شاهكار بديع آفرينش و نشان قدرت خدا - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شاهكار بديع آفرينش و نشان قدرت خدا

«فاطمه»، و شما خواننده ى گرامى چه ميدانى كه «فاطمه» كيست؟ فاطمه شخصيت فرزانه و انسان والايى است كه نشان و ويژگى زن بودن را به همراه دارد تا هم نشان قدرت رسا و بى همانند خدا و توانايى شگرف او در كران تا كران هستى باشد و هم شاهكار بديع آفرينش بر تارك تاريخ بشر، چرا كه خداى توانا بنده ى برگزيده اش «محمد» (ص) را آفريد تا نشان اقتدار و توان بى همانند او در ميان همه ى پيامبران باشد و آنگاه دخت فرزانه و پاره ى تن او، فاطمه عليهاالسلام را از او پديد آورد تا نشان اقتدارش، در آفرينش انسانى بى نظير از جنس زن باشد، انسان والايى كه عصاره اى از فضيلت ها و مجموعه اى از موهبت ها و فرهنگى از ارزشها را تجسم بخشد. و راستى را كه خداى توانا كامل ترين بهره از شكوه و بزرگى و بزرگمنشى را به او ارزانى داشت، به گونه اى كه از آغاز تا فرجام آفرينش براى هيچ بانويى جز او، اوج گرفتن به بلنداى اين قله ى شكوه و پركشيدن به اين مقام و منزلت والا امكان پذير نيست.

چرا كه او در حقيقت از آن گروه از بندگان برگزيده و دوستان پاك و محبوب خداست كه پيش از آنكه زمينيان آنان را بشناسند، آسمانيان به شكوه و مقام والايشان زبان به اعتراف گشوده و آيات روشنى از قرآن شريف در مورد منزلت شكوهبار آنان در بارگاه خدا فرود آمده است. آياتى كه از هنگامه ى فرود بر قلب شفاف «محمد» تا به امروز و تا هنگامه ى رستاخيز، همواره در بامدادان و شامگاهان و شب و روز تلاوت مى گردد.

او شخصيت شكوهبارى است كه انسان به هر اندازه بيشتر و افزونتر بسوى كمال و معنويت اوج گيرد و حقايق جهان هستى را بهتر دريابد و از راز و رمز آفرينش و صعودها و سقوطها آگاهى افزونترى كسب كند، شكوه و شخصيت اين برترين بانوى گيتى براى او بصورت گسترده ترى از افق آشكار مى گردد و امتيازات و ويژگى هايش به صورت درخشنده ترى جلوه گر مى شود، چرا كه فاطمه عليهاالسلام همان بانوى گرانمايه اى است كه خداى بزرگ او را مى ستايد، به خوشنودى او خوشنود مى گردد و با غضب و خشم او، خشمگين مى شود. پيامبر بزرگ خدا او را به شكوه و بزرگى مقام و منزلت ياد مى كند و امير مومنان به ديده احترام و بزرگى به او مى نگرد و از او سخت تجليل مى نمايد و همينگونه همه ى امامان نور از حضرت مجتبى عليه السلام گرفته تا آخرين آنان امام مهدى عليه السلام، همگى به صورت وصف ناپذيرى به او احترام مى كنند و به ديده ى تقديس و تكريم به اين مام فضيلت ها و والايى ها مى نگرند بانوى بزرگى كه در قرون و اعصار به نام بلند آوازه ى او نظام ها برپا گشته و قدرت ها تاسيس شده و نيز به نام ستم سوزش قدرت ها و حكومت ها در هم نورديده شده است.

انسان برترى كه بخاطر دوستى او در روز رستاخيز خواهى ديد كه چگونه فوج فوج از مردم، وارد بهشت مى گردند و به خاطر انحراف از مهر و دوستى و راه و رسم انسانساز او، چگونه آنان كه كيفر ورزيده اند، انبوه انبوه به سوى دوزخ سوق داده مى شود.

گرانبهاترين درسها

نگارنده بر اين باور است كه اين كتاب با اين محتوا، و در مورد اين شخصيت والا، بسيار سودمند و مفيد خواهد بود. سخن شنيدنى و شيرينى خواهد داشت كه جان حقجوى انسان با آن پيوند برقرار مى كند و روح جوياى معنويت، آن را گوارا مى يابد و از آن حيات و نشاط مى گيرد، و نيز ويژگى هاى وصف ناپذير ديگرى خواهد داشت كه خواننده ى گرامى با مطالعه ى دقيق آن، آنها را به تدريج دريافت مى نمايد. آرى سخن از زندگى سالار بانوان، در برگيرنده ى رخدادها و حوادثى است كه تمامى آنها عبرت انگيز و حكمت آموز و در بردارنده ى گرانبهاترين و كارسازترين درسهاى زندگى و تعالى است و انسان ترقى خواه بدين وسيله مى تواند از زندگى سراسر افتخار بندگان برگزيده و دوستان خدا، و از ديدگاه آنان در مورد زندگى و چند و چون آن آگاهى يابد. با گوشه اى از تاريخ پر فراز و نشيب اسلام كه به زندگى فاطمه عليهاالسلام، اين شخصيت پرشكوه و تاريخ ساز گره مى خورد، آشنا گردد. گرچه زندگى افتخار آفرين او كوتاه بود و آن هم در بيت رفيع امامت و سراپرده ى خويش و اداره ى خانه و زندگى و تربيت نسلى سرفراز، بدون ذره اى تظاهر، سپرى شد و كسى جز خاندان و همنشينان و بستگانش از شيوه و روش انسانساز و رفتارش در خانه، آگاهى نيافتم و تاريخ نيز در حق او ستم و بيداد روا داشت و آنگونه كه شايسته و بايسته ى شخصيت گرانمايه و فرزانه اى چون او بود، به زندگى و انديشه و سرگذشت وى و ترسيم آن زندگى پربار براى آيندگان بهاء نداد.

نگرشى بر موقعيت و جايگاه زن

1- سخن از شخصيت پر شكوه فاطمه عليهاالسلام و نبوغ و ويژگى هاى او، در حقيقت سخن از موقعيت و جايگاه زن، اين نيمى از پيكر جامعه را سخت گرامى داشته، و او را به جايگاه شايسته و حقيقى اش اوج بخشيده است.

2- در اين بحث بطور طبيعى، نمونه اى از زن آگاه و مترقى كه در خانه ى پدر،دخترى شايسته و در زندگى مشترك، همسر و همراهى مورد اعتماد و امين و در قلمرو جامعه ى كوچك خانواده، يك مادر نمونه و يك مربى با ايمان و پاكدامن و لايق براى نسل سرفراز است، نيز در چشم انداز جستجوگران قرار مى گيرد.

3- و نيز در اين بحث از «زن» به عنوان يك انسان به مفهوم واقعى اش كه در جامعه و محيط زندگى اش در چارچوب مقررات انسانساز دين خدا و در قلمرو پاكدامنى و شرافت و صيانت از موجوديت و هويت و شخصيت اش به او امكان كار و تلاش و پيمايش پله هاى نردبان ترقى و تكامل داده ميشود نيز، سخن خواهد رفت.

4- و نيز ضمن بحث در اين روند، روشن خواهد شد كه:

اسلام زن را بر خلاف پندار بدانديشان نه تنها از دانش و فرهنگ، ادب و شناخت،كسب معرفت و پيمايش مدارج كمال علنى و معنوى باز نمى دارد، كه سخت او را در اين راه تشويق مى كند و تنها از او مى خواهد كه از خودنمايى و جلف بازى، بى پروايى و هرزگى، نشست و برخاست ناصواب با بيگانه و امورى از اين قماش كه سرانجام زن را به نگونسارى و تباهى مى كشد و شخصيت و حقوق و هويت و هستى او را به نابودى سوق مى دهد، بپرهيزد.

كداميك بهتر است؟

نگارنده بر اين باور است كه هيچ نظام و مقررات و سازمان و تشكيلاتى در جهان نخواهد توانست همانند اسلام واقعى، از شخصيت و هويت و شرافت حقيقى زن پاس دارد از اين رو انجمن ها و سازمانهاى مربوط به بانوان در كشورهاى اسلامى تا آنگاه كه دنباله رو انديشه هاى استعمارى و يا ابزار سلطه ى استبدادگران باشند،نه تنها براى زنان ثمربخش نخواهند بود، كه نگونسارى و عقب ماندگى و بدبختى را نيز به صورت زشت و فاجعه بارى براى آنان فراهم خواهند ساخت و دردى بر دردها خواهند افزود.

من در برخى از روزنامه ها خواندم كه يكى از سازمان زنان از دولت خود تقاضا كرده بود كه قانونى براى بازدارى مردان از داشتن بيش از يك همسر وضع نمايد و اجازه ندهد كه مردى بيش از يك زن بگيرد، چرا كه اين سازمان، تعدد زوجات را ستم و تجاوز به كرامت و حقوق زن مى نگرد. از اين رو از دولت مى خواهد كه مرد را در مرز خويش نگاه دارد و قانونى فراهم آورد كه او گرچه به صورت عادلانه و انسانى نتواند با بيش از يك زن ازدواج نمايد.

اين سازمان آگاهانه و يا ناآگاهانه با چنين كارى دروازه هاى تباهى و بدبختى را به روى زن مى گشايد و در همان حال درهاى نيكبختى همسردارى و لذت معنوى و روحى وصف ناپذير مادر شدن را بر روى او مسدود مى سازد.

اگر براستى زن بر سر دوراهى قرار گيرد كه يا با يك مرد داراى همسر بصورت عادلانه و انسانى پيمان زندگى مشترك ببندد و يا خانه نشين گردد تا گيسوانش بسان دندان هايش سفيد شود و به واپسين لحضات زندگى و مرگ برسد، كداميك را برمى گزيند و كدام يك از اين دو بهتر و بر صلاح اوست؟!

فرجام دردناك راه دوم

و اقعيت اين است كه اگر زن راه دوم را برگزيد و ازدواج نكرد، به يكى از دو سرنوشت غمبار گرفتار خواهد شد:

1- يا بخش مهمى از زندگى خويش را كه دوران جوانى و شادابى و طراوت او نيز در آن قرار دارد، همه را در فشار و كنترل و سركوب سخت خواسته هاى طبيعى خويش و تحمل ضربه هاى روحى و روانى برخاسته از آن و محروميت از لذت ها و خوشى هاى پسنديده و مشروع زندگى، سپرى مى كند كه سخت غم انگيز و طاقت فرساست.

2- و يا اينكه راه را براى خويش باز نموده و به خود اجازه مى دهد تا رها از هر قيد و بند شرافتمندانه در محافل بزم و شب نشينى آنچنانى شركت جسته و با مردنمايان بر قصد و... و آنگاه ديده بگشايد و ببيند كه شرافتش لكه دار گشته،بر دامان پاكش گرد بى عفتى نشسته، شخصيت و هويت اش در هم شكسته و رسوايى و بد نامى ببار آورده است. و روشن است كه مردنمايان هرزه و بى بند و بار نيز تا هنگامى كه او تر و تازه و پرطراوت و لذت بخش است به او روى مى آورند، و آنگاه كه زيبايى و طراوت و دلربايى و طنازيش بر اثر گذشت زمان و بى بند و بارى، رو به افول نهاد، او را به دور مى افكنند و به سوى ديگرى مى روند.

براستى اگر زن خردمندى بر سر اين دو راهى قرار گيرد كه، يا زندگى به صورت تنهايى و ازدواج نكردن را برگزيند كه به يكى از دو سرنوشت دردناك و فرجام فاجعه بار خواهد انجاميد يا ازدواج و زندگى با مرد همسردار و شرافتمندى را برگزيند كه براستى خواهان اوست، كداميك را بر خواهد گزيد؟ آن زندگى سخت و فاجعه بار را؟ يا اين زندگى انسانى و شرافتمندانه اى را كه به هر حال در پرتو مقررات عادلانه ى اسلامى و اخلاق انسانى آن، بتواند از نيكبختى همسردارى بهره مند گردد و خانواده تشكيل دهد و عفاف و نجابت خويش را پاس دارد و خوشنام و پاكدامن جلوه كند و فرزندان شايسته و اعضاء موثر و مفيدى براى جامعه و تمدن خويش بپرورد؟ را ستى كدام يك از اين دو راه را برخواهد گزيد؟ آن يا اين را؟ و كداميك براى او و جامعه اش بهتر خواهد بود؟

بهترين طرح

آرى راه، تنها همين دو راه مورد اشاره است و بس، راه سومى براى زن وجود ندارد، چرا كه:

1- از سويى طبق آمارهاى موجود، شمار زنان در جهان بيش از مردان است.

2- آمار تلفات بيشتر مردان، در رخدادهايى نظير جنگ ها و كارهاى پرخطر و توانفرسا را نيز بايد در نظر گرفت كه با دقت بر اين دو واقعيت، اگر هر مردى به زندگى با يك زن بسنده كند، ميليونها زن در سراسر جهان بى شوهر خواهند ماند.

3- افزون بر آنچه آمد، بّرخى از مردان جامعه، بطور طبيعى به گونه اى هستند كه يك زن نمى تواند پاسخگوى نياز جسمى و روحى آنان باشد و نياز به همسر ديگرى دارند.

4- و نيز برخى از زنان نمى توانند خواسته هاى طبيعى خود را با خواسته ى طبيعى همسرشان و در پاسخگويى به ميل و نياز فراوان او سازگارى و هماهنگى بخشند.

5- علاوه بر همه ى اينها، زن در مسير زندگى با عوارضى چون نازايى، بيمارى، از كار افتادگى جسمى، مسافرت و ديگر مشكلات روبروست و با دقت و تعمق منصفانه به اين نكات دقيق پنجگانه، بهترين و شرافتمندانه ترين راه براى سامان بخشيدن به جامعه در اين مورد، همان طرحى است كه اسلام ارائه مى كند.

روشن است كه بحث در اين موضوع فرصت بيشترى مى طلبد اما نگارنده اينك در مقام بحث گسترده در اين مورد نيست، چرا كه سخن طولانى مى شود و از هدف اصلى كتاب باز مى مانيم. به همين جهت به بحث اصلى باز مى گرديم.

قلم هاى زهرآگين

يكى از شگفت آورترين رخدادهاى روزگار و عجيب ترين آنها اين است كه شخصيت پرشكوه و والايى چون دخت فرزانه ى پيامبر، كه در اوج شرافت و در پرفرازترين قله ى آراستگى و ارزشهاى انسانى و فضايل اخلاقى است، از سوى برخى از مسلمان نمايان و بيگانگان، و هدف حملات سخت و ناجوانمردانه اى قرار گرفته و قلمهاى زهرآگينى بر ضد او به كار افتاده است.

اگر شما پژوهشگر حقجو به فرهنگ هاى روايى كه از فضايل اين شخصيت گرانمايه موج مى زند مراجعه نمايى، در كنار انبوه روايات در ترسيم شكوه و عظمت والاى فاطمه عليهاالسلام به چند روايت ساختگى و بى اساس نيز برخورد خواهى نمود كه دست خيانت و تعصب آنها را ساخته و زبان هاى كينه و دشمنى كور بازرگانان حديث و دروغ سازان و دروغ بافان كه همواره بوقهاى تبليغاتى سلطه گران پيشين بوده و از شيطانهاى خويش الهام گرفته و خشنودى مخلوق را به خشم و ناخشنودى آفريدگار هستى خريدار بوده اند، اين روايات دروغ و بى اساس را ساخته و پرداخته اند.

اين دين فروشان بدين جهت كه به خريداران دين و عقيده ى متزلزل و وجدانهاى مرده ى خويش پاسخ مثبت دهند و آنان را از خود خوشنود سازد، با قلم هاى زهرآگين كينه و دشنى خويش، به نوشتن اين روايات دروغ و ساختگى پرداختند و در راه دين فروشى خود نه به اين موضوع اهميت دادند كه اين دروغ پردازى ها باعث اهانت به صاحب شريعت، پيامبر بزرگ خداست و نه به اين نكته بهاء دادند كه اين دروغ سازى هايشان با انبوه رواياتى كه در كتاب هاى معتبر خودشان پيرامون شخصيت پرشكوه فاطمه عليهاالسلام آمده است، تناقض آشكار دارد.

گويى آنان بخاطر پاسخگويى به درون و وجدانهاى آلوده ى خويش از اهانت به شخصيت والاى دخت سرفراز پيامبر شادمان مى شدند در حالى كه خوب مى دانستند كه آن گوهر گرانمايه ى جهان هستى از خاندان پيامبر و محبوب ترين انسانها در نزد اوست. به نظر مى رسد كه اين بدانديشان از آنجايى كه نمى توانستند بطور صريح و بى واسته به ساحت پاك پيشواى گرانقدر توحيد، اهانت روا دارند آمدند و اين راه پيچيده و انحرافى را براى راضى ساختن وجدان پليد و پاسخگويى به انگيزه هاى دوزخى خويش برگزيدند.

من نمى دانم انگيزه هاى اين يورش سخت و بى رحمانه بر شخصيت والاى فاطمه عليهاالسلام چيست؟ نمى دانم دلايل اين كينه عميق و دشمنى ديرينه و عجيب كدامست؟ آيا نه اينكه اين بانوى فرزانه دخت سرفراز، پاره ى تن، نور ديده،ميوه ى دل و روح و روان پيامبر خداست؟ مگر فاطمه عليهاالسلام جانشين پيامبر گرامى بود كه مقام والاى او دشمن حسود و كينه توز را بر آن وادارد كه شخصيت فرزانه او را مورد يورش قرار دهد همانگونه كه با شوى گرانقدرش بر اساس همين انگيزه هاى شيطانى، بناى بدانديشى و بدرفتارى را نهادند؟! را ستى اين همه اصرار بر جنگ با شخصيت پرشكوه آن بانوى گرانمايه چرا؟!

انگيزه هاى اين حملات ناجوانمردانه

آيا بدين جهت است كه آن بانوى نمونه، دخت سرفراز پيامبر است؟ اگر چنين است پس چرا چنين پديده و روش شومى را در مورد ديگر دختران پيامبر نمى نگريم؟ يا بدين دليل است كه آن بانوى گرانقدر همسر امير مومنان است؟ آن حضرت پس از شهادت فاطمه عليهاالسلام با چهار بانوى ديگر نيز پيمان زندگى مشترك بست، پس چرا اين دروغ پردازى و شايعه سازى را در مورد آنان نمى بينيم؟!

نگارنده بر اين انديشه است كه فاطمه عليهاالسلام تنها يك گناه داشت و آن هم اين بود كه محبوب ترين انسانها در پيشگاه پيامبر بود و بر ديگر دختران پيامبر برترى داشت.

او مانع حقوق غصب شده ى شوى گرانقدرش، امير مومنان بود و پشتيبان پراقتدار و با عظمت او، و داراى امتيازات و ويژگى ها و برترى هاى بسيار ديگرى كه خداوند همه را تنها به او ارزانى داشته و او را از ميان همه ى زنان عصرها و نسلها برگزيده بود.

گناه او اين بود كه در مسجد غصب شده ى پدر گرانمايه اش با شهامتى وصف ناپذير حضور يافت و حقوق پايمال شده و مصادره گشته ى خويش را كه خدا و پيام آورش براى او مقرر نموده بودند قهرمانانه و با باران منطق و استدلال مطالبه كرد و در برابر سردمدار حكومت خودكامه كودتا كه جامه دين كرده بود، ايستاد و بحث و مناظره كرد و حقانيت و مظلوميت خويش را براى عصرها و نسلها، و زورمدارى و خودسرى و حق كشى حكومت را اثبات فرمود.

آرى فاطمه عليهاالسلام جز اين مواضع حق طلبانه و گامهاى شجاعانه گناهى نداشت. اما براستى آيا اينها گناهانى است كه به برخى از مدعيان اسلام اجازه مى دهند كه آن حضرت را به گونه اى كه هيچ تناسبى با قداست و پاكى او ندارد نام برند و شخصيت شكوهبار معنوى او را زير رگبار دروغ دجالگرى بگيرند؟ علاوه بر اين مسلمان نماها، خاور شناسان مغرض و بدانديش يهودى و مسيحى و...نيز در اين مورد نقش گمراهگرانه و ويرانگرى دارند.

آنان با اين انگيزه ى شوم كه مقدسات اسلام و پيروان آن را مورد هجوم و بدگويى قرار دهند، بافته هاى بى اساس دروہردازان را گرفته و از آنها افسانه ها ساخته و در مجامع خود منتشر نموده اند؛ و با كمال تاسف برخى از مسلمانان نوشته هاى زهرآگين آنان را بدون هيچ نقد و تصحيح و حاشيه ى روشنگرانه اى برگردان نموده و به دست چاپ سپرده و در كشورهاى اسلامى منتشر ساخته اند، به گونه اى كه گويى اينان نيز با آن مستشرقين مغرض و بدانديش همفكر و همداستان بوده اند.

براى نمونه

بهتر است كه در اين مورد نمونه اى به طور فشرده و كوتاه از كتاب ارزشمند «الغدير» [ الغدير، ج 3، ص 10 ] نوشته ى علامه ى امينى «قدس سره»ترسيم گردد، تا عمق اين فاجعه روشن گردد.

«اميل دور منگام» خاورشناس مسيحى مسلك، كتابى به نام «زندگى محمد» نوشته است كه سراسر آن لبريز از دروغ و تهمت، مطالب گمراه كننده و توطئه آميز،دجالگرى و يورش ناجوانمردانه و سخت به اسلام و قرآن و پيامبر گرامى است.

اين كتاب را يك استاد فلسطينى به نام«محمد عادل زعيتر» به عربى برگردان نموده و با انديشه ى پوچ «رعايت امانت در ترجمه»، همه ى دروغ ها و افسانه ها و خرافات او را بى آنكه نقد و تصحيح كند، و يا حاشيه اى روشنگرانه و برحق بر آنها بنويسد، همه را ترجمه كرده است.

آيا به راستى اين امانتدارى است؟ و اى كاش من مى دانستم كه به راستى پاسخ گفتن به

/ 79