دفاع ابوبكر - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفاع ابوبكر

و اينك شما خواننده ى عزيز به سخنان ابوبكر در دفاع از سياست خويش در مصادره ى فدك، گوش سپار و به دگرگونى در گفتار، نوسان در سخن، تغيير روش و اهميت ندادن او به ضد و نقيض گويى در برابر مردم، نيز بينديش تا بازيگرى او بر شما روشن شود.

فقال ابوبكر:

صدق الله و صدق رسوله، و صدقت ابنته، انت معدن الحكمة، و موطن الهدى و الرحمة، و ركن الدين، و عين الحجة، لا ابعد صوابك، و لا انكر خطابك، هولاء المسلمون بينى و بينك، قلدونى ما تقلدت، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت، غير مكابر و لا مستبد، و لامستاثر، و هم بذلك شهود.

ابوبكر در برابر باران دلائل و روشنگريهاى فاطمه عليهاالسلام گفت:

خداى راست گفت و پيامبر او نيز و دخت فرزانه اش، راست گفتند.

تو اى دخت پيامبر! براستى كه گنجينه ى حكمت و فرزانگى، مركز هدايت و رحمت، پايه و اساس دين و آيين، و سرچشمه ى دليل و برهان هستى.

من نه گفتار درست تو را به دور مى افكنم و نه سخنانت را انكار نموده و بر آن عيب مى جويم. اينك اين مردم مسلمان ميان من و تو داور باشند. اين قلاده اى كه من به گردن دارم اينان به گردنم افكنده اند، و آنچه را گرفته ام، به همراه آنان گرفته ام. نه به آفت خودبزرگ بينى و خودكامگى و استبداد گرفتارم و نه آنچه را مصادره كرده ام به انحصار خويش درآورده ام و اين مردم يكسره به آنچه من مى گويم، گواهند.

فروريختن بنياد باطل در برابر حق

هنگامى كه دخت فرزانه ى پيامبر آن روايت ساختگى را كه ابوبكر از خود بافته و به دورغ به پيامبر بسته بود، با شجاعت وصف ناپذير و در پرتو دلايل قانع كننده و براهين قاطع و آشكار مردود اعلان كرد و ابوبكر نتوانست پاسخ او را، حتى با مارك دروغ زدن، مورد چون و چرا قرار دهد، ناگزير با بازيگرى وارد صحنه شد تا بار سنگين گناه كار خود را تنها به دوش نكشد بلكه همگان را با سياست ظالمانه ى خويش موافق نشان داده و مسووليت پايمال ساختن حقوق خاندان وحى و رسالت را بر دوش همه مردم نهد. به همين جهت خطاب به مردم و دخت يگانه ى پيامبر گفت:

«صدق الله و صدق رسوله و صدقت ابنته» را ستى كه خدا و پيامبرش و دخت سرفراز وى راست مى گويند.

اين اعتراف در حقيقت تصديق آياتى است كه جريان قانون ارث در ميان پيامبران را بيان مى كند. و نشانى از اين حقيقت كه ابوبكر تصديق مى كند كه عملكرد پيامبر و سخنان او هرگز نمى تواند در جهت مخالف قرآن باشد.

با دقت در اين جمله روشن مى شود كه ابوبكر از آن روايت ساخته و پرداخته ى خويش، دست شسته و سخنان روشنگرانه و قانع كننده ى دخت پيامبر را گواهى مى كند.

«انت معدن الحكمة، و موطن الهدى و الرحمة، و ركن الدين و عين الحجة.» تو (اى دخت سرفراز پيامبر!) معدن حكمت و فرزانگى، مركز و پايگاه هدايت و رحمت، پايه ى تزلزل ناپذير دين، و سرچشمه ى جوشان و زلال دليل و برهان مى باشى.

اين جملات هر كدام اعتراف و اقرارى شگفت است كه نشان از كوتاه آمدن و فرود آمدن از موضع حمله و هجوم و عقب نشينى بسيار دارد.

«لا ابعد صوابك و لا انكر خطابك» گفتار تو را ذره اى دور از حقيقت مى نگرم و راست مى بينم و سخنانت را نه انكار مى كنم و نه بر آنها خرده مى گيرم.

اينها نيز اعتراف صريح به درستى منطق و خواسته ى فاطمه عليهاالسلام است و اقرار به درستى تمام سخنان و موضع بر حق او. اما دريغ و درد كه همه ى اينها ظاهرسازى و زبان بازى و حق پذيرى در قلمرو زبان است، نه وجدان و عملكرد. و با اين وصف روشن مى سازد كه فاطمه عليهاالسلام در خواسته ى خويش و مطالبه ى فدك راستگوست و در اين مورد كسى ترديد ندارد و نيز روشن مى شود كه حكومتى كه راستى و درستى دختر پيامبر را بوسيله ى رئيس خود مورد تصديق و تاييد قرار مى دهد، حقوق او را پايمال مى سازد و با بازيگرى از كنار آن مى گذرد. حال چرا و چگونه؟! بحث ديگرى است.

«هولاء المسلمون بينى و بينك، قلدونى ما تقلدت.» اينك اين مسلمانان داور ميان من و شما باشند. چرا كه آنچه را من به گردن گرفته ام همين ها كه اينك حاضرند مسووليت آن را به دوش من افكنده اند.

اين اعتراف روشن و صريحى از «ابوبكر» است كه هرگز خلافت خويش را به نص يا گزينش از سوى پيامبر عنوان نمى سازد و خاطرنشان مى كند كه او را پيامبر براى رهبرى دين و امت انتخاب نكرده، بلكه مسلمانان هستند كه رشته ى خلافت را به گردن او افكنده اند.

«و باتفاق منهم اخذت ما اخذت» «و حقوقى را كه از شما مصادره كرده ام، به همراه همه، آن را گرفته ام.» شما خواننده ى پژوهشگر و آزاده، دگرگونى در گفتار را خوب نظاره كن!

او نخست مى گويد: «فدك» را براساس سخن پيامبر خدا كه فرمود: «ما گروه پيامبران ارث نمى گذاريم.» مصادره كرده است، اما پس از اينكه دخت انديشمند پيامبر ادعاى دروغين او را در پرتو باران دليل و برهان مردود ساخت، اينك سخن را تغيير داده و همراهى ديگران را دليل درستى كار خويش عنوان مى سازد، كه اين هم دروغ است. بايد از او پرسيد: آن مسلمانانى كه بر مصادره ى فدك اتفاق و اجماع كردند چه كسانى بودند؟ بنى هاشم؟ يا خاندان وحى و رسالت؟ بزرگان و انديشمندان و ياران سرشناس پيامبر همچون: سلمان، مقداد، عمار، و ابوذر و بزرگمردانى اينگونه يا جاه طلبان و... چه كسانى؟ و كدام اتفاق و اجماع؟ جمله ى «و باتفاق منهم اخذت ما اخذت.» در حقيقت نظير همان جمله و منطق پيش اوست كه مى گويد: «و ذلك باجماع من المسلمين» اين كار را با همراهى و اجماع مسلمانان انجام داده است.

نگارنده خاطرنشان ساخت كه اين قماش اجماع ها و اتفاق نظرها هيچ ارزش و بهايى ندارد. از اين رو چنن همراهى و همكارى نمى تواند به پايمال ساختن حقوق ترديدناپذير دخت پيامبر مشروعيت بخشد.

«غير مكابر و لا مستبد و لا مستاثر و هم بذلك شهود.» من نه با كسى سر ناسازگارى دارم و استبداد به راى پيشه ساخته ام، و نه چيزى را به خود اختصاص داده ام. اين مردم همگى بر اين سخن من گواهند.

اينك روى سخن با مردم

هنگامى كه ابوبكر عملكرد نارواى خويش را توجيه كرد و مسلمانان را بر بافته هاى خويش گواه گرفت، فاطمه عليهاالسلام بر خود لازم ديد روى سخن و لبه ى تيز ملامت و نكوهش را متوجه حاضران ساخته و به آنان هشدار دهد. از اين رو آن بانوى گرانمايه رو به انبوه حاضران كرد و بيانات كوبنده وتكاندهنده ى خويش را بر آنان باراند...

فالتفتت فاطمة عليهاالسلام الى الناس و قالت:

معاشر الناس! المسرعة الى قيل الباطل، المغضية على الفعل القبيح الخاسر ، افلا تتدبرون ام على قلوب اقفالها؟ كلا، بل ران على قلوبكم ما اساتم عن اعمالكم، فاخذ بسمعكم و ابصاركم، و لبئس ما تاولتم، و ساء ما به اشرتم، و شر ما اعتضتم، لتجدن- والله- محمله ثقيلا و غبه وبيلا.

اذا كشف لكم الغطاء و بان ما وراءه الضراء، و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون، و خسر هنالك المبطلون.

هان اى مردم! اى كسانى كه بسوى بافته هاى پوچ و بى اساس شتاب مى كنيد! و در برابر عملكرد زشت و زيانبار، ديده بر هم مى نهيد، آيا در قرآن شريف نمى انديشيد؟ يا بر قلبهاى شمايان قفل زده شده است؟ [ سوره 47، آيه 24. ] نه، اينگونه كه شمايان مى پنداريد نيست، بلكه دليل گمراهى و ستم پذيريتان، آن است كه عملكرد زشت و ناهنجار شما پرده ى ضخيمى بر قلبهايتان افكنده و گوش و چشم شما را فروپوشانده است.

شما آيات قرآن و مقررات انسانساز اسلام را، بد تاويل نموديد و بد راهى به او نشان داديد. و آنچه را در برابر حق گرفتيد و آن را پايمال ساختيد، بد چيزى بود.

به خداى سوگند بار غصب فدك آن بسيار گران و فرجام اين عملكرد ظالمانه را سخت زيانبار خواهيد يافت.

آنگاه كه پرده ها از برابر ديدگان شما فروافتد. و از پى آن نگونبختى و روسياهى شما آشكار گردد، و از سوى پروردگارتان كيفر سهمگينى كه گمان آن را نمى برديد، گريبانتان را بگيرد، درست آنجاست كه باطل گرايان زيان خواهند ديد.

نكوهش و هشدار به حاضران

فاطمه عليهاالسلام آخرين سخن تكاندهنده و روشنگرانه ى خويش را متوجه انبوه مردمى ساخت كه مناظره و گفتگوى داغ و پرشور او را مى شنيدند. و آنگاه فرمود:

«معاشر الناس المسرعة الى قيل الباطل!» «هان اى گروه مردم! اى كسانى كه بسوى بافته هاى پوچ و بى اساس شتاب گرفته ايد!» چرا اينگونه كه اين مرد مدعى است آنچه را او به گردن انداخته، شمايان به گردنش افكنده ايد؟ و بنا به ادعاى او، شمايان با او دست همكارى و همدلى داده ايد كه حقوق روشن و ترديدناپذير مرا پايمال سازيد؟ «المغضية على الفعل القبيح الخاسر» و روياروى عملكرد زشت و زيانبار او، (بسان كسى كه به زمين يا دامن خويش مى نگرد) چشم بر هم نهاده ايد؟ اين فراز از سخن تاريخى آن حضرت كنايه از سكوت و رضامندى در برابر عملكرد زشت و زيانبارى است كه خسران و نگونسارى عمل كننده را به بار مى آورد.

«افلا تتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟» آيا آيات روشنى را كه در مورد ما خاندان پيامبر فرود آمده است همه را به فراموشى سپرديد؟ آيا آيات صريحى را كه من در مورد جريان قانون وراثت در خاندان هاى پيامبران، تلاوت كردم درك نكرديد؟ يا اينكه قلبهاى شما قفل زده شده و براى دريافت سخن خدا و مقررات قرآن شريف مسدود شده است؟ كداميك؟ «كلا، بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم.» نه، بلكه دليل آن، عملكرد زشت شماست كه بر قلبهايتان پرده اى بس ضخيم افكنده است. درست همانگونه كه شراب، دستگاه خرد و دريافت انسان را مى پوشاند و آنگاه است كه شرابخوار نه چيزى مى فهمد و نه درمى يابد، و همه ى كارها را به هم مى ريزد.

«فاخذ بسمعكم و ابصاركم» «و گوش و چشم شما را فراگرفته است.» درست بسان آفت غفلت زدگى كه گاه بر دل چيره مى شود و كران تا كران آن را مى گيرد. بر گوش و چشم اثر تخديرى مى نهد و آنگاه است كه فرد دچارآمده به اين آفت، نه چيزى را آنگونه كه بايد مى شنود و نه مى بيند.

«و لبئس ما تاولتم» شمايان آيات قرآن و مقررات اسلام را بد تاويل و تفسير نموديد، چرا كه آنها را از روند حقيقى و مسير واقعى خود تغيير داديد.

«و ساء ما به اشرتم» و به بد چيزى اشاره نموديد و راى داديد. چرا كه همراهى و همكارى در غصب حقوق و پايمال ساختن امنيت و شكستن حرمت خاندان وحى و رسالت بود.

«و شر ما منه اعتضتم» «و حق را با بد چيزى عوض كرديد.» شما حق و عدالت را رها ساختيد و باطل و بيداد را بجاى آن گرفتيد.

يادآورى مى گردد كه همه ى اينها كنايه ها و اشاره هاى حكيمانه اى است كه انسانهاى هوشيار و ژرف نگر انها را درمى يابند.

«لتجدن- والله- محمله ثقيلا و غبه وبيلا» به خداى سوگند بار پايمال كننده حقوق ما سخت گران است... و فرجام كار را زيانبار خواهيد يافت.

اين فراز نيز به مسووليت سنگين غاصبان و بار گران آنان اشاره دارد و سخن مى سازد كه آن روز سختترين عذاب و كيفر براى آنان خواهد بود.

«اذا كشف لكم الغطاء» آنگاه كه پس از مرگ و انتقال به جهان ديگر، همه ى پرده ها و ستاره ها از برابر ديدگانت به كنارى رود.

«و بان ماوراءه الضراء» «و از پى آن نگونسارى شما رخ گشايد.» و چيزى كه در آن سختى ها و بدبختى هاست، آشكار گردد.

آرى آنگاه از سوى پروردگارتان كيفرى به شما فرارسد كه گمانش را نبرده بوديد. و آنجاست كه باطل گرايان زيان خواهند ديد.

آرى «فاطمه» دانشمندترين و فرزانه ترين بانوى جهان هستى اينگونه سخنرانى روشنگرانه و جاودانه ى خويش را با آيات مناسب با بحث خويش، درهم آميخت و خيرخواهانه و دلسوزانه كوشيد تا آن را از لبه ى پرتگاه، نجات دهد.

آرى او آنگونه كه شايسته بود، در برابر همگان اتمام حجت كرد و به مسووليت و رسالت سنگينى كه در آن شرايط سخت و بحرانى احساس مى نمود، بگونه اى وصف ناپذير عمل كرد، و درد و رنج بسيار و جانكاه خويش را از تغيير روند جامعه و تايخ بوسيله ى غاصبان، و در اوج دلسوزى و نگرانى براى اسلام و مسلمانان و تمامى عصرها ونسلها، براى ثبت در تاريخ، بيان فرمود. و آنگاه رو به آرامگاه پاك و منور پدر گرانمايه اش، پيامبر خدا نمود و فرمود:



  • قد كان بعدك انباء و هنبثة قد كان بعدك انباء و هنبثة


  • لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب




  • انا فقدناك فقد الارض وابلها انا فقدناك فقد الارض وابلها


  • و اختل قومك فاشهدهم و قد نكبوا... و اختل قومك فاشهدهم و قد نكبوا...


1- جان پدر!

پس از تو رويدادها و فتنه هاى بسيارى پديدار گشت كه اگر وجود گرانمايه ى تو در كنار ما بود اين مصائب و رنجها رخ نمى داد.

2- ما بسان زمين تشنه اى كه از نعمت باران حيات بخش محروم مى گردد، از نعمت گران وجود تو محروم شديم و شيرازه ى امت تو، اى پدر گرانمايه از هم گسيخت. تو خود نظاره كن كه چگونه آنان از راه حق و عدالت انحراف جستند.

3- هر خاندانى كه در بارگاه خدا مقام و موقعيت نزديك و والايى دارد، در نظرگاه ديگران نيز بزرگ و محترم بشمار مى رود.

4- اما هنگامى كه شما جهان را بدرود گفتى و خاك ميان من و تو جدايى افكند، مردنمايانى چند، كينه هاى درونى خويش را بر ضد ما آشكار ساختند.

5- آرى آنگاه كه وجود گرانمايه ى تو از دست رفت، مردنمايانى بر ما رو ترش كردند و خشونت در پيش گرفتند و با شكستن حرمت ما، ميراث و حقوق ما را به يغما بردند.

6- جان پدر! تو ماه شب چهارده و فروغى نورافشان براى جهانيان بودى، و از جانب خداى پيروزمند نوشته ها بر شما فرود مى آمد.

7- به بركت وجود تو، فرشته ى وحى با آيات نورانى قرآن، ما را شادمان و مانوس مى ساخت اما دريغ و درد كه با رحلت تو تمامى خيرها و بركتها پوشيده شد.

8- جان پدر! اى كاش پيش از آنكه شما جهان را بدرود گويى و ريگها ميان ما و شما فاصله افكند، پايان عمر ما در اين سرا فرارسيده بود.

9- راستى كه ما خاندان وحى و رسالت به مصيبتى غمبار گرفتار آمديم كه هيچ مصيبت زده و اندوه ديده اى- نه از جهان عرب و نه ديگر جامعه ها و ملتها- بدان گرفتار نيامده است! [ بقيه ى اشعار، در «ناسخ التواريخ» افزوده شده است. ]

10- كسانى كه بنيانگذار و سردسته ستم بر ما خاندان پيامبر بودند، در روز رستاخيز خواهند دانست كه به كجا بازمى گردند.

11- جان پدر! ما تا آخرين لحظات زندگى در سوك تو خواهيم گريست و تا آنگاه كه چشمها باقى است از جوشش اشك بر شما بازنخواهد ايستاد.

12- ما در حالى كه برگزيده ى بندگان خدا و داراى خلق و خوى شايسته و حسب و نسب پاك و پاكيزه بوديم، به غم پايان ناپذير سوگ تو گرفتار آمديم.

13- جان پدر! شما در قلمرو علم و ارزشهاى والا، از همه ى بندگان خدا بهتر و برترى و در قلمرو گفتار و به هنگام صدق و كذب، راستگوترين آنان به شمار مى روى.

14- فرشته ى وحى، كه به بركت وجود گرانمايه ات به ديدار ما مى آمد، اينك با رحلت تو از ما نهان گشته و هر خير و بركتى پوشيده شده است.

15- اينك جهان با آن همه گستردگى بر من تنگ گشته و ستم و اهانت به دو فرزندت، مرا افسرده و اندوه زده ساخته است.

در «كشف الغمه» و برخى ديگر از كتابها آمده است كه:

ثم عطفت على قبر رسول الله...

سپس آن بانوى گرانمايه رو به جانب مرقد پاك پيامبر خدا كرد و اشعار «هند» دختر «اثاثه» را خواند... قد كان بعدك انباء... و برخى نيز اين اشعار از آن «هند» دختر«ابان بن عبدالمطلب» عنوان ساخته اند.

به هر حال دخت فرزانه ى پيامبر پس از سخنرانى روشنگرانه ى خويش خود را روى مرقد منور پدرش، پيامبر افكند و اشعارى را كه از نظر شما خواننده ى عزيز گذشت با سوز و شور خواند و به روايت «كشف الغمه» طوفانى از اشك و آه و ناله از زن و مرد ديده شد، كه تا آن روز ديده نشده بود.

هنگامى كه فاطمه از حق پذيرى ابوبكر و بازپس گيرى حقوق پايمال شده ى خويش نوميد شد به خانه بازگشت در حالى كه اين جملات را بر لب داشت:

«اللهم انهما ظلما بنت نبيك حقها، فاشدد و طاتك عليهما» بار خدايا! اين دو به دخت پيامبرت ستم روا داشته و حق ترديدناپذير او را پايمال ساختند. پس تو اى خداى دادگر! كيفرت را بر آنان سخت فرودآر... [و فاة الصديقة الزهراء للمقرم، ص 78. ] در «صحيح بخارى»، كتاب «خمس» آمده است كه: دخت پيامبر بر ابوبكر خشم گرفت و از او دورى گزيد و همچنان رابطه اش با او تيره بود تا جهان را بدرود گفت. و نيز در همين كتاب آمده است كه: ابوبكر از بازگرداندن حقوق فاطمه عليهاالسلام سر باز زد و آن حضرت پس از ديدن حق ستيزى و لجاجت از او دورى گزيد و ديگر تا آخر عمر با او سخن نگفت.

اين حقيقت تلخ را منابع ذيل نيز آورده اند:

1- صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، باب: النبى لا نورث

2- سنن بيهقى، ج 6، ص 300

3- مسند احمد، ج 1، ص 6

4- طبقات ابن سعد، ج 8، ص 18 و منابع بسيارى كه آوردن همه ى آنها بحث را طولانى خواهد ساخت.

/ 79