فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيباترين راه نمايش قدرت و اثبات وجود و شخصيت نيز جهاد و كارزار در راه حق و عدالت است چرا كه نيرو و قدرت و امكانات و فداكارى و رمز پيوند و دلبستگى جامعه ى اسلامى با مبدا هستى و تمامى موهبتها، در ميدانهاى كارزار ظهور مى كند و در آنجاست كه پيروزى بر دشمنان دين سايه مى گسترد و دلهره و هراس مخالفان اسلام را فرامى گيرد.

اين نكته درخور تعمق بسيار است كه اصولا زورمند و قوى، تنها در برابر قدرت و شوكتى برتر از خويش سر تسليم فرود مى آورد و بر همين اساس است كه عزت و استقلال تنها براى جامعه اى فراهم خواهد بود كه قدرتمند و توانا باشد. يعنى داراى همان چيزى كه زورمندان بدان پاى بندند و تنها در بربر آن خاضع مى گردند.

«و الصبر معونة على استيجاب الاجر.» «و شكيبايى را براى درخور پاداش شايسته شدن قرار داد.

شكيبايى در برابر امور ناخوشايند و سختى ها، از تهيدستى و محروميت گرفته تا وامدارى، زندان و ديگر مصائب و مشكلات، نشانگر تسليم شايسته و بايسته ى بنده در برابر خواست خداست، چنين تسليمى در حقيقت يك ارزش والا و يك منزلت بلند است كه انسان شكيبا مى تواند بوسيله ى آن به پاداش شكوهبار و ثواب بسيارى نايل آيد.

در پرتو شكيبايى، مى تواند دستورات خدا را آنچنانكه كه مقرر فرموده است، انجام داد و هم مى توان بوسيله ى آن از ضدارزشها و گناهان دورى جست.

«و الامر بالمعروف مصلحة للعامة.» «و دعوت به ارزشها و كارهاى پسنديده را براى مصلحت جامعه» مقرر فرمود.

خدا دعوت به ارزشها را بر هر انسان مسوولى در قلمرو قدرت و امكاناتش همراه با شرايط ويژه اى مقرر فرمود و اين كار خود يك جهاد واقعى است. چرا كه به موجب اين دستور انسانساز هر فردى از افراد جامعه ى اسلامى بايد خويشتن را در برابر دين و آيين و جامعه خويش مسوول بنگرد نه جدا و بريده از آنان. دعوت به ارزشها يا امر به معروف در حقيقت تفسير علمى سخن جاودانه ى پيامبر است كه فرمود:

«كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته.» چرا كه اسلام نه بى تفاوتى و بى برنامه گى را مى پذيرد و نه كناره گيرى و بريدگى از جامعه و مردم را باور دارد. بلكه تمامى مسلمانان را يك خانواده و همه ى جهان را يك خانه مى نگرد كه ايمان و عقيده آنان بهم پيوند مى دهد.

«و بر الوالدين و قاية من السخط.» «و نيكى در حق پدر و مادر باعث مصونيت از خشم و غضب» خويش قرار داد. و در نسخه ى ديگرى: « و البر بالوالدين وقاية من السخط.» مفهوم اين فراز اين است كه از آنجايى كه پايمال ساختن حقوق پدر و مادر و بى حرمتى به آنان موجب خشم خدا بر فرزند مى گردد، بطور طبيعى نيكى به آنان باعث مصون ماندن از خشم خواهد بود.

اگر به آياتى كه رعايت دقيق حرمت و حقوق پدر و مادر مورد سفارش و تاكيد قرار گرفته است، نيك بنگريم درجه ى اهميت اين جنبه اخلاقى و انسانى مورد عنايت دخت پيامبر بر ما روشن مى شود.

براى نمونه قرآن مى فرمايد:

1- «و وصينا الانسان بوالديه حسنا.» [ سوره 29،آيه 8. ] به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند. و مى فرمايد:

2- «يسالونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين.» [ سوره 2،آيه 215. ] از تو مى پرسند كه چه انفاق نمايند؟ بگو آنچه از خير انفاق مى كنيد براى پدر و مادر... است. و مى فرمايد:

3- «و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا.» [ سوره 4،آيه 36. ] خداى را بپرستيد و چيزى را شريك او مسازيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. و مى فرمايد:

4- «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به سيئا و بالوالدين احسانا.» [ سوره 6،آيه 151. ] (اى پيامبر) بگو، بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. (نخست) اينكه به او شرك نورزيد و به پدر و مادر نيكى كنيد...

5- «و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا...» [ سوره 17،آيه

23- 24. ] و پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هرگاه تو زنده هستى هر دو يا يكى از آن دو سالخورده شد، آنان را آزرده مساز و به درشتى سخن مگو و با آنان با كرامت و ملايمت، سخن بگو و با مهر و محبت بال تواضع و فروتنى در برابرشان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه كه آن دو مرا در خردى و كودكى پروريدند، بر آن دو رحمت آور.

6- و مى فرمايد:

«و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكرلى و لوالديك...» [ سوره 31،آيه

14- 15. ] و به انسان در مورد پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش به او باردار شد و هر روز ناتوانتر مى شد، و پس از دو سال او را از شير بازگرفت. و سفارش نموديم كه مرا و پدر و مادرت را سپاس گوى كه سرانجام تو بسوى من است. و اگر آن دو بكوشند تا چيزى را كه در مورد آن دانشى ندارى با من شريك سازى از آنان پيروى مكن و در دنيا با آنان به خوبى همراهى كن.

7- و مى فرمايد:

«و وصينا الانسان بوالديه احسانا...» [ سوره 46،آيه

15- 16. ] و انسان را در مورد پدر و مادرش به نيكوكارى سفارش كرديم، مادرش به دشوارى به او باردار شد تا چون به سن جوانى رسد و به چهل سالگى درآيد، گويد: پروردگارا! به من بياموز تا سپاس نعمتى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به جاى آرم. كارى شايسته انجام دهم كه تو را خشنود سازد و فرزندان مرا به صلاح آور. من بسوى تو بازگشتم و از تسليم شدگانم.

اينان كسانى هستند كه كارهاى نيكشان را مى پذيريم و از گناهانشان درمى گذريم و در زمره ى بهشتيانند و هر وعده اى كه به آنان داده شده راست و درست است.

آرى پس از نگرش بر اين آيات شريفه است كه پيام سخن بانوى بانوان فاطمه عليهاالسلام بر ما روشن مى شود. به نظر نگارنده، بحث نياز به توضيح بيشترى دارد اما به همين اندازه بسنده مى شود.

«وصله الارحام منماة للعدد.» و پيوند با نزديكان را براى افزون شدن شمار نفوس، مقرر فرمود. و در نسخه ى ديگرى: «وصله الارحام منساة للعمر و منماة للعدد.» آمده است. و اقعيت اين است كه عملكرد انسان داراى يك سلسله آثار و ره آورد و واكنش طبيعى و تخلف ناپذير است. از اين رو آن كس كه با نزديكان و بستگانش بوسيله ى دست و زبان و يا ثروت و امكانات، صله ى رحم نمايد بر اثر اين كار عمرش طولانى و نسلش بسيار و دارايى اش فراوان مى گردد و اين ثمره ى آن عملكرد است. در مورد پيوند با ارحام روايات بسيارى رسيده است كه همه ى حكايات از اين حقيقت مى كنند كه: صله ى رحم ثروت را بسيار مى كند و مرگ را به تاخير مى افكند همانگونه كه بريدن از ارحام و قطع رابطه با آنان باعث كوتاهى عمر و از ميان رفتن مال و امكانات مى گردد.

ما در روزگار خويش بسيارى از مردم را ديده ايم كه بخاطر صله ى رحم، روزگار بركات و خيرات خويش را بر آنان باراند و شمار آنان و نسلشان با اينكه مى دانيم عوامل فزونى چندانى در آنها نبود رو به فزونى نهاد و اقتدار يافتند. همانگونه كه در روزگار ما بسيارى را نيز مى نگريم كه بخاطر قطع رحم و گسستن ارتباط و دوستى با بستگان و نزديكان خويش سرانجام گويى رشته ى عمر خود را قطع نموده و با دست خود اساس حيات و بقاى خويشتن را درهم نورديدند و پس از دچار آمدن به آفت فقر و تهيدستى و نياز، از ميان رفته اند.

«و القصاص حقنا للدماء.» «و قصاص را وسيله ى حفظ خونها و حراست از جانها قرار داد.» در ميان تمامى قوانين كيفرى كه در جهان وضع و ثبت شده است هيچ قانونى بسان قصاص عادلانه و طبيبانه، حيات انسانها را تضمين نمى كند.

بر اين اساس است كه خداى جهان آفرين مى فرمايد:

«و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلكم تتقون.» [ سوره 2،آيه 179. ] براى شما اى خردمندان در قصاص نوعى زندگى است. باشد كه پروا پيشه سازيد.

شگفت آور است كه كيفر قاتل و كشتن او عاملى براى بقاء و تضمين حيات ديگران شمرده مى شود. چرا كه فردى كه بيدادگرانه تصميم مى گيرد تا ديگرى را بكشد اگر بداند دست عدالت، انتقام خون بناحق ريخته شده را از او خواهد گرفت و او را به كيفر كارش قصاص خواهد نمود، آنجاست كه دست به جنايت نمى زند. اما اگر دريافت كه كيفر كشتن ديگران تازه اگر ثابت شد زندان است و خوردن و آشاميدن و شايد هم عفو و يا تخفيف مجازات و يا رهايى بوسيله ى پول و رشوه و پارتى و وساطت نزد قدرتمندان، اينجاست كه ارتكاب جنايت بر او سهل و ساده مى نمايد و به آسانى و بيدادگرانه و وحشيانه خون بى گناهان را بر زمين مى ريزد. و اقعيت اين است كه قوانين كيفرى كفر- كه اينك بر كشورهاى اسلامى حاكم است اثر سازنده ى قصاص را باور ندارد و چنين مى پندارد كه قصاص از آنجايى كه مقتول بيچاره را زندگى نمى بخشد، تكرار قتل است و در تكرار قتل چه سود؟!

به همين جهت براى قاتل، زندان و يا اعمال شاقه در نظر مى گيرد و با اين وصف شما خواننده ى عزيز خود آگاهى كه زندانهاى بى شمار و گسترده دنيا آكنده از آدم كشان جنايتكار است و هر لحظه هم آمار آدمكشى در سراسر جهان رو به فزونى مى رود.

شگفت اينكه خداى جهان آفرين در اين آيه ى شريفه روى سخن را بر خردمندان گيتى نموده و مى فرمايد:

«يا اولى الالباب!» «هان اى خردمندان!» و آنگاه با اين واژه ها سخن را ادامه مى دهد كه:

«لعلكم تتقون.» و بدينسان خداى فرزانه و حكيم روى سخن با خردمندانى دارد كه مى فهمند و مى دانند كه قصاص عادلانه و انسانى از ريخته شدن خون انسانها و كشته شدن آنان جلوگيرى مى كند و درك مى كنند كه اين شيوه ى كيفرى بهتر و برتر از زندان و شكنجه و همانند آنهاست.

اما با اين وصف در جهان معاصر اين قانون الهى وانهاده شده و قانون غرب بر مقررات خدا برترى يافته است كه بايد گفت؛ چشم مسلمانان روشن! راستى مردم چگونه اميد بسته اند كه عزت و اقتدار و استقلال به دست آورند. در حالى كه نه تنها در قوانين و مقررات كه در تاريخ خود نيز دنباله روى يهود و نصارى را برگزيده اند؟ تاريخ هجرى اسلامى به بوته ى فراموشى سپرده مى شود و تاريخ ميلادى در كشورهاى اسلامى به رسميت شناخته شده و ملتها و دولتها از آن پيروى مى كنند.

آرى رشته ى سخن در اين مورد طولانى است و نياز به فرصت بيشتر و بحث گسترده ترى است.

علاوه بر اين، ثمره برشمردن و پخش اين دردها و مصيبتها چه خواهد بود؟ آيا براستى در مقررات و قوانين وارداتى حكومتها و كشورهاى اسلامى تحول مطلوبى ايجاد مى گردد؟ من كه فكر نمى كنم.

«و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة.» و در نسخه ى ديگرى «بالنذور.» و وفاى به نذر را به منظور رسيدن به آمرزش قرار داد. و اژه ى «نذر» در حقيت پيمان بستن با خدا در انجام كارى شايسته است. از اين رو وفاى به نذر نيز وفاى به پيمان خواهد بود. همانگونه كه خدا در قرآن شريف مى فرمايد:

«و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجرا عظيما.» [ سوره 48،آيه 10. ] و هر كس به پيمانى كه با خدا بسته است وفا نمايد، خدا به او پاداش پرشكوهى خواهد داد. و بدينسان روشن شود كه انسان از راه وفاى به نذر خويش، هم به پيمان خود عمل كرده و هم خود را در قلمرو آمرزش خدا قرار داده است.

«و توفية المكاييل و الموازين تغييرا للبخس.» و كامل پرداختن پيمانه ها و ترازوها- در داد و ستد- را براى از ميان برداشتن شيوه ى ظالمانه ى كاستن از حقوق، مقرر فرمود.

در نظام اقتصادى اسلام، خدا بر فروشنده و خريدار واجب ساخته است كه حقوق يكديگر و مردم را به دقت رعايت و ادا كنند و حق هيچ كس را حتى به صورت كاستن از آن پايمال نسازند و آن را كمتر از ارزش واقعى جلوه ندهند. با مردم بر اساس عدالت و امنيت رفتار نمايند و نه بر اساس ستم و خيانت و اين رفتار و عملكرد عادلانه و رعايت حقوق مادى و معنوى در گرو اين است كه با پيمانه ها و ميزانها و معيارهايى كه حقوق مادى يا معنوى مردم سنجيده مى شود تقلب و بازى صورت نگيرد حقوق و اعتبارات و شخصيتها همانگونه كه هستند، سنجيده شوند.

«و النهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس.» «و هشدار از نوشيدن شراب را براى پاكى و پاكيزگى از پليديها، قرار داد.» و در نسخه ى ديگرى آمده است كه:

«و الانتهاء عن شرب الخمور.» نگارنده در بحث از آيه ى شريفه «تطهير» براى واژه «رجس» معانى گوناگونى آورده و بايد بخاطر داشت كه ميخوارگى و بدمستى همانگونه كه خدا مى فرمايد، يكى از چهره هاى كريه «رجس» و پليدى است.

«انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون.» [ سوره 5، آيه 90. ] بى ترديد شراب و قمار و بتها و گروبندى با تيرها، پليدى و كار شيطان است. پس از آنها دورى بجوييد تا رستگار شويد.

در رابطه با زيانها و تباهيهاى ميخوارگى و جنايتها و نگونساريهاى برخاسته از آن، بسيارى از نويسندگان مسلمان و غيرمسلمان كتابها و مقاله هاى گوناگونى نوشته اند. در اين مورد همين يادآورى بسنده است كه با مراجعه به معانى واژه ى «رجس» و تعمق در آن بخش بزرگى از زيانهاى جبران ناپذيرى كه اين بلاى اجتماعى به سلامت جسم و جان، دستگاه تعقل و رشد و ترقى جامعه ها و تمدنها وارد مى آورد، بر شما خواننده ى پژوهشگر روشن مى شود.

«و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة.» «و دورى جستن از نسبت بى عفتى دادن به پاكدامنان را براى مصون ماندن از لعنت و دور شدن از رحمت، قرار داد.» و در نسخه ى ديگرى: «و اجتناب قذف المحصنات» آمده است.

اسلام آيينى است كه به منظور حراست از شخصيت معنوى و اجتماعى و حرمت انسانها سخت در نظر دارد و خدشه دار ساختن آبرو و شخصيت ديگرى را نوعى جنايت مى نگرد و براى آن كيفر عادلانه دنيوى و عذاب سخت اخروى در نظر مى گيرد و به همگان هشدار مى دهد كه از اين گناه بزرگ دورى جويند.

در نگرش اسلامى نسبت بى عفتى دادن به مردان و زنان پاكدامن كار ساده و آسانى نيست و اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه فردى زبان خويش را رها، و با آن شخصيت مردم را پايمال و آبرو و ناموس آنان را خدشه دار سازد از اين رو اگر فردى به ديگرى كه به بى عفتى شهرت ندارد نسبت «زنا» داد. بر اوست كه با اقامه ى بينه و گواه اين نسبت را به اثبات رساند وگرنه مقررات كيفرى اسلام در مورد خود او به جرم تهمت تراشى و خدشه دار ساختن كرامت و حيثيت ديگرى به اجرا گذاشته مى شود.

خدا در قرآن شريف در اين مورد مى فرمايد:

«و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم...» [ سوره 24، آيه 4 و 5. ] و كسانى كه به زنان شوهردار نسبت زنا دهند، آنگاه چهار گواه نياورند، هشتاد تازيانه به آنها بزنيد، و هيچگاه شهادتى از آنان نپذيريد، و اينانند كه خود فاسقند. و نيز مى فرمايد:

«ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم.» [ سوره 24، آيه 23. ] بى گمان كسانى كه به زنان پاكدامن بى خبر و باايمان نسبت زنا مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و عذابى سخت خواهند داشت. و درست همين جاست كه سخن جاودانه ى دخت پيامبر روشن مى شود كه فرمود:

آنكس كه از نسبت دادن بى عفتى به پاكدامنان دورى گزيند در حقيقت از لعنت خدا مصون مى ماند. و واژه ى «لعنت» نيز به مفهوم دور بودن از مهر و رحمت خداست.

«و ترك السرقة ايجابا للعفة.» «و وانهادن عمل نيكوهيده ى سرقت را، باعث بقاى پاكى و امانتدارى مقرر فرمود.» دست انسان تا آنگاه كه پاك و امانتدار باشد از ارزش والا و بهاى بسيارى برخوردار است، اما هنگامى كه به سرقت و تجاوز آلوده شد، ديگر ارزش و كرامت خويش را به كلى از دست مى دهد. چرا كه از مرزهاى دين گذشته، و ديگر بهايى ندارد.

ابوالعلاى معرى از سيد مرتضى پرسيد:



  • يد بخمس مئين عسجد او فديت يد بخمس مئين عسجد او فديت


  • ما بالها قطعت فى ربع دينار؟ ما بالها قطعت فى ربع دينار؟


دستى كه خونبهاى آن پانصد دينار طلاست، او را چه مى شود كه در برابر يك چهارم دينار- اگر سرقت نمايد- بريده شود؟ مرحوم سيد پاسخ داد:



  • عز الامانة اغلاها، و ارخصها عز الامانة اغلاها، و ارخصها


  • ذل الخيانة، فافهم حكمة البارى ذل الخيانة، فافهم حكمة البارى


عزت و شكوه امانت و امانتدارى ارزش آن را بالا برده و گرانقيمت و پربهايش ساخته است و نيز ذلت و خفت خيانت او را از ارزش انداخته است. پس اى خردمند! حكمت آفريدگارت را درياب.

با اين بيان دزدى و خيانت، پاكى و امانت را از دست و صاحب آن سلب مى كند و وانهادن سرقت و عمل نكوهيده ى خيانت، عفت و امانتدارى و عظمت دست و صاحب دست را حفظ و حراست مى كند.

در «كشف الغمه» اين جملات نيز آمده است:

«و التنزة عن اكل اموال الايتام و الاستيثار بفيئهم اجارة من الظلم، و العدل فى الاحكام ايناسا للرعية.» و پاكى و دورى گزيدن از خوردن و به انحصار خويش درآوردن اموال و امكانات و غنايم يتيمان را، باعث مصون ماندن از ستم و ستمكارى، و عدالت پيشگى را باعث جوشش و دلگرمى مردم به زمامداران، قرار داده است. و اژه ى «يتيم» در فرهنگ عرب در مورد كسى بكار مى رود كه پدر يا مادر يا يكى از آن دو را در كودكى از دست داده و ثروت آنان ار به ارث برده و به دليل كم سنى توان و قدرت لازم براى حراست و نگهدارى آن ثروت و اداره ى امور خويش را ندارد و اينجاست كه عناصر طمعكار و طمع ورز بر دارايى او چشم مى دوزند و به حقوق او تجاوز مى كنند. چرا كه او را ناتوان به حساب مى آورند و در او توان و اقتدارى نمى بينند كه در برابر ظالمان و طمعكاران مقاومت كند و از حقوق خويش دفاع نمايد. و اين تجاوزى نكوهيده و ستمى آشكار است.

خداى عادل سرنوشت چنين ستمكاران و كيفر سخت آنان در سراى آخرت را اينگونه مقرر مى دارد:

«الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا.» [ سوره 4، آيه 10. ] كسانى كه دارايى يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه در شكمهاى خويش آتش مى خورند و بزودى به آتش برافروخته اى وارد گردند.

از اين رو خداوند دورى جستن از خوردن و بردن دارايى يتيم را باعث مصون ماندن از دست يازيدن به ستم و بيدادى قرار مى دهد كه چنين كيفر سخت و دردناكى در پى خواهد داشت.

/ 79