يا ابن ابى قحافة! افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى؟ لقد جئت شيئا فريا.افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول:«و ورث سليمان داود.» [ سوره نمل، آيه 16. ] «و قال فيما اقتص من خبر زكريا اذ قال:«فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب.» [ سوره مريم، آيه 5 و 6. ] و قال:«و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله.» [ سوره انفال، آيه 75. ] و قال:«يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين.» [ سوره نساء، آيه 11. ] و قال:«ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين.» [ سوره 2، آيه 180. ] و زعمتم ان لا حظوة لى و لا ارث من ابى؟ افخصكم الله بآية اخرج ابى منها؟ ام تقولون: ان اهل ملتين لا يتوارثان؟ او لست انا و ابى من اهل ملة واحدة؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟ فدونكها مخطومة مرحولة، تلقاك يوم حشرك، فنعم الحكم الله و الزعيم محمد صلى الله عليه و اله و سلم، و الموعد القيامة و عند الساعة يخسر المبطلون و لا ينفعكم اذ تندمون ، «و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون». [ سوره انعام، آيه 67. ] «من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.» [ سوره هود، آيه 39. ] ثم رمت يطرفها نحو الانصار فقالت:يا معشر (النقيبة) و اعضاد الملة و حضنة الاسلام، ما هذه الغميزة فى حقى؟ و السنة عن ظلامتى؟ اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول: «المرء يحفظ فى ولده.» سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة، و لكم طاقة بما احاول و قوة على ما اطلب و ازاول.اتقولون: مات محمد صلى الله عليه و اله و سلم فخطب جليل، استوسع وهنه، و استنهر فتقه، و انفتق رتقه. و اظلمت الارض لغيبته، و كسفت النجوم طمصيبته، و اكدت الامال، و خشعت الجبال، و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمة عند مماته.فتلك و الله النازلة الكبرى، و المصيبة العظمى، لا مثلها نازلة، و لا بائقة عاجلة، اعلن بها كتاب الله جل ثناوه فى افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم هتافا و صراخا و تلاوة و الحانا، و لقبله ما حل بانبيائه و رسله حكم فصل و قضاء حتم.«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين.» [ سوره آل عمران، آيه 144. ] هان اى پسر ابى قحافه! آيا در قرآن شريف آمده است كه تو از پدرت ميراث مى برى اما من نبرم؟ راستى كه دروغ رسوايى آورده اى و بدعتى زشت در دين مى نهى!!آيا آگاهانه كتاب پرشكوه خدا را پشت سر افكنده اى كه مى فرمايد:«شليمان از پدرش داود ارث برد.» و نيز در سرگذشت زكريا، دعاى او را ترسيم مى كند كه:«پروردگارا! از جانب خويش فرزندى به من ارزانى دار كه از من و خاندان يعقوب ارث برد.» و نيز مى فرمايد: خويشاوندان در ارث بردن از يكديگر، از بيگانگان سزاوارترند. و نيز مى فرمايد:«خداوند در مورد فرزندانتان سفارش مى كند كه، بهره ى پسران دو برابر دختران است.» و نيز مى فرمايد: «اگر كسى ثروتى از خود بجاى گذارد، بر اوست كه براى پدر و مادر و بستگان، به گونه اى شايسته وصيت نمايد. اين بر همه ى پرواپيشگان حق است.» با اين آيات ارث، آيا شماچنين مى پنداريد كه من از پدرم بره اى ندارم و از او ارثى نمى برم؟ و هيچ نسبت و خويشاوندى ميان من و او نيست؟!آيا خدا آيه اى ويژه ى شما فروفرستاد كه پدرم را از آن خارج ساخت؟ يا مى گوييد كه پيروان دو دين از يكديگر ارث نمى برند و من و پدرم يك دين و آيين نداريم؟ !!يا بر اين پنداريد كه از پدر و عموزاده ام كه دروازه ى دانش پيامبر است، به عام و خاص قرآن آگاهتريد؟ اينك كه چنين است، اين تو و اين هم ارث من كه بسان مركبى آماده ى، براى بهره بردارى است. بر آن بنشين اما بدان كه در روز رستاخيز تو را ديدار خواهد كرد و ما از حقوق خويش بازخواست خواهيم نمود. در آن روز چه نيكوست كه خدا داور باشد، و پيامبرش محمد دادخواه، و چه جالب وعده گاهى است رستاخيز، و آنگاه است كه باطل گرايان زيان خواهند ديد، اما ندامت به حال شما سودى نخواهد داشت؟ بهوش باشيد كه:هر چيزى قرارگاهى دارد و بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده بسويش خواهد آمد، و كيفر ماندگار، دامانش را خواهد گرفت.آنگاه بزرگ بانوى عصرها و نسلها، روى سخن رامتوجه گروه انصار ساخت و با صلابت و شهامتى وصف ناپذير چنين فرمود:هان اى جوانمردان! اى بازوان ملت! و اى ياران اسلام! آخر اين ناديده گرفتن حق من و نشان دادن ضعف و غفلت در مورد آن چرا؟ اين سستى و سهل انگارى در برابر ستمى كه بر من رفته است، براى چه؟ آيا پدرم پيامبر نمى فرمود: «بايد شكوه و حرمت هر كس را در مورد فرزندانش رعايت كرد؟» چه زود شرايط را نامطلوب ساختيد! و چه با سرعت به بيراهه گام سپرديد! با اينكه شما هم نيروى كافى براى بازگردانيدن حقى كه من براى آن مى كوشم، در اختيار داريد و هم توانايى براى حمايت من. را ستى چه مى انديشيد؟ آيا بر اين پنداريد كه محمد جهان را بدرود گفت، و با رحلت او همه چيز به پايان رسيد؟ و بايد راه و رسم عادلانه اش وانهاده شود، و خاندانش مورد ستم قرار گيرند؟ را ستى فاجعه ى رحلت او سوگى بزرگ و ضربه اى دردناك بر پيكر حق بود. ضربه اى كه شكاف آن هر روز آشكارتر و گسيختگى آن بيشتر و وسعت آن افزونتر مى گردد. آرى! زمين از غروب خورشيد وجود او تيره و تار شد، و ستارگان بى فروغ، اميدها به نااميدى گراييد، و كوه ها متزلزل، حرمتها شكسته شد، و با رحلت او حرمتى براى كسى باقى نماند.خداى را كه اين حادثه اى سهمگين، سوگى بزرگ، ضايعه اى جبران ناپذير، و بلاى جانگدازى بود كه چيزى در دنيا به پاى آن نمى رسد.اما از ياد نبريد كه اگر او بسوى خدا پركشيده است قرآن كه يكى از دو يادگار او در خانه هاى شماست، پيشتر از آن خبر داده بود، و شما بامداد و شامگاه با صداى بلند و آهسته و با لحن هاى گوناگون آن را مى خوانيد و از آن مى آموزيد كه پيام آوران گذشته نيز، با اين حقيقت روبرو شدند. چرا كه مرگ فرمان قطعى و تخلف ناپذير خداست...قرآن پيش از رحلت او به صراحت هشدار داد كه:«و محمد جز پيامبرى نيست كه پيش از او نيز پيام آورانى آمدند و گذشتند؛ آيا اگر او جهان را بدرود گويد يا كشته شود، شما از عقيده ى خود برمى گرديد؟ و هر كس از عقيده ى خويش بازگردد، هرگز زيانى به خدا نمى رساند و بزودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.»
محاكمه ى سردمدار «سقيفه»
«يابن ابى قحافه!» «هان اى فرزند ابى قحافه!» در اينجا دخت فرزانه ى پيامبر روى سخن خويش را متوجه رئيس حكومت غاصب مى سازد. اما به او «خليفه ى» پيامبر نمى گويد. چرا كه پيامبر او را به جانشينى خويش برنگزيده بود. و نيز او با كنيه اش به عنوان «هان اى ابوبكر» صدا نمى زند، چرا كه اينگونه خطاب به او نيز نوعى تكريم است، و او با عملكرد غاصبانه درخور تكريم بانوى چون فاطمه عليهاالسلام نيست.از اين جهت او را با اين تعبير مخاطب مى سازد كه: يابن ابى قحافه!«هان اى پسر ابى قحافه!» و دليل اين نسبت و خطاب، بزودى در شرح سخنان آن حضرت يا همسر گرانقدرش بر شما خواننده ى عزيز روشن خواهد شد.«افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى؟» آيا اين در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث برى اما من ارث نبرم؟ آخر تو به كدامين قانون و بر اساس كدامين كتاب مى گويى، هنگامى كه پدرت مرد از او ارث مى برى اما من از پدرم ارث نمى برم؟ براستى آيا تو بر بازداشتن من از ارث پدريم به كتاب روشن خدا تكيه دارى؟ «لقد جئت شيئا فريا» شگفت! چيز تاره و زشت و ناشناخته اى آورده اى!! را ستى كه افترايى سهمگين و دروغ ساخته و پرداخته اى، بر قرآن بسته اى.در بحثهاى گذشته خاطرنشان ساختيم كه بزرگ بانوى اسلام چه از راه بخشش و چه از طريق ارث، مالك «فدك» و درخور اين حق مسلم بود.اما پس از مصادره ى فدك از سوى حكومت غاصب، هنگامى كه ملك خويش را از طريق نخست يعنى به عنوان بخشش پيامبر به او، مطالبه فرمود، بر خلاف آيين دادرسى از او گواه خواستند و زمانى كه گواه اقامه كرد، برخلاف حق و عدالت نه تنها حق او را باز نگردانيدند، كه آن جنايات هولناك را مرتكب شدند. از اين رو اينك حق به يغمارفته ى خويش را از راه دوم يعنى ارث پدرى و وراثت مطالبه مى كند.«افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟» آيا آگاهانه و از روى عمد كتاب خدا را پشت سر انداخته و آن را وا مى نهيد؟ آيا اين قرآن شريف نيست كه در دسترس شماست؟ پس چرا عمل براساس آن را وانهاده و آن را پشت سر خويش افكنده ايد؟ «اذ يقول: و ورث سليمان داود.» [ سوره 27، آيه 44. ] آيا اين آيه ى شريفه، با صراحت تمام جريان قانون ارث در ميان پيامبران را ترسيم نمى كند؟ و آيا سليمان، آن پيامبر بزرگ و داوود هر دو از پيامبران خدا نبودند؟ دخت فرزانه ى پيامبر «فاطمه» از اين آيه ى شريفه به شايستگى دريافت داشته بود كه منظور از ارث در اين آيه از قرآن كريم، ارث در ثروت و مال دنياست و اين واقعيت را هم ابوبكر و هم همه ى حضار مجلس سخنان فاطمه عليهاالسلام را مى شنيدند، فهميدند.همه دريافتند كه منظور از ارث در اين آيه ى مباركه، ارث از مال و ثروت دنيوى است و آيه بيانگر اين حقيقت است كه:«سليمان ثروت پدرش داوود را به ارث برد.» و جزاين معنا چيز ديگرى از آيه دريافت نداشتند. و نيز همين پيام را از آيه گرفتند كه در داستان زكرياى پيامبر مى فرمايد:«فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب.» [ سوره 19، آيه 5 و 6. ] «... پس به من از سوى خود فرزندى ارزانى دار كه ميراثبر من و ميراثبر خاندان يعقوب باشد...» حضرت زكريا طبق اين آيه ى شريفه از آفريدگار هستى مى خواهد كه به او فرزندى ارزانى دارد كه ثروت وامكانات او را به ارث برد...آرى اين ديدگاه قرآن شريف در مورد ارث در ميان پيامبران و مردم است اما پس از گذشت قرنها، زورپرستانى كه از حكومت زور دفاع مى كردند، آمدند و براى توجيه كار زورمداران در تفسير آيات مورد بحث گفتند كه: سليمان دانش داوود پيامبر را به ارث برد و نه مال و ثروت او را. و نيز از خود بافتند كه زكرياى پيامبر هنگامى كه از خدا فرزندى مى خواهد، نظرش اين است كه دانش او را به ارث برد نه ثروت و امكانات دنيوى و مادى او را. و بدينوسيله با اينگونه توجيه و تفسيرهاى ناروا مى خواهند بيداد كسانى را توجيه نمايند كه دخت فرزانه ى پيامبر را از ميراث پدرش محروم ساختند و بر اين پندارند كه غاصبان را تاييد كنند.اينك جاى آن دارد كه ما نيز تا جايى كه توان و فرصت اجازه مى دهد پيرامون دو آيه ى شريفه به بحث پردازيم. بدان اميد كه به نتيجه اى مطلوب نايل آييم.1- واژه ى «ارث» و واژه ى «ميراث» هم در قلمرو شرع و عرف و هم در قلمرو واژه شناسان و فرهنگ لغت، در مورد «مال» و ثروت بكار مى رود. از اين رو هنگامى كه بگويى «حسن» وارث «حسين» است. ظاهر عبارت نشانگر اين حقيقت است كه ثروت او را به ارث مى برد نه دانش و معنويت و ارزشهاى معنوى او را. مگر اينكه قرينه و يا نشان و دليلى باشد كه نشانگر معناى دوم، يعنى معناى مجازى باشد و روشن سازد كه منظور ارث بردن معنوى و علمى است نه مادى و عادى و طبيعى. درست بسان اين آيه ى شريفه كه:«و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب» [ سوره 40، آيه 53. ] «و آن كتاب را به بنى اسرائيل به ارث داديم...» و يا اين آيه ى شريفه كه:«ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا» [ سوره 53، آيه 32. ] «پس كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيده بوديم به ميراث داديم...» در دو آيه اى كه ترسيم شد قراين و نشانه ها به روشنى نشان مى دهد كه منظور قرآن ميراث بردن علمى و معنوى است. اما در آيه؛«و ورث سليمان داود» بى هيچ ترديدى منظور به ارث بردن ثروت و امكانات مادى و دنيوى است نه ميراثبرى علمى و معنوى و اخلاقى. چرا كه «سليمان» در عصر پدرش «داوود» پيامبر خدا بود و اين را قرآن شريف در داستان آن كشتزارى كه گوسفندان آن قوم بى شبان در آنجا مى چريدند، بيان مى كند كه:«ففهمناها سليمان وكلا آتينا حكما و علما.» [ سوره 21، آيه 79. ] «و اين شيوه داورى را ما به سليمان آموختيم و همه را فرزانگى و دانش ارزانى داشتيم.» «زمحشرى» در تفسير خويش [ الكشاف، ج 23 ] ذيل اين آيه ى شريفه كه:«اذ عرض عليه بالعشى الصافنات الجياد» مى نويسد:در روايت آمده است كه «سليمان» با مردم «دمشق» و منطقه «نصيبين» پيكار كرد و يكهزار اسب به غنيمت گرفت و نيز گفته شده است كه اين اسبها را از پدرش به ارث برد و پدرش اين اسبها را از «عمالقه» به غنيمت گرفته بود و آن حضرت آنها را از پدرش به ارث برد و آنگاه به نمايش نهاد...با اين بيان شما خواننده ى عزيز درمى يابى كه «سليمان» آن اسبها را از پدر خويش به ارث مى برد و افزون بر آنها ثروت و امكانات و دارايى را كه پدرش «داوود» بر جاى نهاده و از دنيا رفته است، همه را به ارث مى برد اما از همين دو آيه ى شريف دريافت خواهى كرد كه «سليمان» دانش و رسالت را از پدرش «داوود» به ميراث نمى برد چرا كه «سليمان» در زمان پدرش پيامبر بود همانگونه كه هارون در عصر برادرش موسى. و نيز اين واقعيت روشن مى شود كه «سليمان» از پدرش «داوود» كه هر دو پيامبر بودند، مال و ثروت به ميراث برد.اما در مورد دعاى «زكريا» به بارگاه پروردگارش كه قرآن در مورد آن مى فرمايد: «فهب لى من لدنك وليا يرثنى» گرچه برخى از مدافعان حكومت زور اظهارنظر كرده اند كه منظور «زكريا» گويى اين بود كه پروردگارا! به من فرزندى ارزانى دار كه رسالت و دانش مرا به ميراث برد و با اين تفسير و توجيه، در انديشه اين بوده اند كه وراثت را از پيامبران نفى نمايند. اما خود آيه ى شريفه بروشنى بيانگر منظور و مقصود «زكريا» مى باشد كه مى فرمايد: