امير مومنان نيز با همه ى وجود به شكايتها و گلايه ها، دردها و رنجها و سخنان انديشمندانه ى او، كه از دلى شعله ور و سوزان و قلبى دردمند و اندوه زده زبانه مى كشيد، گوش جان سپرد. و اينك هنگامه ى آن فرامى رسد كه به سخنان حكيمانه ى بانوى بانوان پاسخ گويد و موضع خويش را در برابر رويدادهاى وخامت بارى كه دل دخت فرزانه ى پيامبر را به درد آورده و او را نگران دين و دفتر و قرآن و عترت و آينده ى جامعه ساخته است ترسيم كند.آن حضرت از اينجا آغاز كرد:«لاويل عليك...» هان اى دخت فرزانه ى پيامبر!اى آزاد زن! و اى بر تو نيست! و اين پاسخ جمله اى است كه فاطمه عليهاالسلام فرمود: واى بر من!امير مومنان مى فرمايد:نه، هرگز واى بر تو نيست و هرگز زيبنده ى تو هم نخواهد شد.«الويل لشانئك» بلكه «واى»، شايسته و برازنده ى دشمن كينه توز تو است.زيبنده ى آنانى است كه تو را به خشم آورده و دل پرمهرت را كه كانون عشق به خداست شكسته و تو را آزردند و در نتيجه در اين جهان و جهان ديگر به زيانى جبران ناپذير گرفتار شدند.«نهنهى عن وجدك يابنة الصفوة» خشم و اندوه را از خود دور ساز، اى دخت سرفراز پيامبر برگزيده!«و بقية النبوة» و اى بازمانده ى گرانمايه ى پيامبر!تو پاره ى وجود پيامبر خدايى، او از امت اذيتها و آزارها تحمل كرد. همانسان كه فرمود:« ما اوذى نبى بمثل ما اوذيت» هيچ پيامبرى همانند من مورد اذيت و آزار قرار نگرفت.تو اى آزاد زن! بخشى از اين وجود گرانمايه ى هستى، پس مصيبتها و سختى ها شكيبا باش!آنگاه امير مومنان موضع و مسووليت دينى و انسانى خويش را در برابر آن رويدادهاى تاسف بار بدينصورت ترسيم فرمود:«فما و نيت عن دينى» «من در پيمايش راه و رسم آسمانى خويش سست نشده ام و از بدوش كشيدن بار سنگين مسووليت خويش ناتوان نيستم.من كارى نكرده ام كه درخور چون و چرا باشد. چرا كه به شكيبايى و سكوت فرمان يافته ام.پيامبر خدا به من فرمود: اگر يارانى همدل و همراه براى رويارويى با رويدادهاى پس از رحلت نيافتى سياست سكوت پرمعنا و شكيبايى را پيشه ساز. و مى دانم كه غصب «فدك» و «عوالى»، از غصب جانشينى پيامبر و به كف گرفتن ظالمانه ى قدرت و امكانات جامعه از سوى اين گروه، سهمگين تر نيست.«و لا اخطات مقدورى» «و در آنچه در توان و امكانات من بود كوتاهى نكرده ام.» گويى امير مومنان در اين جمله و جملات پيشين، با بهانه ى مخاطب ساختن دخت فرزانه ى پيامبر، به عصرها و نسلها روشن مى سازد كه چرا دست به شمشير شهامت نبرده و عذر او چه بود كه دست از يارى «فاطمه» كشيده است.لازم به يادآورى است كه منظور از واژه ى «مقدور» توانايى شرعى و دينى است و نه عقلى. چرا كه اين دو با هم متفاوتند.به عنوان مثال: بيمارى كه استفاده از آب براى وضو يا غسل برايش ضرر دارد از ديدگاه شرعى براى غسل و وضو ناتوان است، اما از ديدگاه عقلى برايش ممكن است.آرى امير مومنان بزرگ قهرمان بى نظيرى بود كه قدرت قيام در برابر استبداد را از نظر عقلى داشت و مى توانست شمشير ستم سوز خويش را از نيام بركشد و بر بيدادگران و غاصبان يورش برد و سردمداران فتنه را كه شمارشان به ده نفر نمى رسيد، نابود ساخته و بر «فدك» و ديگر حقوق خاندان وحى و رسالت دست يابد و زمام امور و شئون دين و دنياى مردم را به كف با كفايت خويش بگيرد آرى اين براى او ميسر بود. مگر همو نبود كه در جنگ «بدر» بيش از سى و پنج تن از شجاعان و بى باكان جهان عرب را به خاك هلاكت افكند؟ با اينكه مى دانيم هيئت حاكمه ى وقت از كسانى كه در «بدر» براى پيكار با پيامبر آمده بودند شجاع تر و كاراتر نبودند.آرى امير مومنان از ديدگاه عقل و خرد قدرت و توان قيام داشت اما از نظر قدرت شرعى، جريان به گونه اى ديگر است.در اين مورد بايد گفت: اگر امير مومنان بر ضد اين گروه دنيادار و جاه طلب بپامى خاست و براى نابودى آنان دست به شمشير عدالت مى برد، آنگاه بود كه فتنه ها و مصيبتها رخ مى گشود و آشفتگى هاى داخلى پديد مى آمد. بويژه كه آن روز عناصر و جرياناتى نيز بودند كه نسبت به خود اسلام و قرآن كينه در دل داشته و در پى فرصتى مناسب لحظه شمارى مى كردند تا اين نظام آسمانى و دين جديد را كه پايه هاى آن بر شالوده هايش استقرار و استحكام نيافته بود، مورد يورش قرار دهند و اين نهال جوان را كه هنوز فرصت مى طلبيد تا تناور و ريشه دار گردد، از بن بركنند.بايد به اين واقعيت اجتماعى و سياسى سفارش پيامبر گرامى نيز افزوده شود كه با درايت دورانديشى ويژه اش، امير مومنان را به سياست سكوت پرمعنا و شكيبايى شكوهبار فراخوانده بود و اين نيز واقعيت ديگرى بود كه از نظر شرعى راه قيام تند و اتخاذ سياست جهاد مسلحانه را بر آن حضرت مى بست.با اين بيان و با توجه به آنچه ترسيم شد، راه صحيح و انتخاب واقع گرايانه همان بود كه امير مومنان برگزيد. بهتر همان بود كه آن حضرت «فدك» و درآمد آن را فدا سازد و در برابر گروه جاه طلب و غاصب، سياست سكوت پرمعنا را پيشه ساخته و اسلام را از خطر نابودى و فتنه هاى داخلى پاس دارد.«فان كنت تريدين البلغة» اگر هدف از مطالبه ى فدك و زمينهاى به غارت رفته، تامين حقوق معيشت و امور اقتصادى خود و فرزندان ارجمندت مى باشد.«فرزقك مضمون» خود نيك مى دانى كه روزى شما تضمين و امور شما تامين شده است.چرا ضمانت كننده ى روزى تو و هر موجود جاندارى همان آفريدگار تواناى هستى است، و او روزى همه را تامين مى كند.«و كفيلك مامون» «و تضمين كننده و بسنده ى امور معيشتى و اقتصادى تو سخت درخور اطمينان است.» و او آفريدگار توانايى است كه در وعده هاى خويش هرگز تخلف نمى ورزد.«و ما اعد لك افضل مما قطع عنك» و پاداش شكوهبارى كه در سراى آخرت برايت فراهم ساخته بهتر و برتر از ارزشهاى مادى و حقوقى است كه از تو به غارت رفته است.آرى پاداش شكوهبار آخرت، عظمت روز رستاخيز، درجات والايى كه تو در برابر اين مصيبتها و مظلوميتها و رنجها بدست خواهى آورد، با هر پاداش و بهره ى دنيوى قابل مقايسه نخواهد بود. بر اين باور براى خشنودى خدا شكيبايى پيشه ساز و همه را به حساب او بگذار. و بانوى بانوان نيز فرمان امام راستين و اطاعت همتاى گرانمايه ى خويش را جان خريد و فرمود:«حسبى الله و امسكت» خدا بر دادخواهى من بسنده است و من در همه ى كارها به او اعتماد مى كنم و آنگاه مهر سكوت پرمعنا به لب نهاد و چيزى نگفت.
با زنان مهاجر و انصار
1- سخنى ژرف و روشنگرانه 2- عيادت زنان از دخت فرزانه ى پيامبر 3- طرح مسايل اساسى و بيان حقايق را ز اين حق كشى آيا اينگونه نيست؟ كشتار خالد بن وليد رهبرى از هم گسيخته ادامه تفسير سخنان فاطمه عليهاالسلام از ميان صدها فاجعه نكته اى روشنگر تجاوز به فرودگاه وحى و رسالت شگفت از اين آينده نگرى!!با بهانه جويان و عذرتراشان 4- منابع اين خطبه ى تاريخى و انسانساز 5- اتمام حجت بر دو گروه مهاجر و انصار حركت هدفدار و خداپسندانه ديگر با تو سخن نخواهم گفت
سخنى ژرف و روشنگرانه
«سويد بن غفله» آورده است كه:هنگامى كه دخت فرزانه ى پيامبر بر اثر صدمات وارده بر بستر بيمارى افتاد و هر روز به شهادت خويش نزديكتر مى شد، درست در آخرين روزهاى زندگى اش بود كه انبوهى از زنان مهاجر و انصار به منظور عيادت آن حضرت به خانه اش شتاقتند و پس از اينكه بر گرد بسترش حلقه زدند گفتند ، «كيف اصبحت من علتك يا بنة رسول الله؟» هان اى دخت گرانمايه ى پيامبر با رنج و بيمارى ات چه مى كنى؟ آن حضرت آنگونه كه شايسته بود ستايش خداى را بجا آورد و بر پدر گرانقدرش درود نثار كرد و فرمود:اصبحت- والله- عائفة لدنيا كن، قالية لرجالكن، لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم، فقبحا لفلول الحد، و اللعب بعد الجد، و قرع الصفاة، و صدع القناة، و خطل الاراء، و زلل الاهواء، و بئس ما قدمت لهم انفسهم.ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون، لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و حملتهم اوقتها، و شننت عليهم عارها، فجدعا و عقرا للقوم الظالمين. ويحهم!انى زعزعوها عن رواسى الرسالة، و قواعد النبوة و الدلالة، و مهبط الروح الامين، و الطبين بامور الدنيا و الدين.الا: ذلك هو الخسران المبين، و ما الذى نقموا من ابى الحسن؟ نقموا منه والله نكير سيفه، و قلة مبالاته بحتفه، و شدة و طاته و نكال وقعته، و تنمره فى ذات الله عزوجل، والله لو تكافوا عن زمام نبذة رسول الله اليه لا عتلقه. و لسار بهم سيرا سجحا، لا يكلم خشاشه، و لا يتعتع راكبه، و اوردهم منهلا، صافيا رويا فضفاضا تطفح ضفتاه، و لا يترنق جانباه، و لاصدرهم بطانا، و نصح لهم سرا و اعلانا، و لم يكن يحلى من الغنى بطائل، و لا يحظى من الدنيا بنائل، غير رى الناهل و شبعة الكافل، و لبان لهم الزاهد من الراغب، و الصادق من الكاذب.«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون». [ سوره 7، آيه 94. ] «و الذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين». [ سوره 39، آيه 52. ] الا هلم و استمع، و ما عشت اراك الدهر عجبا، و ان تعجب فعجب قولهم:ليت شعرى؟ الى اى سناد استندوا؟ و على اى عماد اعتمدوا؟ و باية عروة تمسكوا؟ و على اية ذرية اقدموا و احتنكوا؟!«لبئس المولى و لبئس العشير.» [ سوره 22، آيه 13 ] «و بئس للظالمين بدلا.» [ سوره 18، آيه 50. ] استبدلوا- والله- الذنابا بالقوادم، و العجز بالكاهل، فرغما لمعاطس قوم يحسبون انهم يحسنون صنعا، «الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون». [ سوره 2، آيه 12. ] و يحهم!!«افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون». [ سوره 10، آيه 35. ] اما لعمرى! لقد لقحت، فنظرة ريثما تنتج، ثم احتلبوا ملا القعب دما عبيطا و ذعافا مبيدا، «هنالك يخسر المبطلون، و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.ثم طيبوا عن دنياكم انفسا، و اطمانوا للفتنة جاشا، و ابشروا بسيف صارم، و سطوة معتد غاشم، و هرج شامل، و استبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيدا، و جمعكم حصيدا، فيا حسرة لكم، و انى بكم؟ و قد عميت عليكم؟ «انلزمكموها و انتم لها كارهون» [ سوره 11، آيه 28. ] قال سويد بن غفلة: فاعادت النساء قولها على رجالهن فجاء اليها قوم من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين، و قالوا:يا سيدة النساء! لو كان ابوالحسن ذكر لنا هذا الامر من قبل ان نبرم العهد، و نحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره.فقالت: اليكم عنى فلا عذر بعد تعذيركم، و لا امر بعد تقصيركم.به خداى سوگند! در حالى شامگاه را به بامداد آورم كه از دنياى ظالمانه ى شما بيزارم، به مردنمايان شما بخاطر عملكردشان خشمگين، و از آنها متنفرم.آنان را در فراز و نشيبها آزمودم و به دور افكندم و امتحان نمودم و از آنها خشمگين شدم. را ستى چه زشت است كندى شمشيرها در برابر ستم و بيداد، و چه بد است به شوخى گرفتن سرنوشت دين و جامعه پس از تلاش و جديت در راه آنها، و چه ناگوار است سر بر سنگ سخت زدن و بى حاصل نمودن، و آنگاه شكاف برداشتن نيزه ها و تسليم شدن در برابر بيداد، و چه دردناك است تباهى عقيده، و انحراف انديشه و تزلزل اراده ها. و چه بد چيزى براى خود از پيش فرستادند كه خدا بر آنان خشم گرفت و در عذاب او ماندگار خواهند بود.