پاسخ علامه امينى
مرحوم علامه ى امينى، به بافته ها و ساخته هاى دروغين و بى اساس اين مسيحى بدانديش، اينگونه پاسخ مى دهد:من نويسنده را كه خداى او را نابود و از رحمت خويش دور سازد نكوهش نمى كنم. گرچه بسيار دروغ پردازى ها نموده است، چرا كه او از گروه و ملتى است كه نسبت به اسلام كينه دارند و ما را بر خير آنان اميدى نيست و خود نوشته ى او از عيوب و زشتى هايش پرده برمى دارد، پس او را نكوهش نمى كنم بلكه همه ى نكوهش ها و سرزنش ها درخور آن مترجم زشت كردار و جنايتكارى است كه با برگرداندن اين انبوه اراجيف و افسانه ها و دروغهاى رسوا، به اسلام و شرق و جهان عرب كه خويشتن را به پندار خود از آنها مى شمارد خيانت ورزيده است.آرى درست گفته اند كه:قحطى شوم بسوى دهكده و سرزمين شوم مى رود، و هر پديده اى به جنس خود تمايل پيدا مى كند و روى مى آورد.كبوتر با كبوتر باز با باز كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز كند همجنس با همجنس پرواز
بيضاء تسحب من قيام شعرها بيضاء تسحب من قيام شعرها و تغيب فيه و هو جثل و اسحم و تغيب فيه و هو جثل و اسحم
فكانها فيه نهار مشرق فكانها فيه نهار مشرق و كانه ليل عليها مظلم و كانه ليل عليها مظلم
درايت و هوشمندى وصف ناپذير
را ستى آيا بافته هاى دروغين و سخنان پوچ و بى اساس اين مسيحى مسلك دروغ پرداز،در مورد ذكاوت و شيوه ى اخلاقى فاطمه عليهاالسلام با سخن بلند «خديجه» مادر مومنان گيتى، هماهنگى دارد كه مى فرمود:«فاطمه در سازمان وجودم سخن مى گفت و آنگاه كه جهان را با ولادتش نور باران ساخت به حالت سجده فرود آمد و انگشت خويش را بلند نموده بود»؟ [ ذخائرالعبقى. ] و آيا دروغ بافى هاى اين خاور شناس بدانديش در مورد بانوى بانوان با سخن «عايشه» سازگار است كه گفت:«هيچ انسانى را در راه رفتن، عملكرد و سخن گفتن، نشست و برخاست و راه و رسم زندگى به پيامبر خدا شبيه تر از دخت گرانمايه اش، «فاطمه» نديدم؟ او هرگاه به حضور پيامبر وارد مى شد، پيامبر به احترام او با همه ى قامت مى ايستاد و او را بوسه باران مى ساخت و خوش آمد مى گفت و دست او را مى گرفت و در جاى خويش مى نشانيد.» ما رايت احدا اشبه سمتا و دلا و هديا و حديثا برسول الله فى قيامه و قعوده من فاطمه... [ عقد الفريد، ج 2 ص 3. ] من هيچ انسانى را در سخن گفتن، شبيه تر از «فاطمه» به پيامبر نديدم...آيا...آيا براستى دروغ پردازى هاى اين خاور شناس كينه توز در مورد امير مومنان كه گويى آن آن حضرت چهره اى زيبا و پرشكوه نداشت، يا ترشرو و تندخو بود، و يا بانوى بانوان او را خوش نداشت و به او اهانت و سرزنش روا مى داشت و سخنان پوچ و تهمت هايى از اين دست، با آنچه در مورد شكوه و زيبايى چهره ى امير فضيلت ها آمده است تناسب دارد؟ همه ى محدثان و مورخان بر اين واقعيت گواهى مى دهند كه آن حضرت در جمال و زيبايى به گونه اى بود كه گويى ماه شب چهارده است. زيبايى سر و گردنش وصف ناپذير، و سپيدى گلو و گردن او به تنگ زرين و نقره فام مى ماند. [ الاستيعاب، ج 2، ص 469. ] او همواره تبسم دلنشين و نمكينى بر لب داشت و به گاه تبسم، دندانهاى سپيد و مرتب و زيبايش بسان دانه هاى مرواريدى كه در رشته اى رديف شده باشند، نمايان مى گشت. [ حلية الاولياء، ج 1، ص 84. ] انه كان حسن الوجه، كانه قمر ليله البدر... را ستى را كه بافته هاى اين عنصر بدانديش كجا و اشعار مرد دانش و تقوا «ابوالاسود» كجا كه مى سرايد:اذ استقبلت وجه ابى تراب اذ استقبلت وجه ابى تراب رايت البدر حار الناظرينا رايت البدر حار الناظرينا
حسدوا الفتى اذ لم ينالوا فضله حسدوا الفتى اذ لم ينالوا فضله فالناس اعداءله و خصوم فالناس اعداءله و خصوم
كضرائر الحسناء قلن لوجهها كضرائر الحسناء قلن لوجهها حسدا و بغضا: انه لدميم حسدا و بغضا: انه لدميم