بانوى فرزانه ى اسلام بر اين سوال اساسى خود پاسخ مى دهد و مى فرمايد:«نقموا منه- والله- نكيرا سيفه» را ز حقيقى اين حق كشى اين بود كه شمشير عدالت امير مومنان براى ظالمان و تبهكاران آخته و برنده بود و بخاطر همين امتياز بزرگ بر او خرده گرفته و از وى عيبجويى نمودند. چرا كه آن شير مرد صحنه ها در ميدانهاى پيكار، گذشتگان حق ستيز و شرك گراى همين ها را از پاى درآورده و سردمداران آنها را در هم شكسته و سر راه حق برداشته بود. و به همين جهت هم اينان از شمشير عدالت او كه جانهاى پليد و حق ستيز را مى ربود و نابود مى ساخت، خاطره ى خوشى نداشتند.«و قلة مبالاته بحتفه» اينان بدان جهت از امير مومنان ناخشنود بودند كه در راه خدا و براى نجات انسانها، به مرگ اعتنايى نداشت. واقعيت اين است كه انسان مجاهدى كه به صحنه هاى پيكار گام مى نهد، بايد نسبت به مرگ بى اعتنا باشد. چرا كه همانگونه كه او دشمن را به خاك هلاكت مى افكند، خود نيز ممكن است به شهادت در راه خدا مفتخر گردد. امير مومنان سالار مجاهدان راه خدا بود و با اين انديشه و باور به ميدان جهاد گام مى نهاد.او مى فرمود:«والله لايبالى ابن ابى طالب اوقع على الموت ام وقع الموت عليه.» «به خداى سوگند فرزند ابوطالب باكى ندارد كه در راه خدا خويشتن را به كام مرگ درافكند يا اينكه مرگ پرافتخار او را دريابد.» «و شدة و طاته و نكال وقعته» هنگامى كه گفته شود؛ «فلان مبارز در پيكارش سختگير است.» منظور از اين بيان اين است كه او در ميدان جنگ، هم از قدرت رزمى و بازوان پرتوانى برخوردار است و هم از آگاهيهاى نظامى و فنون رزمى و شناخت موقعيتهاى حساس. و هنگامى كه گفته مى شود؛ «او ضرباتش بر فرق دشمن شكننده است.» منظور اين است كه چنان با دشمن مى رزمد كه ديگران را بر هراس مى افكند و به ميدان آمده را درس عبرت تماشاگران مى سازد.با اين بيان امير مومنان هم از توان رزمى و قدرت جسمى و روحى وصف ناپذيرى بهره ور بود و هم در آگاهى و شناخت موقعيت ها و تاكتيكهاى جنگى، بى نظير.افزون بر آن، ضربات كوبنده ى آن حضرت به دشمن آنچنان صدمه ى شديدى وارد مى آورد كه براى ديگر حق ستيزان جبهه ى شرك و ارتجاع ترس و دلهره بر جاى مى نهاد و براى ديگران عبرت.«و تنمرة فى ذات الله عز و جل» و اژه ى «نمر» به مفهوم شدت خشم است و بيانگر اين مطلب است كه آن حضرت آنگاه كه بخاطر پايمال شدن ارزشها و شرارت دشمن به خشم مى آمد و دست به شمشير عدالت مى برد، ديگر از جان خويش پروا نداشت و براى او تفاوت نمى كرد كه دشمن از نظر شمار كم باشد يا زياد.در آن شرايط نه قدرتى مى توانست او را در ميدان جهاد بازگرداند و نه چيزى مى توانست ميان او و هدف الهى اش فاصله افكند و نه مانعى مى توانست او را از راه توحيدى اش باز دارد.به هر حال به عنصر شجاع و پرشهامتى كه بى اعتنايى به خطر و بدون ترس از مرگ جهاد مى كند و با همه ى شجاعت و خشم مقدسش در برابر تجاوز قامت برافراشته مى دارد، به چنين قهرمانى گفته مى شود «تنمر»، يعنى بسان پلنگى خشمگين، بى هيچ ترس و هراسى خود را به درياى مشكلات و دشمن مى افكند و با شدت خشم پيكار مى كند.چكيده ى اين فراز از سخن فاطمه عليهاالسلام اين است كه: راز انحراف مردم سست عنصر و دنياپرست از راه و رسم امير مومنان چيزى جز غرضهاى شخصى و بيماريهاى روحى و درونى نبود كه در دلهاى آنان ريشه دوانيده بود. و علت آن هم شدت عدالت و عدالت خواهى و ستم ستيزى آن حضرت بود.چرا كه آن حضرت در جنگ «بدر» و «احد» و «حنين» و «خندق» و ديگر ميدانها، شمار بسيارى از سردمداران شرك و سركرده هاى كفر و چهره هاى شناخته شده ى جاهليت نظير؛ عتبه، شيبه، وليد، عمر بن عبدود، و عقبه و... را به خاك هلاكت افكنده بود و بيشتر تيره هاى عرب كينه و دشمنى آن حضرت را تنها بخاطر شمشير ستم سوزش بر دل گرفته بودند. تا آنجايى كه پس از گزينش اسلام و ايمان به خدا نيز اين رسوبات كينه و عداوت در ژرفاى جانها بصورت نهان باقى ماند و ريشه دوانيد.افزون بر آنچه آمد، پيروزيهاى شكوهبارى كه امير مومنان در همه ى ميدانهاى زندگى در پرتو ايمان عميق و تلاش و اخلاص وصف ناپذير خويش بدست آورد و پيشرفت چشم گير و خيره كننده اى كه در ابعاد گوناگون حيات نصيب آن حضرت گرديد و او را به پرفرازترين قله ى ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى اوج بخشيد، همه و همه چيزهايى بود كه بطور طبيعى حس حسادت را در دلهاى كسانى كه در هيچ بعدى توان همپايى با او را نداشتند، برانگيخت و اين بيمارى حسادت آنان را به كينه توزى و دشمنى با الگوى فضيلت و كمال سوق داد.براى نمونه آياتى كه پيرامون شخصيت والاى او فرود آمد، و نيز رواياتى كه از پيامبر، تنها در ترسيم عظمت او صادر گرديد و همچنين موقعيتهاى درخشانى كه تنها او بدانها مفتخر گشت و سرانجام ويژگيهايى كه او را از همه ى جهانيان ممتاز ساخت، همه ى اينها در دلهاى بيمار، بدترين اثر را نهاد.اين رسوبات جاهلى و اثرات ويرانگر آن كه در ژرفاى قلبهاى حسادت ورز و بيمارگونه ريشه دوانيده بود تا رحلت غمبار پيامبر و فراهم آمدن موقعيت مناسب و رفع موانع، بسان آتشى سوزان در زير پوششى از خاكستر نهفته ماند و از درون به رشد سرطانى خويش پرداخت و پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد و آماده شدن جو مساعد براى تلاشهاى تخريبى و ارتجاعى بود كه خاكسترها كنار رفت و آتشى سوزان پديدار شد و در اندك زمانى شعله هاى سركش آتش آن حسادتها و كينه توزى ها و حقارتها و تنگ نظرى ها زبانه كشيد و به سوزانيدن ارزشها و قداست ها و آموزگاران راستين آنها پرداخت.
آيا اينگونه نيست؟
شما خواننده ى حقجو را به خداى سوگند مى دهم به نكات ذيل، خوب بنگر و بينديش و خود داورى كن كه اينگونه نيست؟ 1- فراموش نكرده اى كه در بخشهاى گذشته ى همين كتاب، اين واقعيت ترسيم گرديد كه گروهى از ياران پيامبر، يكى پس از ديگرى به خواستگارى دخت فرزانه ى پيامبر، فاطمه عليهاالسلام شتافتند اما پيامبر به آنان پاسخ منفى داد. در صورتى كه پس از همه ى آنان به مجرد اينكه امير مومنان از آن دخت بهشت خواستگارى كرد، پيامبر با آغوش باز و چهره ى گشاده و شايسته ترين صورت ممكن از او و خواسته اش استقبال فرمود و به او پاسخ مثبت داد.آيا اين پيروزى بزرگ و موقعيت شايان و بى نظير از چيزهايى نيست كه آفت ويرانگر حسادت را در دلهاى بيمار برانگيزد؟ 2- پيشواى بزرگ توحيد به ابوبكر فرمان داد تا سوره ى مباركه ى «برائت» را كه تازه فرود آمده بود برگيرد و به سوى «مكه»، كهن ترين معبد توحيد بشتابد و آن را بر مردم آن شهر تلاوت كند، و او نيز از مدينه رو به مكه نهاد. اما در اين شرايط بود كه فرشته ى وحى فرود آمد و پيام آورد كه:«ان ربك يامرك ان تبلغ هذه السوره بنفسك، او يبلغها رجل منك.» «پروردگارت تو را فرمان مى دهد كه اين سوره را، يا بايد خودت به مردم برسانى و براى آنان تلاوت كنى و يا بزرگمردى نظير خودت و نه ديگرى.» از اين رو پيامبر به امير مومنان دستور داد كه به سرعت بسوى مكه حركت كند و رساندن پيام خدا و تلاوت سوره ى «برائت» براى مردم را خود به عهده بگيرد و در همان حال به ابوبكر دستور بازگشت به مدينه را داد.آيا اين پيروزى شكوهبار امير مومنان از همان چيزهايى نيست كه آفت ويرانگر حسد را در قلبهاى بيمارگونه برمى انگيزد؟ 3- و همينگونه بگير و با مطالعه ى ژرف تاريخ پرافتخار زندگى امير مومنان پيش برو، آنگاه خواهى ديد كه نظير اين شگرفيها و موقعيتهاى شكوهبار در زندگى او بسيار است. خواهى ديد كه آن حضرت بود كه در همه ى ميدانهاى علم و عمل، ايمان و تقوا و شكوه معنوى و آراستگى به ارزشهاى اخلاقى و انسانى در پهنه ى حيات، بر همگان پيش گرفته و بر همه ى عصرها و نسلها پيشاهنگ و پيشتاز است.فرشته ى وحى بارانى از آيات قرآن را در حق شناسى از قهرمانى ها، و به منظور نشان دادن ره آورد زندگى سراسر افتخار و عملكرد شايسته و سرنوشت ساز آن حضرت و در ترسيم پذيرفته شدن انفاق ها و بخششهاى ظالمانه و انساندوستانه ى او و در راه ستايش از كارهاى بزرگى كه آن بزرگمرد تاريخ بشر انجام داد به فرمان خدا، بر قلب پاك پيامبر باراند و پيروان اسلام اين آيات الهى را در بامدادان و شامگاهان و ساعات شب و روز با شادمانى و شور و شوق و برخى نيز ناخواسته و ناخشنود تلاوت مى كنند و شكوه و صف ناپذير معنوى او را از زبان وحى و كتاب خدا مى شنوند و مى نگرند...