به همين دليل است كه وقتى امير مومنان به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام آمد، پيامبر با اينكه به صراحت قرآن شريف بر تمامى مردان و زنان باايمان و دخت فرزانه ى خويش مقام سررشته دارى و زعامت دارد. با اين وصف بخاطر احترام به شخصيت والاى سالار بانوان، پيش از مشورت با او و كسب رضايت و اجازه ى او، با ازدواج على عليه السلام با دخترش اعلان موفقيت نكرد بلكه از خود «فاطمه» نظرخواهى نمود.پيامبر با اين كار بى سابقه در آن دنياى آشفته ى جاهليت اين بار فراتر از گفتار و پيام، در ميدان عمل، حقوق و شخصيت زن را احياء كرد و اعلام فرمود كه در مسئله ى زندگى مشترك و آغاز آن، موافقت دختر شرط ازدواج است، چرا كه اين دختر است كه مى خواهد با همسر آينده ى خويش زندگى كند و با او در زندگى شريك گردد. و شوهر دادن دختر بدون اعلان موفقيت و رضايت از سوى خود او، در حقيقت پايمال كردن شخصيت و هدر دادن كرامت و موقعيت اوست و نشانگر اين حقيقت تلخ و غمبار است كه او در مورد زندگى و آينده و شريك زندگى خويش حق تصميم گيرى و اعلان راى ندارد و بسان حيوان و پرنده ى خانگى است كه در خريد و فروش يا بخشيدن او به ديگرى نيازى به تفكر و انديشه و انتخاب و رضايت او نيست.
تصميم تاريخ ساز فاطمه
پس از خواستگارى امير مومنان پيامبر فرمود: على جان! واقعيت اين است كه پيش از تو بسيارى ديگر به خواستگارى «فاطمه» آمده اند و من تقاضاى آنان را با او در ميان نهاده ام اما در چهره ى تابناكش به روشنى آثار نارضايتى و عدم موافقت را خوانده ام، اينك شما باش تا برگردم.پيامبر برخاست و نزد دخت يگانه و بى همتاى خويش آمد و تقاضاى امير مومنان و دعوت او براى زندگى مشترك با «فاطمه» را، با او در ميان گذاشت و به انتظار پاسخ نشسته بود.در چنين شرايطى، گاه پدر خيرخواه و دلسوز ناگزير مى گردد كه ويژگيهاى اخلاقى و انسانى خواستگار، سن و سال و شرايط جسمى، شغل و ديگر خصوصيات او را براى دخترش در صورتى كه آشنا نباشد روشن سازد تا دخترش از روى بينش و آگاهى و دانايى تصميم به ازدواج بگيرد اما در مورد خواستگارى على عليه السلام از «فاطمه» نياز به اين مراحل نبود، چرا كه على چهره اى شناخته شده تر از آن داشت كه نياز به معرفى داشته باشد و خود دخت فرزانه ى پيامبر او را به شايستگى مى شناخت و از سابقه ى درخشان و ويژگيهاى اخلاقى و كمالات انسانى و درايت و جوانمردى او آگاه بود. به همين جهت هم، پيامبر گرامى به همين بسنده كرد كه بگويد: «فاطمه» جان! «على» كسى است كه خويشاوندى و برترى و پيشتازى اش در اسلام برايت روشن است و من از پروردگار خويش همواره خواسته ام كه شايسته ترين و محبوب ترين انسانها را به همسرى تو برگزيند و اينك اين «على» است كه خواهان توست، نظرت در مورد پيشنهاد او چيست؟ فاطمه سخنان پيامبر را تا آخرين واژه به دقت شنيد و بجاى پاسخ صريح، سكوت پرمعنا را برگزيد بى آنكه علائم و نشانه هاى نارضايتى و عدم موافقت از خود نشان دهد.پيامبر به دقت بر سيماى دخترش نگريست و نه تنها آثار نارضايتى نديد كه از سيماى پرشكوه او شوق و رغبت پيوند با على عليه السلام را خواند. اينجا بود كه برخاست و فرمود: الله اكبر... سكوت ها اقرارها
يك ازدواج نمونه
پيامبر گرامى سكوت دخت گرانمايه خويش را موافقت او با اين پيشنهاد ارزيابى كرد، چرا كه از دختر جوان و سراپا عفاف و قداست و حيايى چون «فاطمه» نبايد انتظار پاسخ صريح داشت. اگر او با اين پيوند موافق نبود علائم نارضايتى خويش را بگونه اى مدبرانه و شايسته نشان مى داد و يا به صراحت اعلان مخالفت مى كرد، چرا كه مخالفت صريح مانعى با حياء ندارد، در صورتى كه موافقت صريح چرا...به هر حال پيامبر نزد امير مومنان بازگشت و موافقت دخترش را به اطلاع او رسانيد و آنگاه در مورد آمادگى امير مومنان، با او به گفتگو نشست، چرا كه مى بايست مسئله ى «مهر» مشخص شود. به علاوه ازدواج دختر پيامبر با برترين و والاترين تربيت يافته ى مكتب و راه و رسم انسانسازش على، يك ازدواج نمونه و يك الگوى هميشه است كه بى ترديد در همه ى قرنها و نسلها جلوهاى خاص خواهد داشت. از اين رو مى بايست همه ى جنبه هاى آن در نظر گرفته شود و با اينكه بايد در نهايت سادگى و سهولت و شايستگى انجام پذيرد در همان حال بايد از هر نوع سستى و بى برنامه گى اجتناب شود.
صفا و راستى خالص و صدها درس ديگر
با توجه به اين نكات بود كه پيامبر گرامى رو به امير مومنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟ آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من بر شما پوشيده نيست. همه ى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار.آرى! اين دارايى على عليه السلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى اوست كه مى خواهد با دخت يگانه ى پيامبر پيمان زندگى ببندد.پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصف ناپذير امير مومنان در اوج كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما به او نيازمندى تا بوسيله ى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت نيز نظرم اين است كه آن هم وسيله ى كار و درآمد توست. بوسيله ى آن، هم نخلستانت را آب مى دهى و براى خانواده ات هزينه ى زندگى فراهم مى آورى و هم زاد و توشه ى سفرت را جابجا مى نمايى. اما من دخت فرزانه ام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زره ات را بفروش و پول آن را بياور تا ترتيب اين كار را بدهم.اين زره را امير مومنان در پيكار «بدر» بدست آورده بود و به هنگام تقسسيم غنايم نيز دخت گرانمايه ى پيامبر در آستانه ى ازدواج پيامبر آن را به آن حضرت عنايت فرموده و به زره «حطميه» معروف بود، چرا كه هر شمشيرى به آن برخورد مى كرد در هم مى شكست.امير مومنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت و مقرر گرديد كه اين پول، «مهر» برترين و والاترين بانوى جهان هستى، سالار زنان گيتى و دخت فرزانه ى سالار پيام آوران خدا، محسوب گردد.پيامبر گرامى بدينسان و با اين مقدمات، دخت نمونه ى خويش را به ازدواج امير مومنان درآورد و با همين سادگى و سهولت و بزرگمنشى اين پيوند پرشكوه انجام پذيرفت تا زنجيرهاى گران اوهام و خرافات و تقليدهاى احمقانه اى كه بر دست و پاى مردم پيچيده شده بود، همه را درهم نوردد و مردم كه در مقام و منزلت علمى و عقيدتى و معنوى هرگز با اين خاندان شكوهبار قابل مقايسه نيستند، از شيوه ى انسانى و آزادمنشانه ى آنان پيروى كنند. پيامبر دخت گرانمايه اش را كه سالار زنان گيتى بود با مهريه اى اندك به عقد شهسوار اسلام درآورد تا دختران آزاده و روشنفكر و انديشمند مسلمان، خويشتن را از اين قيد و بندها و آداب و رسوم غلط و مهريه هاى سنگين و تشريفات كمرشكن رها سازند و از ازدواج سهل و آسان و بر اساس صفا و عشق پاك و وفا سرباز نزنند. آرى پيامبر علاوه بر آنچه رفت ده ها و صدها درس ديگر براى زندگى داد كه اينك از آنها مى گذريم.
در آسمانها
آرى برنامه ى اين پيوند پرشكوه و پرمعنويت در مدينه و در فرودگاه وحى و رسالت به همين صفا و سادگى تنظيم گرديد، اما خداى جهان آفرين حرمت و كرامت بانوى بانوان را سخت پاسخ داشت و پيش از آنكه پدر گرانمايه اش او را به ازدواج على عليه السلام درآورد، او در اوج آسمانها به امير مومنان تزويج فرمود.اين مسئله نبايد شگفت انگيز بنظر برسد، چرا كه اين كار بى سابقه نيست. خداوند بانوى باايمانى چون «زينب» را كه از نظر مقام و منزلت هرگز به پاى دخت فرزانه ى پيامبر «فاطمه» عليهاالسلام نمى رسيد، تكريم كرد و در آسمانها او را به عقد پيامبر خويش درآورد. و نيز بانوى باايمانى را كه سخت شيفته ى معنويت و شكوه پيامبر بود و خويشتن را به آن حضرت بخشيده بود، خداوند او را به پيامبرش تزويج كرد.با اين بيان چه مانعى به نظر مى رسد كه براى پيوند امير مومنان و فاطمه عليهاالسلام نيز همانگونه كه انبوه روايات نشانگر آن است، مجلس شكوهبارى در آسمانها برگزار شود و فرشتگان گرانمايه در آن گرد آيند؟ آرى اين همه شكوه بخاطر دخت گرانمايه ى پيامبر و پدر گرانقدر و شوى والامقام و فرزندان ارجمند اوست كه بزودى ديده به جهان خواهند گشود و پيشوايان آزادى و حجت هاى خدا بر تمامى بندگان او خواهند بود.به هر حال روايات نشانگر آن است كه بخاطر گراميداشت اين پيوند مقدس و پرمعنويت، محفل پرشكوه عقدى در آسمان چهارم و در «بيت المعمور» برگزار گرديد. اين محفل از چنان شكوه و عظمتى برخوردار بود كه در كران تا كران هستى تك و بى نظير بود، چرا كه تمامى فرشتگان آسمانها به فرمان خدا در آسمان چهارم گرد آمدند و جايگاهى از نور نصب شد. آنگاه خداوند به فرشته اى از فرشتگان بلندمرتبه اش به نام «راحيل»، كه خوش بيان ترين و خوش سخن ترين آنهاست، فرمان داد تا بر آن جايگاه شكوهبار كرامت صعود كند و پس از ستايش شايسته و بايسته ى خدا لب به سخن گشايد و خبر پيوند مقدس و پرمعنويت فاطمه و امير مومنان را به آگاهى همگان برساند و عقد آن دو فرزانه ى جهان هستى را بخواند.از اين رو آن فرشته ى گرانمايه به فرمان خدا بر بالاى منبر رفت و چنين گفت:ستايش از آن خداوندى است كه پيش از تمامى پديده ها و آفريده هاى خويش وجود داشته و پس از پايان عمر همه ى موجودات نيز باقى و جاودانه خواهد بود. او را ستايش مى كنيم كه ما را فرشتگان روحانى و معنوى آفريد. به پروردگارى او با همه ى وجود اقرار و اعتراف مى نماييم و بر نعمت هاى بى پايانش بر خود، او را سپاس مى گذاريم، چرا كه اوست كه حرص و شهوات را از ما دور ساخت و تلاش و كوشش ما را در ستايش و بندگى و تقديس خويش قرار داد.او را سپاس مى گوييم كه گستراننده ى مهر و رحمت و ارزانى دارنده ى نعمت است. آن خدايى كه از كفر و شرك مشركان و كافران پاك و منزه است و از بافته هاى دروغ پردازان برتر و بالاتر و والاتر است.آنگاه افزود:هان اى فرشتگان و اى آسمانيان!خداى بى همتا كه فرمانرواى جهان هستى است، اينك برگزيده ى كرامت و بنده ى پرشكوه خويش «على» را براى «فاطمه» سالار زنان گيتى و دخت فرزانه ى برترين پيام آوران و سالار فرستادگان و سفيران و پيشواى پرواپيشگان برگزيد و بدينسان حلقه ى ارتباطى نبوت را به ريسمان مردى از خاندانش كه يار و ياور هميشه و تصديق كننده ى راستين و پيشتاز و پراخلاص در دين و آيين بود پيوند داد. آرى اينك اين على است كه به افتخار وصال «فاطمه ى بتول» دخت بى همتاى جهان هستى نائل آمده است.آنگاه پس از اين، فرشته ى با عظمت خدا، جبرئيل پيام آفريدگار هستى را در محفل و مجلس عقد «فاطمه»، در آسمان چهارم، بدينصورت قرائت كرد:«ستايش از آن من و شكوه و عظمت، ويژه ى من خواهد بود و مردمان همگى بندگان و آفريده من هستند. اينك من بنده ى شايسته ى خويش «فاطمه» را به عقد برگزيده ى بندگانم «على» درآوردم. هان اى فرشتگان همگى گواه باشيد.» لازم به يادآورى است كه اين روايت را گروهى از دانشمندان اهل سنت نيز روايت كرده اند كه از جمله ى آنان، صاحب كتاب «نزهة المجالس» به نقل از «جابر بن عبدالله انصارى» آورده است كه:«ام ايمن» (كه بانوى بهشتى و باايمانى بود) بر پيامبر وارد شد در حالى كه گريه مى كرد. پيامبر از علت گريه ى او جويا شد كه گفت: مردى از انصار دخترش را شوهر داده و در عروسى او بر سر دخترش شكر و بادام افشانده است و من با ديدن تشريفات آنها به ياد مراسم پرصفا و ساده و پرمعنويت عقد «فاطمه» افتادم كه شما چيزى بر سرش نيفشانديد.پيامبر گرامى فرمود: سوگند به خدايى كه مرا به رسالت برانگيخت، هنگامى كه خدا «فاطمه» را به عقد «على» درآورد به فرشتگان مقرب خويش فرمان داد تا بر گرد عرش او گرد آيند و همه ى آنها، كه «جبرئيل» و «ميكائيل» و «اسرافيل» نيز در ميان آنها بودند گرد آمدند. آنگاه به پرندگان دستور داد به نغمه سرايى بپردازند و به درخت «طوبى» فرمان رسيد كه مرواريد تازه و لولو شفاف و در سفيد و زبرجد و ياقوت سرخ بر آنها بپراكند.در روايت ديگرى آمده است كه: محفل پرشكوه عقد «فاطمه» و «على» در شب معراج و در كنار «سدرةالمنتهى» برگزار گرديد و آن شب خدا به «سدرةالمنتهى» فرمان داد كه: آنچه دارى بيافشان و نثار نما! و آن هم به فرمانبردارى از خدا بارانى از در و گوهر و مرجان ببارانيد.«حافظ ابونعيم» در كتاب خويش به نقل از «عبدالله بن مسعود» آورده است كه: ...آنگاه خداوند به درخت بهشتى دستور داد تا زر و زيور و جواهرات و حله هاى پرشكوه را گرد آورد و همه را بر فرشتگان نثار كند. آن روز هر كدام از فرشتگان بيشتر از ديگران برمى داشت تا روز رستاخيز بر آن مباهات كند.اين روايت را گروهى ديگر از دانشمندان اهل سنت از جمله:«خوارزمى» در «مقتل الحسين» ، «عسقلانى» در «لسان الميزان»، و نيز در «تهذيب التهذيب»، و «قندوزى» در «ينابيع المودة»، روايت كرده اند. و نيز «نزهةالمجالس» از «انس بن مالك» آورده است كه: روزى به همراه پيامبر گرامى در مسجد بوديم كه آن حضرت خطاب به على عليه السلام فرمود:«اين فرشته ى وحى است برايم پيام آورده است كه خدا «فاطمه» را به ازداج تو درآورده و چهل هزار فرشته را گواه عقد گرفته و به درخت «طوبى» وحى فرموده است كه بر آنان در و ياقوت و زيور و جواهرات بپراكند...» اين روايت را دانشمندان اهل سنت «سيوطى» نيز در كتاب خويش «تحذير الخواص» آورده است.
وه چقدر زيبا و پرشكوه!!
آرى پس از فراهم آمدن مقدمات كار، پيشواى بزرگ توحيد وارد مسجد شد و بر فراز منبر قرارگرفت و در حالى كه مسلمانان را گواه اين پيوند ملكوتى و معنوى و شكوهمند ساخته بود، صيغه ى عقد را خواند. بدينوسيله به پيروانش آموخت كه عقد ازدواج را اينگونه آشكار و باافتخار اعلان كنند و مهريه را روشن سازد و در همه ى مراحل، سادگى و سهولت و صفا و تعادل و توازن را اساس كار قرار دهند و از افراط تفريط بپرهيزند... و فرمود: «لا تغالوا فى الصداق فتكون عدواة» «در مهريه زياده روى نكنيد و بالا نرويد كه خميرمايه ى بروز دشمنى خواهد شد.» و خود آن حضرت با نمونه قرار دادن دخت فرزانه اش، ميزان مهريه را پانصد درهم مقرر كرد و به همسرانش نيز همين ميزان پرداخت نمود. و پس از آن گرامى نيز پيشوايان نور يكى پس از ديگرى همين را سنت و سيره قرار دادند و از آن فراتر نرفتند.به هر حال امير مومنان به دستور پيامبر زره را فروخت و پول آن را به آن بزرگوار تقديم داشت و پيامبر آن پول را به سه بخش تقسيم كرده، بخشى از آن را براى خريدن وسايل زندگى به عنوان جهيزيه، و بخش ديگر آن را براى تهيه عطريات عروسى قرار داد و سومين بخش آن را نزد «ام سلمه» سپرد تا به هنگام فرارسيدن شب عروسى آن را به امير مومنان باز گرداند تا بتواند از ميهمانان خويش پذيرايى كند.گفتنى است كه اين پيوند مبارك و پرشكوه موجب برانگيخته شدن حسادتها و دشمنى ها در برخى دلها و قلبها گرديد، بويژه كه بسيارى پيش از امير مومنان به خواستگارى «فاطمه» شتافتند اما پاسخ منفى دريافت داشته و يا پيامبر از آنان روى گردانيد.از اين رو جاى شگفتى ندارد كه برخى از قريش نزد پيامبر گرامى حضور يابند و بر آن حضرت خورده گيرند، كه چرا دخت فرزانه اش را با مهريه ى اندك به امير مومنان داده است؟ و آنگاه پاسخ بشنوند كه هان اى مردم! «فاطمه» را من به «على» نداده ام بلكه شبى كه مرا به آسمانها بردند، خداوند آن شب در آنجا و در كنار «سدرة المنتهى» اين پيوند را مقرر كرد. و به صراحت به آنان بفرمايد كه:«من هم بسان شما بشرى هستم. در نيان جامعه ى شما، همسر برمى گزينم و به شمايان دختر به ازدواج مى دهم. اما بدانيد كه در مورد «فاطمه» كار به دست من نبود، چرا كه دستور ازدواج او از آسمان فرود آمد.»
بسوى بازار براى خريد
پيامبر گرامى مقدارى از پول مورد اشاره را به «ابوبكر» داد تا به همراه «بلال» و «سلمان» به بازار بروند و مقدارى اثاثيه زندگى براى دو همسر جوان و گرانمايه فراهم آورند و به آنان اختيار داد كه آنچه را صلاح مى دانند خريدارى كنند.از «ابوبكر» آورده اند كه: پولى را كه پيامبر خدا به من داد شصت و سه درهم بود و اثاثيه اى كه خريدارى شد عبارت بود از: