نكات اساسى و حساس خطبه - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5- و نيز به اسناد خويش آن را از «احمد بن محمد بن جابر» و او نيز از زينب دخت گرانمايه ى امير مومنان روايت مى كند.

6- «ابن ابى الحديد» در شرح خود «بر نهج البلاغه» خطبه ى فاطمه را از كتاب «السقيفه» نوشته ى «احمد بن عبدالعزيز جوهرى» به چهار طريق بدينصورت آورده است:

الف: نخست طبق اسناد خويش از ششمين امام نور حضرت صادق.

ب: به اسناد خويش از پنجمين امام نور حضرت باقر.

ج: به اسناد خويش از «عبدالله بن حسن بن حسن» د: و ديگر از گروهى از مردان شايسته و آگاه خاندان وحى و رسالت كه از دخت ارجمند فاطمه عليهاالسلام، «زينب» روايت كرده اند.

7- «على بن عيسى اربلى» در كتاب خويش «كشف الغمة» آن را از كتاب «السقيفة» جوهرى آورده است.

8- «مسعودى» در «مروج الذهب» خويش، خطبه ى بانوى بانوان را يادآورى مى كند.

9- «طبرسى» در كتاب خويش «الاحتجاج» آن را روايت مى كند.

10- و «احمد بن ابى طاهر» در «بلاغات النساء» و نيز ديگر محدثان و مورخان و دانشمندان شيعه و سنى... كه برشمردن نام همه ى آنها ممكن نيست و بحث را طولانى مى سازد.

با اين بيان يكى از امور قطعى نزد مورخان و محدثان اين است كه اين خطبه ى پرشور و آگاهى بخش از فاطمه عليهاالسلام است و در اين مورد ترديدى نيست.

«ابن ابى الحديد» در «شرح نهج البلاغه» به نقل از «سيد مرتضى» آورده است كه: «ابوعبدالله مرزبانى» از «على بن هارون» و او نيز از «عبيدالله بن احمد» به نقل از پدرش آورده است كه گفت:

من سخنان فاطمه عليهاالسلام، در برابر «ابوبكر» را كه پس از مصادره ى «فدك» ايراد فرموده بود، براى «زير شهيد» خواندم و به او گفتم: سرورم! برخى از آنان مى پندارند كه اين خطبه ى شورانگيز و آگاهى بخش ساختگى است و از سخنان «ابى العيناء» كه يكى از ادبا و دانشمندان عرب بود برگرفته شده است، چرا كه از بلاغت و رسايى خاصى برخوردار است، نظر شما در اين مورد چيست؟ او پاسخ داد: من خودم بزرگان خاندان ابوطالب را ديدم كه اين خطبه را از پدرانشان روايت نموده و به فرزندانشان مى آموزند و پدرم از جدم روايت كرده و آن را به دخت سرفراز پيامبر فاطمه عليهاالسلام مى رساند و بزرگان و دانشمندان شيعه پيش از آنكه جد «ابى العيناء» از مادرش متولد شود، آن را مورد بحث و بررسى قرار داده اند.

«حسين بن علوان» از «عطيه عوفى» آورده است كه او اين سخن را از «عبدالله بن حسن بن حسن» كه آن را از پدرش روايت مى نمود، شنيده است كه مى گويد:

چگونه برخى اين خطبه ى فاطمه عليهاالسلام را نمى پذيرند در صورتى كه آنان سخنان عجيب تر از اين را از «عايشه» روايت نموده اند كه از لحظات مرگ پدرش «ابوبكر» آورده است و اين انكارگران خطبه ى فاطمه، آنها را درست مى پندارند. اين نشانگر كينه و دشمنى آنان با خاندان وحى و رسالت است!

آرى خواننده ى عزيز! اين بود برخى از اسناد و مدارك خطبه ى تاريخى و روشنگرانه ى سالار بانوان گيتى كه در دسترس ما بود، شايد ديگر محققان و دانشمندان به منابع بيشترى دست يابند.

اينك نكته ى ديگرى را كه بجاست يادآورى گردد، ترسيم مى كنيم و پس از آن به يارى خدا و خواست او به اصل خطبه و شرح و تفسير آن خواهيم پرداخت.

نكات اساسى و حساس خطبه

سالار بانوان فاطمه عليهاالسلام در سخنرانى آگاهى بخش و پرشور خويش از آغاز تا انجام، سبك جالب و شيوه ى وصف ناپذيرى را انتخاب نمود كه تنها به مطالبه ى حقوق غصب شده ى خويش بسنده نكرد بلكه از فرصت بدست آمده بهره گرفت تا چشمه ساران معارف الهى را براى مردم مسلمان جارى سازد و زيباييها و برجستگيهاى اين آيين جاودانه ى آسمانى را براى آنان آشكار، و فلسفه ى قوانين و مقررات عادلانه آن را بيان كند. و آنگاه جو مسجد و موقعيت را براى بيان مطلوب و سخنان سرنوشت سازى كه در نظر داشت آماده سازد.

نكات اساسى و فرازهاى حساس سخنرانى تاريخى و جاودانه بانوى بانوان را مى توان در موضوعات ذيل خلاصه كرد:

1- ستايش شايسته ى خدا

2- اصل توحيد و توحيدگرايى

3- نبوت و رسالت

4- ترسيم دورنمايى از جاهليت

5- تلاشهاى سازنده و برنامه هاى انسانساز پيامبر

6- روى سخن با حاضران

7- سخنى از شكوه و ويژگيهاى قرآن

8- بيان فلسفه قوانين و مقررات اسلام

9- ورود به اصل بحث

10- نگرشى به رويدادهاى دوران رسالت

11- ترسيم موقعيت ويژه ى امير مومنان در رويدادهاى عصر رسالت

12- بيان دگرگونى نامطلوب در سيستم سياسى و كودتا بر ضد خاندان وحى و رسالت

13- تنها نهادن خاندان رسالت در برابر تجاوزكاران و دست كشيدن از يارى حق و عدالت

14- طرح مسئله ى ارث از ديدگاه قرآن و سنت و سوال پيچ كردن رئيس دولت

15- باران دليل و برهان بر حقانيت خويش و تجاوزكاران طرف مقابل

16- سرزنش و نكوهش گروه «انصار»

17- تحليل پاسخ رئيس دولت غاصب

18- پاسخگويى شايسته ى علمى و دينى به بافته هاى غلطانداز رئيس حكومت

19- معذرت طلبى رئيس دولت

20- روى سخن به حضار

21- شكايت به پيامبر خدا و اينك خطبه ى تاريخى و جاودانه ى آن حضرت را در چند بخش، با شرحى فشرده ترسيم خواهيم كرد.

سخنان تاريخى و جاودانه ى آن حضرت

خطبه ى جاودانه نگرشى بر خطبه ى تاريخى فاطمه عليهاالسلام پرتويى از فلسفه ى احكام حقوق پايمال شده ى خويش را مى طلبد نگرشى بر زندگى اجتماعى عصر جاهليت سخن از دگرگونى نامطلوب محاكمه ى سردمدار «سقيفه» يارى خواهى از انصار هشدار به مردم پاسخ ابوبكر اعتراف به برترى هاى امير مومنان پاسخ فاطمه عليهاالسلام هماهنگى گفتار و رفتار پيامبر با قرآن دفاع ابوبكر فروريختن بنياد باطل در برابر حق اينك روى سخن با مردم نكوهش و هشدار به حاضران جسارت و اهانت به خاندان پيامبر «ام سلمه» رئيس دولت غاصب را به شدت محكوم كرد

خطبه ى جاودانه

جناب «عبدالله بن حسن» به روايت از پدران گرانقدر خويش آورده است كه:

هنگامى كه «ابوبكر» دخت سرفراز پيامبر را از «فدك» بازداشت و حقوق او را مصادره نمود و اين خبر به آن حضرت رسيد، پوشش خويش را بر سرافكند و خود را با چادر پوشانيد و در حلقه ى انبوهى از شاگردان و خدامتگزاران و بانوان هاشمى در حالى كه از شدت عفاف و حجاب سراپا وقار و عظمت بود و دامان لباسش روى پايش كشيده مى شد، بسوى مسجد پيامبر حركت نمود.

او كه در راه رفتن و در شكوه و وقار درست بسان پيامبر بود، به مسجد وارد شد در حالى كه «ابوبكر» در ميان گروهى از مهاجر و انصار و ديگر مسلمانان نشسته بود.

پس از ورود او به مسجد، در نقطه اى خاص پرده اى نصب گرديد و آن حضرت در پشت پرده قرار گرفت و آنگاه بى آنكه لب به سخن گشايد ناله اى جانسوز از ژرفاى جان بركشيد، بگونه اى كه همه ى مردم به گريه افتادند و مسجد، به لرزه درآمد. از پى آن، اندكى شكيبايى پيشه ساخت تا ناله ها رو به آرامش نهاد و صداى گريه و شيون مردم فروكش كرد، سپس سخن تاريخى خويش را با ستايش شايسته و بايسته ى خداى جهان آفرين و نثار درود بر پيامبر خدا، آغاز نمود.

مردم با شنيدن صداى جانبخش دخت فرزانه ى پيامبر دگرباره صداى گريه و فريادشان فضاى مسجد را آكنده ساخت و بانوى بانوان پس از آرام شدن مردم، سخنان آگاهى بخش و شورانگيز و جاودانه ى خويش را اينگونه ادامه داد:

فقالت:عليهاالسلام:

الحمد الله ما انعم و له الشكر على ما الهم و الثناء بما قدم، من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها!

جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها. و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمة جعل الاخلاص تاويلها و ضمن القلوب موصولها، و انار فى التفكير معقولها.

الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته.

ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قلبها، و انشاها بلا احتذاء امثلة امتثلها.

كونها بقدرته و ذراها بمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و اظهارا لقدرته، و تعبد لبريته و اعزازا لدعوته ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته، ذيادة لعباده من نقمته و حياشة لهم الى جنته. و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان اجتبله، (و سماه قبل ان اجتبله) و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونة و بستر الاهاويل مصونة، و بنهاية العدم مقرونة.

علما من الله تعالى بمائل (بمآل) الامور، و احاطة بحوادث الدهور، و معرفة بمواقع المقدور.

ابتعثه الله اتماما لامره و عزيمة على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه.

فراى الامم فرقا فى اديانها، عكفا على نيرانها، و عابدة لاوثانها، منكرة لله مع عرفانها.

فانار الله بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم ظلمها، و كشف عن القلوب بهمها و جلى عن الابصار غممها. و قام فى الناس بالهداية و انقذهم من الغواية و بصرهم من العماية. و هداهم الى الدين القويم و دعاهم لى الطريق المستقيم، ثم قبضه الله اليه قبض رافة و اختيار و رغبة و ايثار، فمحمد صلى الله عليه و آله و سلم عن (من) تعب هذه الدار فى راحة، قد حف بالملائكة الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاورة الملك الجبار.

صلى الله على ابى نبيه و امينه على الوحى و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه و السلام عليه و رحمةالله و بركاته.

خدا را بر نعمت هاى بى كرانش ستايش نموده و بر آنچه الهام فرمود سپاس مى گذارم و بر مواهبى كه پيشاپيش ارزانى داشت، مى ستايم. بر نعمت هاى جهانشمولى كه آفرينش آنها را آغاز فرمود و بر موهبت هاى گسترده اى كه به ما عنايت كرد و نعمت هاى گرانى كه پى در پى بر ما باراند.

نعمت هايى كه شمارش آنها از شمار فراتر، و مرزهاى آن از هر مزد و پاداشى پرشكوه تر و افزونتر، و آغاز و انجام آنها از قلمرو درك و دريافت ما فراتر است.

بر او كه بندگان را به سپاس از نعمت ها فراخواند تا با سپاس آنها باز هم بر نعمتهايشان بطور بى دوام بيفزايد و با گستردن خوان نعمت بى كران خويش، ستايش مردم را متوجه خويش ساخته و با فراخوان بسوى اين نعمتها، آنها را دو چندان گردانيد. و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا، خدايى نيست و همتا و همانند و شريكى ندارد. سخنى است كه روح آن را اخلاص قرار داد و دلهاى شيفتگان به حق را به آن گره زد و مفهوم و آثار آن را در انديشه ها پرتوافكن ساخت. خدايى كه ديدنش با چشم ها نشايد و با اين زبان، بيان وصف او نه ممكن، و درك ذات پاكش براى خردها، ميسر نيست.

پديده هاى هستى را بى آنكه پيش از آنها چيزى باشد، پديد آورد و بى آنكه الگو و مثال و نمونه و قالبى باشد، آنها را ابداع و ايجاد فرمود.

آنها را در پرتو قدرت وصف ناپذير و اراده ى خويش آفريد، بى آنكه به آفرينش آنها نيازى داشته باشد، يا سوى از صورت بندى آنها به او بازگردد. جز اينكه مى خواست حكمت خويش را از اين راه آشكار سازد و مردم را به فرمانبردارى از خود هشيار گرداند. قدرت بى كرانش را از اين راه به نمايش نهد و مردم را به بندگى و پرستش خويش رهنمون گردد و دعوت نجاتبخش پيام آورانش را عزت و قدرت بخشد.

آنگاه براى فرمانبردارى از خويش، پاداش شكوهبارى مقرر كرد. و براى نافرمانى و عصيان در برابر خود، كيفرى سهمگين قرار داد، تا بندگان را بدينوسيله از خشم و انتقام خود رهايى بخشد و بسوى بهشت پرطراوت و نعمت هاى بى شمارش سوق دهد. و گواهى مى دهم كه پدرم محمد، بنده ى برگزيده و فرستاده ى اوست. پيش از آنكه او را براى نجات و هدايت مردم بفرستد برگزيد و پيش از آنكه او را بيافريند براى اين مقام والا نامزد ساخت، و پيش از اينكه او را برانگيزد به پيامبرش برگزيد.

در آن هنگام كه بندگان در جهان غيب پنهان و در پشت پرده هاى هراس آور نيستى پوشيده و به آخرين مرحله ى نيستى نزديك بودند.

اين بدان خاطر صورت گرفت كه خداوند از آينده و فرجام كارها آگاه بود و به حوادث روزگار احاطه داشت و مقدرات را به خوبى مى شناخت.

او پيامبر را برانگيخت تا فرمانش را كامل سازد و حكم خويش را اجراء و مقدرات خود را نفوذ بخشد.

پيامبرش پس از برانگيخته شدن، امتها را ديد كه آيين هاى پراكنده اى برگزيده اند. گروهى در برابر آتش كرنش مى كنند و دسته اى بتهايى را كه خود تراشيده اند ، مى پرستند و با اينكه آفريدگار خويش را در پرتو فطرت خداگرايانه ى خويش شناخته اند، به ناروا او را انكار مى كنند.

خداى پرمهر در پرتو نورافشانيهاى محمد، تاريكى ها را برچيد و روشن ساخت و ابرهاى تيره و تار را از برابر انديشه ها و ديدگان زدود.

او به منظور هدايت بشريت بپا خاست و آنان را از گمراهى رهايى بخشيد و ديدگانشان را بينا ساخت و به آيين استوار، رهنمون گشت و به راه راست فراخواند.

سپس خداى پرمهر روح تابناك پيامبرش را با نهايت مهر و محبت و از سر رغبت و رافت بسوى خود برد. آرى محمد از رنج اين جهان آسود و اينك در ميان فرشتگان و خشنودى پروردگار آمرزنده و در جوار قرب فرمانرواى پرشكوه اين جهان و آن جهان قرار دارد.

درود خدا بر پدرم، همو كه پيام آور پروردگار، امانتدار وحى، برگزيده ى وى از ميان همه، و مورد خشنودى او بود و سالم و رحمت و بخشايش خدا و بركاتش بر او باد.

نگرشى بر خطبه ى تاريخى فاطمه

«الحمدالله على ما انعم» «ستايش خداى جهان آفرين را بر نعمت هاى بى كرانى كه ارزانى داشت.» ستايش بخشنده نعمت، از ديدگاه دين و خرد و راه و رسم به رسميت شناخته ى انسانها، لازم است و يك ارزش محسوب مى شود از اين رو خداى بخشنده ى انواع نعمت هاى ظاهرى همچون: حيات و زندگى، صحت و سلامت و... شايسته ى ستايش است.

«و له الشكر على ما الهم» «و سپاس او را بر نعمت هاى گوناگون باطنى و درونى كه الهام فرمود.»

/ 79