انگيزه ى آن مهر و تكريم وصف ناپذير - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انگيزه ى آن مهر و تكريم وصف ناپذير

مهم ترين دليل اين تجليل و احترام فراوان آن بود كه پيشواى بزرگ توحيد مى خواست اين واقعيت را براى همه روشن سازد كه «فاطمه» در پيشگاه خدا و پيامبر داراى موقعيتى ممتاز و بسيار والاست. آن حضرت مى دانست كه پس از رحلتش بيدادگران امت چه ستم ها و آزارها و اذيت هايى به دخت سرفرازش روا مى دارند و چگونه حرمت او را مى شكنند از اين رو پيامبر مى خواست با همگان اتمام حجت كند تا هيچ بهانه اى براى ستمكاران شيفته ى دنيا باقى نماند.

براى نمونه اينك به رواياتى كه بيانگر موقعيت شكوهبار فاطمه عليهاالسلام در قلب مصفاى پيامبر است نظر مى افكنيم:

1- از ششمين امام نور حضرت صادق آورده اند كه «فاطمه» دخت فرزانه ى پيامبر فرمود: هنگامى كه آيه ى شريفه ى «لا تجعلو دعا الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» فرود آمد، من نيز بسان ديگران پدر گرانمايه ام را با عنوان رسالت صدا مى زدم و مى گفتم:

اى پيامبر خدا! و ديگر از اينكه او را با عنوان پدر جان صدا بزنم خودارى نمودم.

پيامبر گرامى يكى چند مرتبه به من پاسخ نداد آنگاه فرمود: «فاطمه» جان! اين آيه در مورد تو و خاندان و نسل تو نيز تو از من هستى و من از تو. اين آيه در مورد عناصر خشن و بى ادب و گستاخ قريش كه تكبر مى ورزند، فرود آمده است. از اين رو تو مرا همواره با عنوان پدر صدا بزن. «فاطمه» جان! به من بگو پدر كه صداى دلنواز تو قلبم را زنده تر و پروردگارم را خشنودتر مى سازد. [ المناقب ابن مغازلى شافعى، ص 364. ]

2- و نيز «عايشه» دختر «طلحه» به نقل از عايشه آورده است كه:

من هيچ كس را در سخن گفتن شبيه تر از فاطمه به پيامبر خدا نديدم. هنگامى كه او وارد مى شد پدرش به او با مهرى وصف ناپذير خوش آمد مى گفت و دست هاى او را بوسه مى زد و او را در جاى خويشتن مى نشاند. و آنگاه كه پيامبر خدا بر دخت سرفرازش وارد مى گشت، فاطمه عليهاالسلام با دنياى ادب بپا مى خاست و به پدر خوش آمد مى گفت و دست هاى او را بوسه مى زد...

3- و نيز آورده اند كه: «هروى» از «حسين بن روح» پرسيد: جناب! پيامبر خدا داراى چند دختر بود؟ او پاسخ داد: داراى چهار دختر.

پرسيد: كدامين آنان برتر بودند؟ پاسخ داد: فاطمه عليهاالسلام پرسيد: دليل برترى او از همگان چه بود؟ مگر نه اينكه از نظر سن و سال از همه كوچك تر بود و در نتيجه از نظر مصاحبت و معاشرت با پيامبر كمترين زمان را بهره ور بود؟ پاسخ داد: چرا، اما او به دليل دو موهبت و ويژگى شكوهبارى كه آفريدگار هستى به او ارزانى داشته بود از همه برتر بود.

پرسيد: آن دو موهبت كدامند؟ گفت: نخست اينكه او به عنوان وارث همه جانبه ى پيامبر خدا برگزيده شده بود. و ديگر اينكه نسل سرفراز پيامبر و نام بلند و مبارك آن حضرت، بوسيله ى او جاودانه شد. و اين دو امتياز را خداوند بخاطر صفاى دل و اخلاص وصف ناپذير «فاطمه» به او ارزانى داشت.

4- از «حذيفه» آورده اند كه:

پيامبر خدا تا زمانى كه چهره ى تابناك فاطمه عليهاالسلام را غرق در بوسه نمى ساخت، نمى خوابيد... [ مقتل الحسين خوارزمى حنفى، ص 66. ]

5- و نيز «عبدالله بن عمر» نقل شده است كه:

پيامبر گرامى سر مبارك فاطمه عليهاالسلام را مى بوسيد و مى فرمود: پدرت به قربانت همانگونه كه هستى باش «فداك ابوك كما كنت فكونى». [ مقتل خوارزمى، ص 66. ] و در روايت ديگرى آمده است كه مى فرمود:

پدر و مادرم به قربانت «فاطمه» جان! «فداك ابى و امى». [ مستدرك الصحيحين «حاكم نيشابورى شافعى»، ج 3، ص 165. ]

6- و نيز عايشه آورده است كه: پيامبر گرامى گلوى «فاطمه» را بوسه مى زد... من گفتم اى پيامبر خدا! در مهر به فاطمه كارى انجام مى دهيد كه پيش از اين انجام نمى داديد. چرا؟ فرمود: عايشه؟ من هرگاه در شور و شوق بهشت مى شوم گلوى فاطمه را مى بوسم. [ ذخائرالعقبى، ص 36. ]

7- و نيز آورده است كه: پيامبر خدا هرگاه از سفر باز مى گشت زير گلوى «فاطمه» را بوسه باران مى ساخت و مى فرمود: بوى خوش بهشت را از فاطمه استشمام مى نمايم. [ ينابيع المودة، ص 260. ]

8- و نيز از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

بوى خوش پيامبران، بوى گلابى و بوى خوش حوريان، بوى ريحان و بوى خوش فرشتگان، بوى گل و لاله و بوى خوش دخت ارجمندم فاطمه، بوى دل انگيز گلابى و ريحان و گل است. [ بحارالنوار، كتاب الاطعمة و الاشربة، باب السفرجل. ]

9- و نيز فرمود: اگر مقرر مى شد كه زيبايى و كمال در چهره ى انسانى تبلور يابد، در سيماى فاطمه پديدار مى گرديد. بلكه دخترم فاطمه از تبلور زيبايى و نيكى هم فراتر است. او از نظر تبار و شرافت و كرامت بهترين مردم روى زمين است [ فرائدالسمطين، ج 2، ص 68. ]

10- و نيز سومين امام نور از نياى گرانقدرش پيامبر آورده است كه فرمود:

فاطمه مايه ى شادمانى قلب من، دو فرزندش ميوه ى دل من، شوى ارجمندش نور ديده ى من و پيشوايان يازده گانه ى امت كه از فرزندان او هستند، امانتداران پروردگار من و رشته ى پيوند ميان او و بندگان اويند. هر كس به رشته ى محبت آنان چنگ زند، نجات يافته و هر كس از اطاعت آنان سر باز زند، نابود مى گردد [ فرائدالسمطين، ج 2، ص 66. ]

11- و نيز آورده اند كه: پيامبر آبى گوارا به دخترش فاطمه داد و او آن را نوشيد. آنگاه پيامبر فرمود: خوش و گوارايت باد اى مادر نيكان و پاكيزه كرداران [ بحارالانوار، ج 76، ص 57. ]

12- خود آن حضرت آورده است كه: پدرم پيامبر به من فرمود: آيا نمى خواهى مژده اى دهم كه شادمان گردى؟ آنگاه فرمود:

خداوند هنگامى كه بخواهد در بهشت پرطراوت و زيبا به همتاى دوست خويش ارمغان دهد از تو مى خواهد كه برخى از زر و زيور خويش را بسوى او بفرستى. [ دلائل الامامه، ص 2. ] و نيز با ترسيم رواياتى كه خواهد آمد و مورد تاييد شيعه و سنى مى باشد، بهتر و بيشتر اين امكان را خواهيم يافت تا انگيزه ها و عوامل عشق پيامبر به دخت ارجمندش را دريابيم و به راز آن قداست و عظمت وصف ناپذيرى كه خدا در وجود سالار زنان قرار داد، پى ببريم. اينك نگرشى بر اين روايات.

1- پيامبر خدا فرمود: برترين بانوان بهشت: خديجه و فاطمه دخت محمد و آسيه و مريم دخت عمران هستند.

افضل نساء اهل الجنة: خديجه... و «فاطمه» و آسيه و مريم... [ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 293 الاستيعاب، ج 2، ص 750 مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 160 الاعتقاد حافظ بيهقى، ص 165 تا ريخ الاسلام ذهبى، ج 3، ص 92 اسدالغابة، ج 5، ص 437. ]

2- و نيز فرمود: بهترين زنان گيتى چهارتن مى باشد؛ «مريم» و «آسيه» و «خديجه» و «فاطمه»...

خير نساءالعالمين اربع: مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و «فاطمه»... [ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 293 الاستيعاب، ج 2، ص 750 مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 160 الاعتقاد حافظ بيهقى، ص 165 تا ريخ الاسلام ذهبى، ج 3، ص 92 اسدالغابة، ج 5، ص 437. ]

3- ونيز فرمود: فاطمه جان همين افتخار تو را بس كه در ميان زنان شايسته ى گيتى كه؛ مريم و خديجه و آسيه باشند، تو سرآمد همه ى آنان باشى. [ الاستيعاب، ج 2، ص 750 معالم التنزيل «حافظ بغوى شافعى» ج 1، ص 291 مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 157. ] سه روايتى كه از نظر شما خواننده ى عزيز گذشت به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه اين بانوان چهارگانه بر ساير زنان گيتى برترى دارند و روايات ديگرى كه به تواتر مى رسد و بسيار معتبرند تصريح مى كنند كه بانوى بانوان فاطمه عليهاالسلام بر همه ى زنان گيتى از جمله بر اين بانوان نامدار برترى دارند.

لازم به يادآورى است كه ما بر اين حقيقت ايمان داريم و آن را از امور قطعى و مورد اتفاق مى شناسيم بلكه نه تنها ما كه بسيارى از محدثان و علماى منصف و روشن بين گذشته و معاصر نيز در اين مورد با ما هم عقيده و همداستانند كه براى نمونه برخى ديدگاه ها ترسيم مى گردد.

1- «مسروق» از «عايشه» آورده است كه: ما همسران پيامبر همگى در محضر آن حضرت بوديم كه «فاطمه» وارد شد. به خداى سوگند كه راه رفتن او درست بسان راه رفتن پيامبر خدا بود. هنگامى كه چشم پيامبر به او افتاد با مهرى وصف ناپذير به او خوش آمد گفت و فرمود: خوش آمدى دخت ارجمندم!

آنگاه او را در سمت راست خويش نشانيد و با او بطور آهسته به گفتگو پرداخت كه فاطمه سخت گريه كرد. پيامبر با نظاره بر اندوه دخترش دگرباره بطور آهسته با او سخن گفت و آن وجود گرانمايه اين بار تبسم كرد. من به «فاطمه» گفتم: پيامبر از ميان همه تو را به رازگويى برگزيد، و تو گريه مى كنى؟ مگر آن حضرت چه گفت؟ فاطمه فرمود: من راز پيامبر را فاش نخواهم ساخت.

پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد بود كه به فاطمه عليهاالسلام گفتم: بانوى بانوان! تو را سوگند به حقى كه بر تو دارم اينك بگو راز پيامبر چه بود؟ فاطمه فرمود: اينك خواهم گفت كه پيامبر آن روز چه فرمود. آنگاه افزود: بار اول پدرم به من فرمود: «فاطمه جان! فرشته ى وحى هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى نمود. اما امسال دو بار عرضه داشته است. فكر مى كنم هنگامه ى رحلت من فرامى رسد و مرا دستور شكيبايى داد...» هنگامى كه پيامبر گريه و بى قرارى مرا از دريافت خبر جانسوز رحلت خويش نگريست دگرباره با من به رازگويى پرداخت و فرمود: سالار زنان اين امت! فاطمه جان! آيا نمى خواهى سالار بانوان باايمان باشى؟... [ طبقات ابن سعد، ج 2 صحيح مسلم، ج 7، ص 142 انساب الاشراف، ص 552 الخصائص سيوطى، ص 34 الاعتقاد «حافظ بيهقى»، ص 125 ذخائر العقبى، ص 39 التذكرة، ص 319. ]

2- و نيز در روايت «بغوى» در كتاب «مصابيح السنة» آمده است كه فرمود:

فاطمه جان! آيا نمى خواهى سالار زنان گيتى و سالار زنان اين امت و سرور زنان باايمان عصرها و نسلها باشى؟ الا ترضين ان تكونى سيدة نساءالعالمين و سيدة نساء هذه الامة، و سيدة النساءالمومنين.

آرى رواياتى بكه بيانگر امتياز و برترى فاطمه عليهاالسلام بر تمامى زنان گيتى است، بسيارند و همه ى آنها از «عايشه» و «عمران بن حصين» و «جابر» و «ابن عباس» و «ابى بريده ى اسلمى»... رسيده است.

«بخارى» [ صحيح بخارى، ج 4، ص 203 ] نيز اين روايت را در كتاب خويش آورده و گروه ديگرى از دانشمندان اهل سنت همچون:

«قسطلانى» «قندوزى» «متقى هندى» «هيثمى» «نسائى» «طحاوى» و... نيز آن را در كتاب خويش آورده اند.

اين روايات به طرق گوناگونى رسيده است. در برخى از آنها تصريح شده است كه دليل تبسم فاطمه عليهاالسلام پس از رازگويى پيامبر گرامى با او اين بود كه پيامبر به او خبر داد كه نخستين عضو خاندان پيامبر كه به او خواهد پيوست، «فاطمه» است. و در برخى ديگر آمده است كه: دليل تبسم آن بانوى گرانمايه اين بود كه پيامبر به ا و نويد داد كه از طرف آفريدگار هستى به عنوان سالار زنان گيتى برگزيده شده است. اما «احمدبن حنبل» روايتى را به نقل از «عايشه» آورده است كه در حقيقت ميان اين عبارت و مفهوم آنها پيوند منطقى برقرار مى كند و روايت اين است كه «عايشه» گفت:

روزى «فاطمه» به محضر پيامبر شرفياب گرديد در حالى كه طرز گام سپردن و راه رفتن او بسان پيامبر بود. آن حضرت به استقبال او بپا خواست و به او خير مقدم گفت و او را در كنار خويش جاى داد.

آنگاه سر بر گوش او نهاد و با او رازى را در ميان نهاد كه وى به گريه افتاد. سپس سخنى ديگر با او در ميان نهاد كه تبسم كرد.

من با خود گفتم: شگفتا! هيچگاه همانند امروز شادى و اندوه را اين اندازه كنار هم نديده بودم. جريان چيست؟ از «فاطمه» جويا شدم كه فرمود: آنچه پيامبر به من فرمود، راز است بايد بماند. پيامبر به سراى جاودانه شتافت و من روزى از «فاطمه» آن راز را پرسيدم كه گفت:

پدرم آهسته به من فرمود: «فاطمه جان! فرشته ى وحى هر سال يك مرتبه قرآن را به من عرضه مى نمود اما امسال دو بار آن را به من عرضه نمود، چنين پيش بينى مى كنم كه آخرين روزهاى عمرم فرارسيده است و تو نخستين عضو خاندانم هستى كه به من خواهى پيوست. اينجا بود كه گريه امانم نداد.

آنگاه فرمود: «فاطمه» جان! آيا نمى خواهى سالار زنان اين امت يا سالار بانوان باايمان باشى؟ و اينجا بود كه من شادمان گشته، تبسم نمودم. [ مسند احمد، ج 6، ص 282. ]

4- بخارى از دانشمندان اهل سنت در اين مورد آورده است كه: پيامبر خدا فرمود: «فاطمه» پاره ى وجود من است. هر كه او را خشمگين سازد مرا به خشم آورده است. [ صحيح بخارى، ج 5، ص 21. ] و نيز آورده است كه پيامبر خدا فرمود: فاطمه پاره ى تن من است هر كه او بيازارد مرا آزرده است.

«فاطمة بضعة منى من اذاها فقد آذانى.» لازم به يادآورى است كه اين روايت، به واژه هاى گوناگونى رسيده است كه همه داراى يك پيام اند. براى نونه:

پيامبر گرامى فرمود: «فاطمة بضعة منى، يوذينى ما آذاها، يغضبنى ما اغضبها» فاطمه پاره ى وجود من است. آنچه او را بيازارد مرا مى آزارد و آنچه او را به خشم آورد مرا نيز خشمگين مى سازد. و نيز فرمود: فاطمة بضعة منى يقبضنى ما يقبضها و يبسطنى ما يبسطها.

فاطمه پاره اى از وجود من است هر آنچه او را آزرده سازد مرا آزرده خاطر ساخته و هر آنچه او را شادمان نمايد مرا شادمان نموده است. و نيز فرمود: فاطمه پاره ى وجود من است. «فاطمه» پاره ى تن من است. هر كس او را بيازارد مرا آزرده است. فاطمة شجنة منى... فمن آذاها فقد آذانى. و فرمود: فاطمه پاره ى تن من است. آنچه باعث شادمانى خاطر او شود، باعث شادمانى من مى شود. فاطمة بضعة منى يسرنى ما يسرها. و يا او را مورد مهر قرار داد و فرمود:

فاطمه جان! خداوند با خشم تو خشمگين مى شود و با خشنودى تو خشنود.

يا فاطمة ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك. و فرمود: هان اى مردم! هر كس فاطمه را شناخته است كه شناخته است و هر كه او را نشناخته بهوش باشد كه او پاره ى وجود من، قلب من، و روح من است. هر كس او را اذيت كند مرا اذيت نموده است.

فمن عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى بضعة منى، هى قلبى و روحى التى بين جنبى فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله.

/ 79