باران اشك روشنگرانه و هدفدار
1- در بيت الاحزان بدترين چهره ى ستم 2- فاطمه در بستر شهادت 3- علل بيمارى و شهادت بانوى بانوان 4- عيادت آن دو از دخت گانمايه ى پيامبر عيادت به گونه اى ديگر نگرشى بر اين بازيگرى يك سخن گفتنى ديگر در اين مورد 5- عيادت ام سلمه 6- عيادت عايشه دختر طلحه 7- عباس و انديشه ى عيادت «فاطمه» عليهاالسلامدر بيت الاحزان
نگارنده نمى داند كه گريه هاى جانسوز و روشنگرانه و پرمعناى فاطمه عليهاالسلام چه اثرى در جانهاى بيمارگونه ى آن مردم دنياپرست و سست عنصر نهاد كه در خويشتن احساس ناآرامى و اضطراب نمودند؟ و نمى داند گريه ى بانويى كه در خانه ى خويش نشسته است و در سوگ پدر گرانمايه ى خويش و تجاوز به مرزهاى دين و آيين مى گريد، چگونه آسايش خاطر و راحتى را از آن شخصيت هاى بى همانند مى تواند سلب كند و خاطر خطير آنان را آزرده سازد؟!!اما هر چه بود گويى چنين شد. به همين جهت گروهى از سالخوردگان مدينه گرد آمدند و بسوى امير مومنان شتافتند و گفتند:اى امير مومنان! واقعيت اين است كه دخت فرزانه ى پيامبر شب و روز را سوگوار و گريان است و گريه هاى جانسوز آن حضرت، هم استراحت و خواب شبانه را از ما ربوده است و هم آرامش انجام كارهاى روزانه را، و اينك به حضورت شرفياب شده ايم تا از آن بانوى سرفراز بخواهيد كه يا شب را به سوگوارى بگذراند و يا روز را تا ما هم فرصتى براى آسايش و آرامش و كار روزانه بيابيم و با اعصاب آرام زندگى كنيم!!امير مومنان به آنان پاسخ مساعد داد و از پى آن بسوى بانوى بانوان آمد كه نه گريه بر پدر و رويدادهاى تكاندهنده ى پس از رحلت امانش مى داد و نه تسليت در او اثر سودبخشى داشت.هنگامى كه آن حضرت امير مومنان را نگريست بتدريج آرام شد و امير مومنان به او فرمود: هان اى دخت گرانمايه ى پيامبر! حقيقت اين است كه سالخوردگان «مدينه» بسوى من آمده و از من خواسته اند كه از شما تقاضا نمايم يا روزها را در فراغ خورشيد رسالت و در سوگ او گريه كنيد و يا شبها را، (كداميك را برمى گزينى) پاسخ داد: يا اباالحسن! زندگى و درنگ من در ميان اين مردم بسيار كم خواهد بود و بزودى به سراى ديگر خواهم شتافت به هين جهت به خداى سوگند نه شبها از گريه در سوگ پدر آرام خواهم گرفت نه روزها، تا به پيامبر خدا بپيوندم.امير مومنان فرمود: دخت سرفراز پيامبر آنچه مى خواهى همان را انجام بده.آرى واقعيت اين است كه مردان سالخورده ى مدينه، نه حق عظيم پيامبر بر بشريت را مى شناختند و نه از موقعيت پرشكوه و بى همانند او آگاه بودند.اگر براستى آنان از مقام والاى پيامبر آگاه بودند نه تنها چنين پيشنهادى نمى كردند كه با دخت يگانه ى آن حضرت نيز همكارى و همدلى نموده و او را در گريه هاى جانسوز و باران اشك بر پرشرافت ترين و عزيزترين انسانى كه جهان را بدرود گفته بود، يارى و همراهى مى كردند.اى كاش اگر آنان دخت گرانمايه ى پيامبر را در سوگ جانسوز پدر و نثار اشك بر آن حضرت يارى و همراهى نمى كردند، به همين كار خويش بسنده نموده و ديگر به اشاره ى سياست بازان، تلاش نمى كردند تا با جوسازى ها و بهانه تراشى هاى گوناگون فاطمه عليهاالسلام را نيز آرام ساخته و به هر درى نمى زدند تا گريه هاى جانسوز و روشنگرانه و داراى پيام او- در آن فاجعه ى سهمگين را- متوقف سازند. اما آنان معذورند چرا كه خود اين كارها را نمى كردند بلكه دست سياست بود كه انجام اين نقشه هاى زشت و مخرب را بر آنان تحميل مى كرد و از آنان مى خواست كه دخت محبوب پيامبر را از گريه بر سالار پيام آوران خدا بازداشته و از سوگوارى بر او جلوگيرى نمايند.با اين بيان فاطمه عليهاالسلام نيز حق داشت كه از گريه بر آن فاجعه ى سهمگين و آن مصيبت بزرگ دست نكشد تا بدينوسيله از اهداف شوم آن تجاوزكاران كه تنها خدا بر نقشه هاى ظالمانه و فريبكارانه ى آنان آگاه بود، جلوگيرى كند.به همين جهت امير مومنان خانه اى در كنار شهر مدينه و دور از بهانه جويان براى دخت فرزانه ى پيامبر ساخت و آن حضرت هر بامداد كه خورشيد از افق مشرق سربرمى آورد دست دو كودك ارجمند خويش حسن و حسين را مى گرفت و با ديدگان اشكبار بسوى آن خانه كه در كنار «بقيع» بود و در گذر تاريخ «بيت الاحزان» [ «سمهودى» در مورد «بيت الاحزان» مى نويسد:«غزالى» استحباب خواندن نماز در مسجد فاطمه عليهاالسلام در «بقيع» را يادآور مى گردد و ديگر دانشمندان برآنند كه آن مسجد در گذر تاريخ به «بيت الحزن» معروف گرديد. چرا كه آن حضرت دوران سوگوارى بر پدرش پيامبر را در آنجا اقامت گزيد. تاريخ مدينه، ج 2، ص 95 ] ناميده شد، حركت مى كرد و تا غروب آفتاب اشك مى ريخت و سوگوارى مى نمود و آنگاه امير مومنان بدانجا مى رفت و او را با دو نور ديده اش به خانه بازمى گردانيد...بدترين چهره ى ستم
آرى امير مومنان، اين حجره را كنار شهر مدينه براى بانوى بانوان ساخت تا در آنجا براى پدر گرانمايه و اهداف پايمال شده ى او سوگوارى كند تا آن مردنمايانى كه از صداى گريه ى آن حضرت به رنج افتاده بودند! از آن پس وجدان و اعصابشان آرام گيرد و ديگر شبها بى آنكه از صداى گريه هاى جانسوز دخت رنجديده ى پيامبر دچار رنج و آزار شوند، در بسترهاى خويش با خاطرى آسوده به خواب عميق فروروند. و از همين ديدگاه است كه شاعران و مرثيه سرايان به اين مصيبت بزرگ كه بدترين چهره ى ستم و بيداد درباره ى دخت محبوب پيامبر است، اشاره مى كنند و شعر مى سرايند. براى نمونه:1- يكى از آنان در اين مورد از جمله مى سرايد:منعوا البتول عن النياحة اذ غدت منعوا البتول عن النياحة اذ غدت تبكى اباها ليلها و نهارها... تبكى اباها ليلها و نهارها...
اترانى اتخذت لاوعلاها اترانى اتخذت لاوعلاها بعد بيت الاحزان بيت سرور؟ بعد بيت الاحزان بيت سرور؟