در آستانه ى ولادت - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در آستانه ى ولادت

يكى از مسائل شگفت انگيز در اين مورد دو ديدگاه متفاوت در تاريخ ولادت فاطمه عليهاالسلام است.

آيا بانوى بانوان پيش از بعثت پيامبر ديده به جهان گشود، يا پس از بعثت آن بزرگوار جهان را به نور وجودش نورباران ساخت؟ انبوهى از روايات بيانگر اين است كه آن حضرت به سال سوم يا پنجم بعثت از افق خانه ى رسالت و نبوت درخشيدن آغاز كرد و برخى نيز نشانگر آن است كه تاريخ ولادت آن بانوى گرانمايه ى به پنج سال پيش از بعثت پيامبر باز مى گردد.

ديدگاه نخست، ديدگاه شيعه و پيروان خاندان وحى و رسالت است كه از پيشوايان معصوم روايت شده و گورهى از محدثان و مورخان اهل سنت نيز بر آن پايبندند. و قول دوم، ديدگاه دانشمندان و محدثان اهل سنت است.

اينك به برخى از روايات كه بيانگر ديدگاه نخست است نظر مى افكنيم.

ديدگاه نخست در روايات

1- مرحوم «كلينى» در كتاب ارزشمندش «كافى»:

بانوى بانوان، به سال پنجم بعثت و درست سه سال پيش از سفر آسمانى معراج پيامبر ولادت يافت. با اين بيان آن حضرت به هنگامه ى رحلت پيشواى بزرگ توحيد هيجده بهار از زندگى را پشت سر نهاده بود...

2- ابن شهر آشوب در «كتاب مناقب»:

دخت سرفراز پيامبر روز بيستم جمادى الثانى به سال پنجم بعثت كه درست سه سال از سير آسمانى پيامبر مى گذشت جهان را به نور وجودش نورباران ساخت. هشت سال از زندگى را به همراه پدر گرانقدرش در «مكه» اقامت داشت و آنگاه هجرت پيامبر پيش آمد و او نيز بسوى مدينه هجرت كرد...

3- در «بحارالانوار» از پنجمين امام نور روايت شده است كه:

دخت فرزانه ى پيامبر فاطمه عليهاالسلام به سال پنجم بعثت ولادت يافت و به هنگامه ى شهادت 18 سال و 75 روز از عمر شريفش مى گذشت.

4- نيشابورى در «روضةالواعظين»:

فاطمه به سال پنجم بعثت ديده به جهان گشود...

5- «سيدبن طاووس»در «اقبال الاعمال»به نقل از مفيد در «حدائق الرياض»، تاريخ طلوع خورشيد جهان افروز وجود فاطمه را، بيستم جمادى الثانى به سال دوم بعثت اعلان مى كند.

6- «مصباح كفعمى»:

سالار بانوان فاطمه در سال دوم بعثت به روز بيستم جمادى الثانى كه روز جمعه بود ولادت يافت. و برخى نيز ولادت آن حضرت را به سال پنجم دانسته اند.

7- «مصباح كفعمى و طوسى»:

برخى از روايات بيانگر آن است كه بانوى نمونه ى اسلام فاطمه، روز جمعه بيستم جمادى الثانى به سال دوم بعثت ديده به جهام گشود اما روايت ديگرى نشانگر آن است كه اين رخداد بزرگ به سال پنجم بعثت بود و بيشتر اهل سنت ولادت آن حضرت را پنج سال پيش از بعثت پيامبر مى دانند.

8- «دلايل الامامه» با ترسيم بيانى از ششمين امام نور حضرت صادق ولادت فاطمه را بيستم جمادى الثانى برابر چهل و پنجمين سال ولادت پيامبر عنوان مى كند. [ بحارالانوار، ج 43، ص 9. ] اينها نمونه هايى از بيانات پيشوايان اهل بيت و دانشمندان پيشين شيعه،پيرامون ولادت بانوى بانوان بود.

ديدگاه اهل سنت و انگيزه هاى آن

«ابونعيم اصفهانى» در كتاب «معرفة الصحابة» مى نويسد:

دخت فرزانه ى پيامبر فاطمه عليهاالسلام، كوچكترين دخت آن حضرت بود و ولادتش به هنگامى بود كه قريش «كعبه» را تجديد بنا مى كرد.

2- «ابوالفرج اصفهانى» در «مقاتل الطالبين»: و لادت فاطمه پيش از بعثت پيامبر، همان سالى بود كه قريش كعبه را مى ساختند.

3- «ابن اثير» در كتاب «المختار من مناقب الاخيار»

4- و «طبرى» در كتاب «ذخائر العقبى»

5- و نيز «سيوطى»در كتاب «الثور الباسمة»، همين مطلب را آورده اند. و شما خواننده ى گرامى در پژوهش خويش همين ديدگاه را در بيشتر كتابهاى اهل سنت خواهى يافت، اما بخاطر سپرده اى كه ما در صفحات گذشته رواياتى از منابع مهم اهل سنت آورديم كه همه نشانگر اين حقيقت بود كه نطفه ى پاك بانوى بانوان فاطمه ، از عصاره ى غذاها و ميوه هاى بهشت بود كه بصورت ارمغانى براى پيامبر آمد. و با آگاهى به اين روايات روشن مى شود كه ولادت آن حضرت، پس از بعثت شكوهبار پيامبر بوده است، چرا كه پيش از آن نه معراج و سير آسمانى براى پيامبر بود، و نه «جبرئيل» و «ميكائيل» بر آن بزرگوار وارد مى شدند، و نه وحى و رسالتى در كار بود، و ديدگاه دوم بى اساس است. و نيز واقعيت ديگرى روشن مى شود و آن اين است كه كسانى كه ولادت آن حضرت را سالها پيش از بعثت پيامبر عنوان مى كنند، اين را از خود ساخته و پرداخته اند و انگيزه ى آنان اين بوده است كه روايات بيانگر فرود غذاها و ميوه هاى بهشتى به پيامبر و آمدن ارمغان آسمانى به آن حضرت را كه عصاره ى نطفه ى فاطمه گرديد، همه را ناديده بگيرند و بوسيله ى اين تاريخ ساختگى خويش بر ولادت بانوى بانوان، اين امتياز بزرگ او را انكار و بدست فراموشى سپارند.

انگيزه ى ديگر آنان اين است كه در اين پندارند كه با اين تاريخ ساختگى خويش ثابت كنند كه دخت فرزانه ى پيامبر فاطمه عليهاالسلام آنگونه كه انبوه روايات نشان مى دهد، شخصيت والا و شناخته شده و گرانقدر مورد توجهى نبود و به همين جهت با اينكه هيجده بهار از عمر او مى گذشت در همه ى اين مدت هيچ كس خواستار ازدواج با او نگرديد. كه ما در بحث از ازدواج فاطمه عليهاالسلام در اين مورد سخن خواهيم گفت و حقيقت را ترسيم خواهيم نمود.

در آستانه طلوع

به هر حال محدثان و مورخان از جمله:

«طبرى» در «ذخائرالعقبى»، و «صفورى» در «نزهةالمجالس»، و قندوزى در «ينابيع المودة»، در مورد چگونگى ولادت مبارك و طلوع خورشيد جهان افروز دخت سرفراز پيامبر از مام گرانقدرش «خديجه» آورده اند كه:

«هنگامى كه از لحظات ولادت فرزندم نزديك مى شد، پيكى بسوى قابله هاى قريش گسيل داشتم تا بيايند و در آن لحظات دشوار مرا يارى كنند، اما آنان بدان دليل كه من همسر محمد صلى الله عليه و آله بودم، از آمدن به يارى من سرباز زدند.

درست در همان شرايط بود كه چهار بانوى بزرگوار كه زيبايى و درخشندگى چهره هايشان وصف ناپذير مى نمود به خانه ى من آمدند و پس از ورودشان يكى از آنان گفت: «خديجه»! غم مدار! من مادر تو «حوا» هستم، و ديگرى گفت: من هم «آسيه» مى باشم، و سومى گفت: من «كلثوم» خواهر موسى هستم، و چهارمى نيز خود را «مريم» دختر عمران معرفى كرد. و افزودند، ما آمده ايم تا به هنگامه ى ولادت فرزند شكوهمندت تو را يارى كنيم.اين روايت با اندك تفاوت بدينصورت نيز آمده است:

آنگاه كه لحظات ولادت فرزند گرانمايه ى خديجه نزديك شد او پيكى بسوى زنان قريش گسيل داشت و از آنان خواست تا به اقامتگاه او بيايند و به هنگامه ى نياز او را يارى رسانند اما آنان گفتند: بدان جهت كه تو همسرى محمد (ص) را برگزيده اى، به يارى ات نخواهيم آمد.

درست در همين هنگام بود كه چهار بانوى بزرگوار كه زيبايى چهره و نور جمالشان وصف ناپذير مى نمود به سراى «خديجه» وارد شدند.

يكى از آنان خطاب به او گفت: «خديجه»! من مادرت «حوا» هستم. دومى گفت:من «آسيه» مى باشم. سومى خود را «كلثوم» خواهر «موسى» معرفى كرد و چهارمى مى گفت:من مادر «عيسى» هستم، «مريم» دختر «عمران». ما آمده ايم تا تو را در كار زايمان و ولادت فرزندت يارى كنيم و آنگاه بود كه فاطمه جهان را به نور وجودش نورباران ساخت.

هنگامى كه بانوى بانوان گيتى به دنيا آمد در حالى كه انگشت خود را به جانب آسمان بالا برده بود به سجده افتاد و پيشانى بندگى در بارگاه خدا به زمين نهاد.

مفضل در اين مورد آورده است كه: به ششمين امام نور گفتم:

سرورم! ولادت دخت فرزانه ى پيامبر چگونه بود؟ آن حضرت فرمود: هنگامى كه مادرش به او باردار گرديد، فاطمه از درون جان مادر با وى سخن مى گفت و در فراز و نشيب ها، او را به پايدارى و شكيبايى فرامى خواند و مادرش اين رويداد شگرف را از پيامبر نهان مى داشت كه روزى آن حضرت وارد خانه شد و ديد، خديجه با كسى سخن مى گويد از او پرسيد با چه كسى سخن مى گويى؟ پاسخ داد: كودكى كه در شكم دارم،با من سخن مى گويد و مونس تنهايى من است.

پيامبر گرامى فرمود: خديجه! اين فرشته ى وحى است. به من خبر آورده است كه آن كودك پرشكوه، دختر است و مام فرزندانى پاك و مبارك. خدا نسل مرا از او قرار خواهد داد و پس از فرود قرآن و وحى، از نسل او، پيشوايانى كه برگزيدگان بارگاه او در زمين هستند برخواهد گزيد.

آنگاه امام صادق پس از اشاره به آمدن بانوان چهارگانه اى كه براى يارى رسانى به خديجه به هنگامه ى ولادت فاطمه آمدند، فرمود:

بدينسان خديجه فرزندش، فاطمه را پاك و پاكيزه به دنيا آورد. هنگام طلوع خورشيد جهان افروز وجودش، فروغى پرتو افكند كه همه ى خانه هاى مكه را نورباران ساخت و آنگاه شمارى از حوريان بهشت كه هر كدام طشت و ظرفى لبريز از آب كوثر با خود داشتند، وارد خانه ى پيامبر شدند و آن دختر بهشت را كه پاك و پاكيزه بود با آب كوثر شستشو دادند و دو پوشش سپيد و عطرآگين بر او پوشاندند و از او خواستند تا سخن گويد و آن كودك نورسيده به خواسته ى خدا لب به سخن گشود و گفت:

اشهد ان لا اله الا الله و ان ابى رسول الله سيد الانبياء،و ان بعلى سيد الاوصياء،و ولدى سادة الاسباط.

گواهى مى دهم خدايى جز خداى يكتا نيست و پدرم پيامبر، سالار پيام آوران است، و همتاى زندگى ام، سرور پيشوايان آسمانى است، و فرزندانم سالار نوادگان پيامبرانند.

آنگاه رو به زنان و حوريان نمود و به هر كدام با نام و نشان سلام گفت...

آسمانيان ولادت دخت فرزانه ى پيامبر را به يكديگر تبريك گفتند و در كران تا كران آسمانها فروغى پرتو افكند كه فرشتگان تا آن روز آن را نديده بودند.

زنان برگزيده ى بهشت كودك نورسيده را به مادرش دادند و گفتند:

خذيها يا خديجة طاهرة مطهرة زكية ميمونة، بورك فيها و فى نسلها.

هان اى خديجه! كودك گرانمايه ات را برگير كه پاك و پاكيزه است و خدا او و نسل سرفرازش پربركت ساخته است. و آن مادر سرافراز با شادمانى وصف ناپذيرى كودك خويش را در آغوش گرفت و به شير دادن او پرداخت. [ بحارالانوار، ج 43، ص 2. ] «ابن عساكر» در كتاب خود «تاريخ كبير» مى نويسد:

بانوى بزرگ حجاز «خديجه» اينگونه بود كه هرگاه خدا به او فرزندى روزى مى كرد او را به دايه اى شايسته مى سپرد تا شير دهد، اما هنگامى كه دخت ارجمندش «فاطمه» ولادت يافت، خودش به او شير داد و پرستارى از او را به عهده گرفت.

اين موضوع را «ابن اثير» نيز در كتاب «البداية و النهاية» ترسيم كرده است.

نام ها و نشانه ها

نامگذارى نامهاى نهگانه ى بانوى بانوان قرآن و مقام والاى صديقين مراحل تصديق «فاطمه» در پرفرازترين مرحله ى تصديق و اژه ى «كوثر» از ديدگاه مفسران از شگفتى هاى روزگار مناظره اى شنيدنى بيست سند از اسناد مهم اهل سنت گوشه اى از مناظره حديث شريف كساء شيعه و حديث كساء منزلت والاى «فاطمه» منظور از وحى مصحف فاطمه عليهاالسلام پيامبران و پديده ى اعجاز يك جريان طبيعى...

اما بانوى بانوان

نامگذارى

نامگذارى نوزاد و نورسيده، و نيز اصل نامگذارى از سنت هاى ديرين آفريدگار هستى است. از همين ديدگاه است كه آفريدگار انسان پس از آفرينش «آدم» و «حوا»براى آنان نام و نشان برگزيد و نيز همه ى نامها را به «آدم» آموخت.

انسانها نيز در اين مورد از اين روش ديرين خدا پيروى كردند و بر اين اساس است كه نامگذارى از ديدگاه جامعه ها پيشرفته و مردم متمدن كارى بايسته شناخته شده است. گرچه انسانهاى وحشى بخاطر دور بودن از فرهنگ و تمدن، نه از اهميت نامگذارى و اثر نام نيكو آگاهند ونه براى پديده ها و انسانها نام نيكو و شايسته بر مى گزينند.

نامها

در طول قرون و اعصار نامهاى انسانها، بخاطر تفاوت لغت و زبانشان با يكديگر متفاوت شده است. گاهى ميان نام و آنچه كه آن نام بر آن برگزيده شده است تناسب و سازگارى وجود دارد و گاه وجود ندارد. گاهى نام در فرهنگ واژه ها داراى مفهوم است و گاه نامفهوم و بى معناست و بدون توجه به ريشه لغوى ساخته و پرداخته شده است.از ديدگاه دوستان خدا و بندگان شايسته ى او، نام و نامگذارى از اهميت ويژه اى برخوردار است و اين اهميت و بهاء دادن كارى است درست و بجا، چرا كه هر انسانى به نام و نشان خود خوانده مى شود. با اين بيان ميان نام شايسته و نيكو، با نام زشت و ناهنجار تفاوت روشنى خواهد بود همانگونه كه واكنش دارنده ى نام خوب و زيبا با دارنده ى نام زشت، و نيز واكنش شنونده ى اين دو گونه نام و نشان، با يكديگر قابل مقايسه نيست.

بر اين اساس است كه همسر «عمران» هنگامى كه دخترى شايسته بدنيا مى آورد، مى گويد: من نام او را «مريم» برگزيدم.

«و انى سميتها مريم.» [ سوره 3، آيه 36. ] و خدا براى پيامبرش حضرت «يحيى» پيش از آنكه نطفه اش در قرارگاه خود قرار گيرد اين نام نيكو را برمى گزيند، چرا كه حضرت «زكريا» از پروردگارش فرزند شايسته و نيكو مى خواهد و نيايشگرانه به بارگاه خدا روى مى آورد كه:

پروردگارا! تو در پرتو قدرت و از نزد خود فرزند و جانشينى به من ارزانى دار كه از من و خاندان يعقوب ارث برد و او را، پروردگارا! پسنديده و مورد رضايت خويش قرار ده.

(ما به او وحى فرستاديم كه) اى ذكريا! ما تو را به داشتن پسرى مژده مى دهيم كه نامش «يحيى» است و پيش از اين همنامى براى او قرار نداده ايم. .

.. فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا، يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم لم نجعل له، من قبل سميا. [ سوره 19، آيه 7 و 8. ] آرى اگر شما خواننده ى گرامى به اين آيه ى شريفه، نيك بيانديشى كه مى فرمايد: .

.. لم نجعل له من قبل سميا [ سوره 19،آيه 7. ]

/ 79