير او را بر فراز سرها و پهلوهاى ظالمان در حال ركوع و سجود و دو نيم نمودن پيكرهاى بيدادگران حق ستيز مى نگرى، او را نظاره خواهى نمود كه در يك پلك بهم زدن مى برد و مى شكند و مى درد و پيش از آنكه خون از رگها جارى شود عمليات قهرمانانه او بر ضد ستم و بيداد پايان يافته است.«و يخمد لهبها بسيفه» «و با شمشيرش زبانه هاى آتش را خاموش مى سازد.» جرثومه هاى تباهى و ستم را از ميان برمى دارد و خار و خسها را از سر جامعه ى انسانى مى زدود و آتش جنگ را با شمشير آسمانى و ستم ستيزش خاموش مى سازد و راه را براى گسترش قلمرو دين و كلمه ى مقدس «لا اله الا الله» هموار مى سازد.«مكدودا فى ذات الله» «در راه خدا خويشتن را به رنج و فشار مى افكند.» و همه ى اين رنجها و فشارها و مشكلات را بخاطر خدا و راه تقرب به بارگاه او و در راه او به جان مى خريد.«مجتهدا فى امر الله» «و در راه انجام فرمان خدا سخت كوش و تلاشگر بود.» و اژه ى «مجتهد» در فرهنگ واژه شناسان به كسى گفته مى شود كه خويشتن را با همه ى