در اين مورد روايات انبوهى را بسيارى از دانشمندان اهل سنت در كتابهاى خويش آورده اند، كه بايد آن دسته از رواياتى را نيز كه دوستداران خاندان وحى و رسالت از امامان نور روايت كرده اند، بر آنها افزود. اما چون ترسيم تمامى آنها بحث را بسيار گسترده مى سازد، اينك به برخى از آنها نظر مى افكنيم و مى گذريم:1- حاكم نيشابورى در «مستدرك صحيحين» به اسناد خويش از امير مومنان آورده است كه مى فرمايد:«اذا كان يوم القيامة نادى مناد من وراء الحجاب: يا اهل الجمع غضوا ابصاركم عن فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله و سلم حتى تمر.» [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 153. ] از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: «هنگامى كه رستاخيز برپا مى گردد، يكباره نداگرى از وراى حجاب ندا مى دهد كه: هان اى گردآمدگان در صحراى محشر! ديدگانتان را برهم نهيد تا «فاطمه» دخت سرفراز پيامبر بگذرد.2- همين روايت را «ابن اثير» [ اسدالغابه، ج 5، ص 523 ] و «گنجى شافعى» [ كفايةالطالب، ص 213 ] و «ذهبى» [ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 18 ] و «همدانى» [ مودةالقربى، ص 104 ] با اندك اضافه اى از امير مومنان به نقل از پيامبر گرامى، آورده اند كه مى فرمايد: «هنگامى كه روز رستاخيز فرارسد، ندا كننده اى از اعماق عرش ندا مى دهد كه: هان اى مردمى كه در روز رستاخيز گرد آمده ايد! ديدگان خويش را فروبنديد تا دخت فرزانه ى محمد، فاطمه با جامه ى رنگين شده به خون حسين عليه السلام از اينجا بگذرد.آنگاه بانوى بانوان، پايه ى عرش را مى گيرد و مى گويد: بار خدايا! تويى فرمانرواى عادل و پراقتدار، اينك ميان من و كسانى كه فرزندم را به شهادت رساندند، داورى فرما.» و آنگاه پيامبر افزود كه: به پروردگار كعبه سوگند! كه خدا براساس سنت من در مورد شكايت دخترم «فاطمه» داورى خواهد فرمود.پس از آن به بارگاه خدا روى مى آورد كه: «بار خدايا! شفاعت مرا در مورد كسانى كه در سوگ «حسين» خالصانه سوگوارى نمودند و گريه كردند، بپذير.» و خداى پرمهر به او اجازه مى دهد تا همه ى سوگواران و گريه كنندگان حقيقى براى «حسين» را شفاعت كند.افزون بر كسانى كه نامشان آمد، انبوهى ديگر از دانشمندان اهل سنت همچون:1- «زرندى» در «نظم دررالسمطين» 2- «متقى هندى» در «كنزالعمال، ج 13، ص 93» 3- «هيثمى» در «مجمع الزوائد»، ج 6، ص 212» 4- «ابن صباغ در «الفصول المهمه، ص 237» 5- «ابن ابى الحديد» در «شرح نهج البلاغه» 6- «ابن حجر» در «لسان الميزان، ج 3، ص 237» 7- «سيوطى» در «الخصائص، ج 2، ص 265» 8- «كنانى مصرى» در «تنزيه الشريعه المرفوعه» 9- «نبهانى» در «الفتح الكبير» و «جواهرالبحار» 10- «شافعى » در «المناقب» 11- «ملا على قادرى» در «جمع الوسائل» 12- «قندوزى» در «ينابيع المودة» 13- «شبراوى» در «الاتحاف بحب الاشراف» 14- و «شبلنجى» در «نورالابصار» اين روايت را آورده اند.3- «و نيز «ابى نعيم» [ دلائل النبوة ] و «ابن حجر هيثمى» [ الصواعق المحرقه ] و ديگران اين روايت را از «ابى هريره» آورده اند. و نيز «خوارزمى» [ مقتل الحسين ] در اين مورد از «ابوايوب انصارى» مى افزايد كه:پيامبر خدا فرمود: «در روز رستاخيز ندا دهنده اى از اعماق عرش ندا مى دهد كه هان اى گردآمدگان! سرهاى خويش را به زير افكنيد و ديدگان برهم نهيد تا دخت سرفراز «محمد» از صراط بگذرد.» آنگاه پيامبر مى افزايد كه:«پس از آن ندا، دخترم «فاطمه» به همراه هفتاد هزار فرشته اى كه بسان برق مى درخشند، از صراط عبور مى كند.» اين روايت را «قرمانى» در «اخبارالدول»، و «طبرى» در «ذخائرالعقبى»، و «ابن صباغ مالكى» در «الفصول المهمه»، و «صفورى» در «نزهةالمجالس» و... آورده اند. و نيز اين روايت از «ابن عمر» و «ابى سعيد خدرى» نيز روايت شده است.4- و نيز بسيارى از دانشمندان اهل سنت از پيامبر خدا آورده اند كه فرمود: «دخترم «فاطمه» در روز رستاخيز سوار بر شتر «عضباء» يا «قصوى» (كه مركب ويژه ى پيامبر است) وارد صحراى محشر مى گردد.»
فاطمه و شفاعت
روايات بسيارى در منابع مورد قبول شيعه و اهل سنت موجود است كه همه ى آنها به شفاعت دخت فرزانه ى پيامبر در روز رستاخيز تصريح مى كند. كه براى نمونه به برخى نظر مى افكنيم.1- از «جابر بن عبدالله انصارى» آورده اند كه: به پنجمين امام نور حضرت باقر گفتم: فدايت گردم! تقاضا مى كنم روايتى در شكوه و عظمت مام گرانمايه ات فاطمه عليهاالسلام برايم بفرماييد كه هرگاه آن را براى دوستداران شما خاندان وحى و رسالت بازگفتم، شادمان شوند.حضرت باقر روايتى به نقل از پدران گرانمايه اش آورد كه پيامبر خدا فرمود:هنگامى كه روز رستاخيز فرامى رسد براى پيام آوران خدا منبرهايى از نور برپا مى گردد كه در آن ميان منبر من برترين منبرها خواهد بود.سپس خداى پرمهر مى فرمايد: هان اى پيامبر برگزيده ام! سخن بگو! و من سخنرانى تازه اى خواهم كرد كه حتى پيامبران و سفيران خدا نيز همانند آن را نشنيده باشند.سپس منبرهايى براى جانشينان پيامبران برپا مى شود و در ميان آنها منبرى براى جانشين راست من «على» نصب مى گردد كه از همه ى منبرها پرفرازتر است. آنگاه خدا به او دستور سخن مى هد و او خطبه اى مى خواند كه هيچ يك از جانشينان پيامبران خدا تا آن روز خطبه اى همانند آن را نشنيده اند.سپس براى فرزندان پيامبران، منبرهايى از نور برپا مى شود و در آن ميان براى دو فرزند ارجمند و دو گل بوستان زندگى من حسن و حسين، منبرى برپا مى شود و از آنان خواسته مى شود سخن بگويند و آن دو نيز هر كدام بيانى خواهند داشت كه هيچ يك از فرزندان پيامبران نشنيده اند.از پى آنان نداكننده اى كه جز فرشته ى وحى نيست، ندا مى دهد كه: «فاطمه» دخت محبوب پيامبر كجاست؟ سپس «فاطمه» بر پاى مى ايستد...از بارگاه خدا ندا مى رسد كه: هان اى گردآمدگان در صحراى محشر! اينك كرامت و شكوه از آن چه كسى است؟ پيامبر و امير مومنان و دو فرزند ارجمندشان پاسخ مى دهند: از آن خداى يكتا.خداى مى فرمايد:اى گردآمدگان در صحراى محشر! اينك من شكوه و عظمت را براى پيامبر برگزيده ام محمد و على و فاطمه و حسن و حسين اين برگزيده ترين بندگانم قرار دادم.هان اى گرد آمدگان در صحراى محشر!سرها را به زير افكنيد و ديدگان را برهم نهيد كه اين «فاطمه» دخت محبوب پيامبرم مى باشد كه بسوى بهشت پرطراوت و زيبا مى خرامد.آنگاه فرشته ى وحى مركبى از مركبهاى بهشت را كه دو سوى آن از انواع زيور و ديباج آراسته و مهارش از لولو تازه و زين آن از مرجان است مى آورد و آن مركب در برابر «فاطمه» زانو مى زند و آن حضرت بر او مى نشيند. سپس خداى پرمهر يكصد هزار فرشته در سمت راست و يكصد هزار فرشته در سمت چپ آن گسيل مى دارد و يكصد هزار فرشته را موظف مى سازد كه دخت پيامبر را بر روى بالهاى خويش سوار كنند و حركت دهند تا او را با اين شكوه به بهشت برسانند.هنگامى كه به درب بهشت مى رسد، مى ايستد و به پشت سر خويش مى نگرد. ندا مى رسد كه هان اى دخت پيامبر محبوب من! چرا وارد بهشت نمى شويد؟...پاسخ مى دهد: پروردگارا! دوست دارم مهر و كرامت شما بر من، در چنين روزى بهتر و روشن تر از هميشه جلوه كند و منزلت و مقام من در بارگاه تو براى همگان شناخته شود.ندا مى رسد:هان اى دخت حبيب من! بازگرد و پشت سر خويش نظاره كن، هر كس در گستره ى قلبش مهر تو يا يكى از فرزندان شايسته ى تو است برگير و او را وارد بهشت ساز.آنگاه امام باقر عليه السلام فرمود:هان اى «جابر» به خداى سوگند كه مادرم «فاطمه» آن روز رهروان و دوستداران خويش را بسان پرنده اى كه دانه هاى سالم و خوب را از ميان دانه هاى فاسد و بد برمى چيند، در يك لحظه برمى گزيند و پس از آن تمامى دوستدارانش به همراه او بسوى بهشت خدا روان مى شوند.هنگامى كه بر درب بهشت مى رسند بر دلهاى آنان الهام مى گردد كه بايستند و دل به خدا بسپارند... چنين مى كنند. در اين هنگام است كه از جانب خدا ندا مى رسد كه:هان اى دوستان من! چرا ايستاده ايد! مگر نه اينكه «فاطمه» دخت حبيب من شما را شفاعت كرده است؟ پاسخ مى دهند:بار خدايا! دوست داريم در اين روز بزرگ قدر و بهاى بندگى خدا و ارادت به خاندان رسالت را بنگريم و ارزش ما شناخته شود.ندا مى رسد: دوستان من! پشت سر خويش را بازگرديد و بنگريد كه چه كسى شمايان را در برابر ارادت و محبت شما به دخت فرزانه ى پيامبر، دوست مى داشت؟ بنگريد كه چه كسى به شما بخاطر دوست داشتن «فاطمه»، اطعام و اكرام مى كرد؟ چه كسى شما را بخاطر عشق معنوى به او، لباس مى پوشانيد؟ چه كسى شما را بخاطر ارادت قلبى به او، آب گوارا مى نوشانيد؟ و چه كسى غيبت غيبت كننده را بخاطر داشتن مهر «فاطمه» از شما رد مى كرد و از ما دفاع مى نمود... آرى دست همه ى اينان را برگيريد و به همراه خود وارد بهشت سازيد. [ بحارالانوار، ج 8، ص 51. ] 2- در همين مورد از «ابن عباس» آورده اند كه مى گويد:از امير مومنان شنيدم كه مى فرمود: « پيامبر خدا روزى نزد دخت فرزانه اش فاطمه آمد و او را اندوهگين ديد، از او پرسيد: «ما حزنك يا بنية؟» دخترم! چه چيز تو را اندوه زده ساخته است؟ پاسخ داد: «يا ابة ذكرت المحشر، و وقوف الناس عراة يوم القيامة!» پدر جان! روز تكاندهنده ى محشر را به ياد آوردم كه مردم در آن روز برهنه برانگيخته خواهند شد.پيامبر فرمود: «يا بنيه انه ليوم عظيم و لكن اخبرنى جبرئيل عن الله...» آرى دخت فرزانه ام راستى روز سهمگينى است، اما فرشته ى وحى از جانب خدا برايم پيام آورد كه:نخستين كسى كه زمين شكافته شده و از دل خاك برمى خيزد، من خواهم بود و از پس آن شوى گرانمايه ات امير مومنان. آنگاه خدا فرشته ى وحى را هفتاد هزار فرشته بسوى آرامگاه تو گسيل مى دارد و بر فراز آرامگاهت هفت قبه نور زده مى شود. سپس «اسرافيل» با سه جامه ى نور بر كنار آرامگاهت مى رسد و بر بالاى سرت ايستاده و تو را با نهايت احترام ندا مى دهد كه: «اى دخت گرانمايه ى محمد برخيز كه روز برانگيخته شدن توست.» و شما در نهايت امنيت و آرامش و در پوشش كامل برمى خيزى، «اسرافيل» آن جامه هاى بهشتى را به تو تقديم مى دارد و تو آنها را مى پوشى. از پى آن فرشته ى ديگرى به نام «روفائيل» مركبى از نور كه زمام آن از لولو تازه است و بر آن هودجى از طلاست آن را براى شما مى آورد و تو در شكوهى وصف ناپذير، بر آن مركب نشسته و همان فرشته ى رحمت زمام ان را در دست مى گيرد و پيشاپيش تو هفتاد هزار فرشته اند كه در دستهايشان پرچم هاى تسبيح و ستايش خداست.با حركت بسوى صحراى محشر، هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى شتابند و با نظاره بر تو، شادمانى مى كنند. در دست هر كدام از آنها وسيله ى خوشبوكننده اى از نور است كه از آنها بوى خوش «عود» بى آنكه آتشى باشد فضا را عطرآگين مى سازد و بر سرشان تاج هايى از گوهر ناب است كه با زبرجد سبزآزين يافته اند. [ بحارالانوار، ج 43. ] 3- از پنجمين امام نور آورده اند كه فرمود: از «جابر بن عبد الله انصارى» شنيدم كه مى گفت، پيامبر گرامى مى فرمود: «هنگامى كه روز رستاخيز فرامى رسد دخت يگانه ام «فاطمه» بر مركبى از مركبهاى بهشتى نشسته و به صحراى محشر روى مى آورد...در آن هنگام است كه در طرف راست او هفتاد هزار فرشته و در سمت چپ وى نيز به همين شمار از فرشتگان خدا او را همراهى مى كنند.فرشته ى وحى زمام مركب او را گرفته و با رساترين نداى خويش ندا مى دهد كه:هان (اى گردآمدگان در صحراى محشر)! چشم برهم نهيد تا دخت گرانمايه ى محمد بگذرد. و آن روز است كه تمامى پيامبران و سفيران خدا، صديقان و راستى پيشگان و شهيدان به احترام او و در برابر نداى فرشته ى وحى، ديدگان خويش را برهم مى نهند تا آن بانوى بى همتا بگذرد. ... در اين شرايط حساس ندا مى رسد كه: هان اى بنده ى محبوب من! و اى فرزند بنده ى محبوب و پيامبر برگزيده ى من!از من بخواه تا هر آنچه خواستى، ارزانى ات گردد و در مورد هر كس كه مى خواهى شفاعت نما، كه شفاعتت پذيرفته است.آنگاه ندا مى رسد كه: به اقتدار و شكوهم سوگند! كه از هيچ ستم و ستمكارى نخواهم گذشت.فاطمه عليهاالسلام رو به بارگاه خدا مى گويد: خداوندا! نسل من، دوستداران و رهروان راه من، و دوستداران و پيروان نسل شايسته كردارم، آنها را مورد عنايت خويش قرار ده.آنگاه است كه از بارگاه خدا ندا مى رسد كه: كجايند فرزندان و رهروان راه «فاطمه» و دوستداران و پيروان نسل پاك و سرفراز او؟ اينجاست كه آنان در حالى كه فرشتگان رحمت آنها را در برگرفته اند، مى آيند و فاطمه عليهاالسلام پيشاپيش آنان همگى را تا بهشت پرطراوت و زيباى خدا رهنمون مى گردد. [ بحارالانوار، ج 43. ] 4- و از پيامبر گرامى در مورد آيه ى شريفه ى «لا يحزنهم الفزع الاكبر» آورده اند كه فرمود: در روز رستاخيز دخت ارجمندم «فاطمه» به بهشت پرطراوت و زيباى خدا وارد مى شود و در پرتو شكوه او نسل سرفراز و شيعيان راستين او نيز وارد مى گردند و نيز كسى كه شيعه ى آن حضرت نيست اما دوستدار واقعى نسل او و شيعيان حقيقى اوست و به آنان براى خشنودى خدا خدمات بزرگى انجام داده است؛ و اين تاويل آيه است كه مى فرمايد: دلهره ى بزرگ روز رستاخيز آنان را اندوهگين نمى سازد. [ سوره 21، آيه 103. ] و نيز اينان هستند كه قرآن مى فرمايد: و آنان در ميان آنچه از نعمتهاى بهشت دلهايشان بخواهند ماندگارند. [ سوره 21، آيه 102. ]
با شما خواننده ى گرامى
پس از ترسيم برخى از اين روايات درست و معتبر و صريح در شكوه معنوى فاطمه عليهاالسلام و شفاعت او، كه از نظرتان گذشت، اينك با نگارنده باش و با بهت و حيرت بسيار به برخى پندارها و بدعتها و بافته هاى بى اساس و فريبنده بنگر كه چگونه با آيات قرآن و روايات رسيده از پيامبر، كه اصل شفاعت دوستان ويژه ى خدا را طرح مى كند، به مبارزه و مخالفت برخاسته اند، و در افراط كارى خويش، تا جايى پيش رفته اند كه حتى شفاعت پيامبر گرامى را نيز انكار نموده و نفى مى كنند.اين كج انديشان مى پندارند با اين شيوه ى منحط خويش از يكتاپرستى و توحيدگرايى دفاع مى كنند، چنانكه گويى اصل شفاعت كه يك اصل قرآنى و اسلامى است، با توحيدگرايى و يكتاپرستى ناسازگار، و يا پذيرش آن بسان دعوت به شرك و ارتجاع است.
قرآن و شفاعت
اينك در اين فرصت كوتاه تنها به برخى از آيات قرآن در اين مورد نظر مى افكنيم تا روشن شود كه «شفاعت» يك اصل قرآنى و اسلامى است و نمى توان در آن ترديد رواداشت.1- قرآن شريف در اين مورد مى فرمايد:«من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه.» [ سوره 2، آيه 255. ] چه كسى جز به اذن او در نزد وى شفاعت مى كند؟...2- و مى فرمايد:«و لا يشفعون الا لمن ارتضى.» [ سوره 21، آيه 28. ] جز كسانى كه خدا از آنان خشنود باشد، شفاعت نخواهند كرد...3- و مى فرمايد:«ما من شفيع الا باذنه.» [ سوره 10، آيه 28. ] جز به اجازه و اذن او شفاعت كننده اى نخواهد بود.4- و مى فرمايد:«لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا.» [ سوره 19، آيه 87. ] جز آنكه با خداى پرمهر پيمانى بسته باشد، همه و همه از شفاعت بى بهره اند.5- و مى فرمايد:«يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن.» [ سوره 20، آيه 109. ] در آن روز شفاعت سود نمى دهد مگر اينكه خداى پرمهر اجازه دهد.6- و مى فرمايد:«و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له.» [ سوره 34، آيه 23. ] شفاعت نزد خدا سود نمى دهد مگر درباره ى كسى كه او اجازه دهد.7- و مى فرمايد:«لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن لمن يشاء.» [ سوره 53، آيه 26. ] و چه بسيار فرشتگان در آسمانهايند كه شفاعت آنها سود نمى دهد مگر پس از آن كه خدا براى هر كس كه خود مى خواهد اجازه دهد و خشنود باشد.آرى خواننده ى عزيز، اينها نمونه هاى روشن از آيات قرآن است كه به روشنى به درستى شفاعت به اذن خدا، صراحت دارد و شفاعت را براى شفاعت كنندگان اثبات مى كند.هان اى مردم مسلمان! براستى آيا اين آيات قرآن براى اثبات اين واقعيت كه شفاعت نمودن دوستان خاص خدا يك اصل قرآنى است، بسنده نيست؟