فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ممكن مى شود و پرستش بدون شناخت و آگاهى ارزش و بهايى ندارد. همچنانكه شناخت بدون پرستش و فرمانبردارى از خدا.«و اظهارا لقدرته.» «و براى اينكه اقتدار خويش را آشكار سازد.» روشن است كه قدرت آفريدگار هستى پيش از آفريدگار جهان هستى نيز موجود بوده است اما او اراده كرد تا با آفرينش پديده ها پرتويى از آن را به نمايش نهد. به همين جهت جماد و نبات، و حيوان و انسان را آفريد و در هر كدام از اينها نشانه هايى روشن از قدرت بى همانند خويش را به وديعت نهاد.ستارگان و كهكشانها و افلاك و آسمانها را پديد آورد تا پرتو ديگرى از قدرت خويش را نشان دهد و نيز گلبولهاى قرمز و سفيد خون را آفريد و مورچه اين حشره ى شگرف را پديد آورد و براى آن اعضاء و اجزاء قرار داد و نيز ديگر پديده ها و موجودات گوناگون و شگفت انگيز جهان هستى را...كوتاه سخن اينكه در هر پديده اى از پديده هاى جهان هستى قدرت و دانش و توان بيكران و بى همانند خدا در ابداع و ابتكار در آفرينش پديده ها، جلوه گر است. «و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته.» و مردم را در برابر دستورات انسانساز خويش فرمانبردار سازد و دعوت و فراخوان خويش به حيات شرافتمندانه را بوسيله ى نعمتها، عزت و قوت بخشد.آرى خداى توانا پديده ها را پديد آورد تا در برابر دستوراتش فرمانبردار گردند و از ضد ارزشهايى كه او نشان مى دهد دورى گزينند و او را بپرستند چرا كه پرستش، عبارت از سر فرود آوردن در برابر خدا و فرمانبردارى اوست. و نيز پديده هاى رنگارنگ خلقت را آفريد تا دلايل و برهانهايى را كه پيامبران و ديگر فراخوانان بسوى توحيد و عدالت و بندگى خدا در دعوت خويش بدانها استدلال مى كنند قوى و شكست ناپذير و قانع كننده باشد.«ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته.» و آنگاه براى فرمانبردارى از خويش براى مردم پاداش مقرر فرمود و بر نافرمانى خويش كيفر.چرا كه انسان هر كارى را بر اساس يكى از اين دو انگيزه و محرك انجام مى دهد. يا بر اساس جلب منافع و تمايل به كسب سود و بدست آوردن ثمره ى كار خويش، و يا بخاطر ترس از خطرات و ناملايمات زندگى و به انگيزه ى دفع آنها.بر اين اساس است كه انسان بمنظور بدست آوردن سود و رفع نياز و ترس از فقر و تهى دستى، دست به تجاوز مى زند، و دانش پژوه بخاطر كسب دانش و بينش و فرهنگ و استخدام شدن، و به منظور فرار از آفت جهل و نادانى كه مانع ترقى و صعود او به مدارج كمال است، درس مى خواند.آرى واقعيت اين است كه انسان تنها به انگيزه ى بدست آوردن پاداش مادى و معنوى، و يا بخاطر ترس از كيفر و عذاب است كه مطيع و فرمانبردار مى گردد و به همين دليل هم خداى جهان آفرين براى پرستش و فرمانبردارى شايسته و بايسته ى خويش از سوى انسانها براى آنان پاداش و قدرشناسى و احترام مقرر فرموده است. همانگونه كه براى عصيان و نافرمانى خويش و زير پا نهادن مقررات آسمانى خود كيفر عادلانه در نظر گرفته است. اما چرا چنين كرد؟ «ذيادة لعباده من نقمته و حياشة لهم الى جنتة.» خدا براى عملكرد بندگان پاداش و كيفر مقرر ساخت تا بندگانش را از گناه باز دارد و آنان را بسوى كارهايى كه انسان را درخور بهشت مى سازد سوق دهد.اما چرا براى عملكرد شايسته و ناشايسته بندگان پاداش و كيفر عادلانه و هدفدار مقرر فرمود؟ براى اينكه بندگان خويش را از انجام كارهاى ناپسندى كه كيفر او را در پى دارد باز دارد و آنان را بسوى كارهاى شايسته اى كه بهشت و خشنودى او را از پى دارد بكشاند.«و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.» «و گواهى مى دهم كه پدرم بنده و فرستاده ى اوست.» دخت فرزانه ى پيامبر پس از بحث رسا و جالبى پيرامون توحيد و توحيدگرايى به دو اصل اساسى دين، توحيد و رسالت گواهى داد و آنگاه به بحث نبوت و آنچه در مدار آن مطرح است، پرداخت:1- نخست بندگى شايسته و بايسته پدر گرانقدرش محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ترسيم كرد. همان بندگى كامل كه نهايت خضوع در برابر خدا و فرمانبردارى همه جانبه آن حضرت از پروردگار خويش است و منزلت والايى است كه انسان در پرتو خواست و تلاش گسترده ى خويش بدان مفتخر مى گردد با اينكه رسالت نعمت گران و مقام والايى است كه براى پيامبر بى آنكه خود در راه آن تلاش كند، ارزانى مى گردد.2- آنگاه بانوى بانوان به رسالت پدرش پيامبر خدا اشاره كرد و روشن ساخت كه آن حضرت پيامبرى است كه از جانب خدا بسوى بندگانش با آيينى آسمانى فرستاده شده است.آرى دومين ويژگى پيامبر در سخن تاريخى فاطمه عليهاالسلام مقام والاى رسالت اوست گرچه واژه ى مقدس و ارجدار «رسالت» در روزگار ما بسيار بر سر زبانهاست و در هر حق و باطل و يا هر انديشه ى درست يا بيمار گونه اى بكار مى رود.«اختاره و انتجبه قبل ان ارسله.» خدا او را پيش از فرستادنش بسوى مردم برگزيد.همانگونه كه از ميان انبوه انسانها فرد شايسته و كامل و ممتازى را برمى گزينيم، خداى جهان آفرين نيز پيامبر خويش را از ميان جهانيان برگزيد، و نيز همانطور كه ما از ميان صدها ميوه ى همانند و همرنگ، يك ميوه را پس از روشن شدن امتيازات بسيار آن از نظر وزن، رنگ، مزه، رسيده بودن آن و...، آن را بر ديگر ميوه ها، برمى گزينم، آفريدگار هستى نيز محمد صلى الله عليه و آله و سلم را پيش از آنكه به رسالت برانگيزد از ميان همه ى بندگانش برگزيد و اين بدان مفهوم است كه آن حضرت پيش از ورود به ميدان عمل و جهاد و تلاش در راه حق و عدالت و دعوت مردم بسوى خدا، شايستگى و برازندگى اش براى اين منصب خطير و مقام پرشكوه، در بارگاه خدا قطعى و مشخص بوده و نيازى به اصل جهانشمول آزمايش و امتحان نيز نبوده است، تا مواهب و استعدادها و توانمندى هاى پيامبر براى پذيرش اين مسووليت عظيم شكوفا گردد چرا كه خدا از كفايت و لياقت بسيار او براى بدوش كشيدن بار سنگسن رسالت آگاه بود و او را شايسته ارزانى شدن اين نعمت گران مى دانست.«و سماه قبل ان اجتبله.» «پيش از اينكه پديد آورد نامگذارى كرد.» اين فراز نشانگر اين واقعيت است كه خداوند پيش از آنكه پيامبر را بيافريند به نام «محمد» نامگذارى فرمود، بسان نامزدى كه در مورد او گفته مى شود. براى فرد مشخصى نامزد شده و مقرر گرديده است.با اين بيان «با توجه به اينكه در مثال مناقشه نيست» خداى جهان آفرين در علم خويش مقرر فرموده بود كه «محمد» پيام آور برگزيده ى او گردد و يا اينكه نام آن حضرت را پيش از آفريدن او براى پيام آورانش بيان فرموده است.«و اصطفاه قبل ان ابتعثه.» «و او را پيش از آنكه به رسالت برانگيزد، برگزيد.» «اذا الخلائق بالغيب مكنونة.» خدا پيامبر را هنگامى برگزيد و نامگذارى كرد و آفريد كه هنوز انسانها آفريده نشده بودند و در پرده ى غيبت نهان و نهفته بودند.به عبارت ديگر در عالم غيب خدا موجود بودند اما در خارج و به گونه اى كه بتوان آنها را درك كرد وجود خارجى نداشتند.«و بستر الاهاويل مصنونة.» و آنگاه كه انسانها هنوز در پوشش پرده ى وحشت قرار داشتند.اين فراز تفسير فراز پيش است و واژه ى «اهاويل» جمع «اهوال» است و آن هم جمع «هول» و به معناى ترس و كار مهم و سخت است و منظور از آن، وحشت تاريكيهاى غيب مى باشد.«و بنهاية العدم مقرونه.» «و به نهايت و مرز عدم نزديك بودند.» نهايت يك چيز، مرز و پايان آن پديده است و منظور اين است كه انسانها از مرحله ى وجود دور و در مرحله ى عدم بودند.«علما من الله تعالى بمائل الامور.» (آرى خدا پيامبر را از همان هنگام به رسالت برگزيد...) چرا كه از فرجام كار و سرانجام امور آگاه بود.او پايان كار انسانها، فرجام حال و شئون آنان را مى داند و از عواقب رسالت پيامبر و نيز از موهبت ها و كفايت و لياقت او براى بدوش كشيدن بار گران رسالت بخاطر آراستگى آن حضرت به ارزشهاى والاى اخلاقى و ويژگيهاى زيباى انسانى همواره آگاه است. به همين جهت او را از همان زمان به رسالت برگزيد.روايات فراوانى از خود پيامبر گرامى رسيده است كه فرمود:ان اول ما خلق الله نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم «نخستين چيزى كه خدا آفريد نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود.» و نيز فرمود: ان الله خلق نورى و نور على قبل ان يخلق آدم...خدا نور من و على را دوازده يا بيست و چهار هزار سال پيش از آفرينش آدم، يا پيش از آفرينش آسمانها و زمين، آفريد. و نيز رواياتى از اينگونه، كه در كتابهاى معتبر شيعه و سنى موجود است.«واحاطة بحوادث الدهور.» «و نيز بدان جهت كه به تمام حوادث و رخدادهايى كه در طول عصرها و روزگاران رخ مى داد احاطه داشت.» «و معرفة بمواقع المقدور.» «... و بدان خاطر كه موقعيت هاى زمانها و مكانها و نيز مصالح امور و شئون را كه همه تحت فرمان او هستند مى دانست.» ابتعثه الله اتماما لامره «خدا پيامبر را فرمان بعثت داد تا هدف از آفرينش را به اتمام رساند.» و شايد منظور در اين فراز از سخن، پايان يافتن رشته ى رسالت و نبوت با برانگيخته شدن پيامبر و فرود قرآن باشد.«و عزيمة على امضاء حكمه.» و تا فرمان و خواست خويش را در مورد آفريدگان خود، بطور قطعى تنفيذ نمايد.«و انفاذا لمقادير حتمه.» «و سرنوشت هاى قطعى و غير قابل تغيير و تبديل خويش در مورد مخلوق را، جامه ى عمل پوشاند.» و آنگاه دخت سرفراز پيامبر به ترسيم انحطاط حيات دينى و گسيختگى عقيدتى پيش از بعثت پيامبر پرداخت و فرمود:«فراى الامم فرقا فى اديانها.» «آنگاه پيامبر خدا امتها را نگريست كه به آيين هاى گوناگون گراييده اند.» و گروه هاى رنگارنگى چون: يهود، نصارى، مجوس، صابئى، و ملحد و زنديق و كافر بوجود آمده است.«عكفا على نيرانها.» «و بر پرستش آتش و مراقبت آن كمر بسته اند.» در اينجا منظور فرقه ى آتش پرست است كه آتش را تا مرز پرستش تقديس مى كردند و آتشكده ها مى ساختند و مراقب آنها بودند تا شعله هاى آن به خاموشى نگرايد. «عابدة لا وثانها.» «و بتهاى دست ساز خويش را پرستشگرند.» و اژه ى «اوثان» جمع «وثن» به مفهوم بت مى باشد. در جاهليت بتها را از سنگ يا چوب و ديگر چيزها مى تراشيدند و مى ساختند و در پرستشگاه ها به منظور پرستش قرار مى دادند و آنگاه در برابر همان بتهاى دست ساز خويش كرنش مى كردند.«منكرة لله مع عرفانها.» و يكتا خداى هستى را با اينكه در پرتو فطرت خداگرايى مى شناختند به ناروا انكار نموده، خود را به ناشناسى مى زدند.» همانگونه كه خدا در قرآن شريف در اين مورد مى فرمايد:«يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها.» [ سوره 16، آيه 85. ] آنان از ديدگاه فطرت و خرد و وجدان خويش نعمتهاى خدا و پديدآورنده ى آنها را مى شناسد اما دانسته انكار مى كنند. چرا كه مى دانستند كه هر پديده اى، پديد آرنده اى دارد و مى دانستند كه پديده هاى هستى همه و همه آفريده شده اند و كسى نبود كه مدعى آفريدن ماه و خورشيد و آسمان و زمين باشد، از اين رو بناگزير بايد مى پذيرفتند كه جهان هستى را آفريدگارى دانا و تواناست.«فانار الله بمحمد ظلمها.» «از اين رو خدا به بركت محمد و بوسيله ى او تاريكيهاى كفر و شرك و جهل و جنايت را كه بر همه جا سايه گسترده بود، نورباران ساخت.» آرى دلايل و براهين روشنگرى كه پيامبر بر آنان مى باراند، همه ى آنچه را كه آتش پرستى و مبانى شرك و بت پرستى را شكل مى داد درهم مى نورديد. آن حضرت همه ى انديشه هاى گمراهگرانه وعقايد سست و تباه كننده را از صفحه ى روزگار پاك نساخت، اما بروشنى ثابت كرد كه اسلام و قرآن بر حق و نجات بخشند و جز آنها هرچه هست باطل و بى اساس است پس بايد از شرك و خرافات گسست و به وحى و رسالت و توحيد و توحيدگرايى روى آورد.«و كشف عن القلوب بهمها.» و مسائل پرابهام و ناشناخته ى دلها و قلبها، همچون توحيدگرايى و ايمان به معاد و حشر و نشر را آشكار ساخت و زنگارها را زدود. چرا كه اينها از مسائل و امور ناشناخته و پيچيده ى مردم بود و به بركت وجود گرانمايه ى پيامبر و وحى الهى، همه ى اينها گشوده و حل شد.«و جلى عن الابصار غممها.» «و تاريكيهاى پرابهامى كه ديدگان را مى پوشانيد، همه را كنار زد.» منظور از تاريكى در اينجا، انحرافات عقيدتى است كه بسان پرده ى تارى ديدگان را پوشانده بود، به گونه اى كه مردم عصر جاهليت توان دريافت حقايق را در خود نمى ديدند.«و قام فى الناس بالهداية.» «پيامبر به منظور ارشاد و هدايت مردم بپاخاست.» و نشانه هاى راهنماى بسوى حق و حقيقت و توحيد و رسالت و معاد و زندگى پس از مرگ را، سر راه آنان نصب كرد.«و انقذهم من الغواية.» «و آنان را از گمراهى و سرگشتگى نجات بخشيد.» از سرگشتگى و گمراهى عقيدتى، اخلاقى، آداب و رفتار و راه و رسم زندگى كه در آن مى زيستند و مى مردند، آنان را نجات داد.به گونه اى كه گويى آنان در دريا غرق شده بودند و آن حضرت آنان را رهايى بخشيد و از نابودى نجاتشان داد. و بصرهم من العماية.» «و از نابينايى، بينايشان ساخت.» و اژه ى «اعمى» در فرهنگ واژه شناسان به كسى گفته مى شود كه چيزى را نمى بيند و بصورت كنايه و مجاز به كسى گفته مى شود كه واقعيتها را آنگونه كه هست درنمى يابد و آنگاه كه آموخت بينا مى گردد.«و بسوى دين درست راهشيان نمود.» و اژه ى «هدايت» معانى بسيارى دارد كه يكى از آنها نشان دادن راه به كسى است كه راه را نمى شناسد.معانى ديگر آن رسانيدن او به هدف و مقصد است. و پيامبر گرامى به هر دو نوع از هدايت قيام كرد. چرا كه هم راه نجات و نيكبختى را به مردم نشان داد و هم آنان را به سعادت دنيا و آخرت نايل آورد.«و دعاهم الى الصراط المستقيم.» «و آنان را به راه راست فراخواند. به راه اسلام و قرآن كه از انحراف و كجى پيراسته است.» «ثم قبضه الله اليه قبض رافة و اختيار و رغبة و ايثار.» سپس خداى جهان آفرين با نهايت مهر و رافت و ميل و در خواست قلبى آن حضرت و بر اساس برترى سراى آخرت نسبت به دنيا، روح بلند و پاك او را برگرفت و بسوى خود برد.آرى برگرفتن روح پاك آن حضرت با كمال مهر بود، نه با خشم و غضب و به خواست و اختيار او بود، نه با اجبار و اكراه. و ممكن است منظور از «اختيار» اين باشد كه؛ آفريدگار هستى سراى آخرت را براى آن وجود گرانمايه برگزيد و برترى داد. همانگونه كه در قرآن:«و للاخرة خير لك من الاولى.» [ سوره 93، آيه 4. ] «و به يقين آن جهان براى تو از اين جهان بهتر و نيكوتر است.» «فمحمد صلى الله عليه و آله و سلم من تعب هذه الدار فى الراحة.» «هم اينك پدر گرانمايه ام «محمد» از رنج و درد اين سراى فانى آسوده است.» ديگر با مخالفتهاى گوناگون و اذيت و آزارها روبرو نيست. چرا كه مرگ، آرامش بخش دوستان خداست و زندگى پيام آوران خدا نيز در اين جهان يك زندگى توام با رنج و فشار و سرشار از تلاش و جهاد در راه خداست. از اين رو در اين سراى فانى راحتى و آرامش ندارند.در نسخه ى ديگرى اينگونه آمده است:«فمحمد فى راحة من تعب هذه الدار.» «قد حف بالملائكة الابرار.» «فرشتگان نيك كردار او را در ميان گرفته اند و روح پاك و بلندش را بسوى برترين رفيق و برترين جايگاه همراهى مى نمايند.» «و رضوان الرب الغفار.» «و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته است.» همان رضوان و خشنودى كه در سراى جاودانه ى آخرت به صورت گسترده ترى او را در برخواهد گرفت. چرا كه دنيا تنگتر از آنست كه همه ى آثار و نشانه هاى خشنودى خدا در آن جلوه گر شود.«و مجاورة الملك الجبار.» و در جوار پادشاه پراقتدار دنيا و آخرت آرميده و در حفظ و حراست اوست و به پاداش شكوهبار و لطف بى همانند او نزديك است.«صلى الله على ابى، نبيه و امينه على الوحى و صفيه.» درود خدا بر پدر گرانمايه ام، همو كه پيام آور خدا و امانتدار سرفراز وحى او و برگزيده اش بود.«و السلام عليه و رحمةالله و بركاته.» و سلام و مهر و بركات خدا بر او باد.