فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
«سپس شمايان را به قيام فراخواند و دريافت كه سبكبال و آماده به سود و در جهت وسوسه هاى او بپاخاستيد.» «و احمشكم فافاكم غضابا» «و شما را به خشم انگيخت و دريافت كه در جهت خواسته هاى شوم او يكپارچه خشم و غضب هستيد.» و در نسخه ى ديگرى «فوجدكم غضابا» آمده است كه منظور از اين فراز، بيان اين واقعيت است كه: شيطان پس از بالا و پايين نمودن و سبك و سنگين كردن شما دريافت كه شما به دستورات او گردن نهاده و در همه حال و شرايطى فرمانبردار او هستيد.«فوسمتم غير ابلكم» «سرانجام شما غير مركب خويش را نشان زديد» شما كارى ناروا انجام داديد و فردى را برگزيديد كه شايستگى گزينش را نداشت و كليد گشايش امور و زمام كارها را، به دست عنصرى ناشايسته و نااهل سپرديد. و رهبرى جامعه را به دست كسى كه كفايت و شايستگى آن را نداشت، واگذاشتيد.«و اوردتم غير شربكم» «و مركب خويش را بر آبشخور ديگران وارد آورديد.» درست بسان چوپانى كه رمه ى خويش را بر چشمه ى آبى كه از آن او نيست، فرود مى آورد. و در نسخه ى ديگرى «و اوردتموها شربا ليس لكم» آمده است. و منظور اين است كه شمايان خلافت و شايسته و بايسته را به ناروا و بيداد غصب كرديد و كارهاى ناروايى در راه غصب آن مرتكب شديد و تنظيم امور و تدبير شئون و خلافت عادلانه را از كف با كفايت صاحبان قانونى آن، با زشت ترين و ظالمانه ترين شيوه به درآورديد.چرا كه گزينش امام عادل و آسمانى از سوى خدا انجام مى گيرد نه خلق، آن هم با شيوه ى ظالمانه اى كه شما در پيش گرفتيد.«هذا و العهد قريب» و همه ى اين تحولات شوم در حالى رخ داد كه از آن پيمان شما چيزى نگذشته است. هنوز از حيات پربركت و الهام بخش پيامبر چيزى فاصله نگرفته ايم.چرا كه امكان دارد با گذشت زمان و گردش ارابه ى روزگار، دين و آيين تغيير يابد با پيروان دين، مقررات و آداب آن را به بوته ى فراموشى سپارند. اما در اينجا چنين چيزى هم نبود چرا كه هنوز دو هفته از رحلت پيشواى بزرگ توحيد نگذشته بود كه آن پيمان به صورت نامطلوبى دگرگون گرديد و روند تاريخ و جامعه مسير غمبار و انحطاط آفرين را در پيش گرفت.«و الكلم رحيب» «و زخم عميق قلب ما بر اثر رحلت پيامبر، هنوز گسترده و باز بود.» و اين فراز بيانگر گستردگى و جراحت دل و سهمگينى مصيبت و وحشت زا بودن رحلت پيشواى بزرگ توحيد، بر خاندان وحى و رسالت و بر ايمان آورندگان راستين و بر اصلاحگران قرون و اعصار بود.«و الجرح لما يندمل» «و هنوز زخم كارى مصيبت رحلت پيامبر بهبود نيافته، و بهم نپيوسته بود.» «و الرسول لما يقبر» «و پيكر مطهر او هنوز به خاك سپرده نشده بود.» كه نشانه هاى شوم كودتا پديدار شد و درست در همان لحظاتى كه على عليه السلام آن حضرت را غسل مى داد و كفن مى كرد، شعله ها و شراره هاى كودتا آشكار گرديد. شمايان بر گرد بازيگران گرد آمديد و انجام داديد، آنچه را انجام داديد.«ابتدارا زعمتم خوف الفتنة» «شتابان براى انجام اين نقشه رفتيد بدان پندار كه از فتنه ها جلوگيرى كنيد.! و در نسخه ى ديگرى «بدارا» آمده است. كه چنين مى شود: شما با شتاب بسيار به انجام اين كار شتافتيد و چنين پنداشتيد كه براى پيشگيرى از فتنه و آشوب حركت مى كنيد. و اژه ى «زعم» بدين معناست كه انسان چيزى را مدعى شود كه دروغ و بى اساس بودن آن را مى داند و منظور اين است كه:شما مدعى هستيد كه اين كودتا و خلافكاريها را براى جلوگيرى از آشوب و فتنه مرتكب شديد، با اينكه خود به خوبى مى دانيد كه در ادعاى خويش دروغگو و دروغ پردازيد.«الا: فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين.» بهوش باشيد كه آنان در ژرفاى فتنه در غلطيده اند و بى ترديد دوزخ و آتشهاى شعله ور آن بر كافران فراگير است.آرى فاطمه عليهاالسلام در اين فراز روشن مى سازد كه: خود شماها فتنه هستيد و فتنه همان وجود و موجوديت شماست و كارى كه شما كرديد فتنه اى تبهكارانه است.شما حق را از صاحبان آن به ناروا ربوديد تا به پندار خويش از پديدار شدن فتنه و آشوب پيشگيرى نماييد!اما بگوييد كه كدامين مصيبت سهمگين از دگرگون ساختن مسير اسلام و تبديل مقررات آن و پايمال نمودن حقوق ترديدناپذير خاندان وحى و رسالت و رفتارى اينگونه خشونت بار و لبريز از قساوت با آنان است؟!بنظر مى رسد مناسب بود كه فاطمه عليهاالسلام بجاى «سقطوا» واژه ى «سقطتم» را بكار مى برد و مى فرمود: «الا فى الفتنة سقطتم»... اما آن بانوى فرزانه آيه ى شريفه را يادآورى كرد كه همانگونه است.«فهيهات منكم» «اين كار از شما بسيار دور بود.» و اژه ى «هيهات» به مفهوم دورى است. گويى فاطمه عليهاالسلام اين عملكرد زشت و ظالمانه را از آنان سخت دور مى شمارد. آن هم دورشمردنى آميخته با شگفتى و تعجب. آخر چگونه آنان به اين سرعت به اين كارها دست يازيدند؟ و كيست بتواند بر خود بباوراند كه با وجود تصريح قرآن و پيامبر در مورد خلافت، و سفارشهاى بسيار آن حضرت درباره ى خاندانش، پس از رحلت او، اين تفاله ها، آن جنايات سهمگين را مرتكب گردند؟ «و كيف بكم؟!» و چگونه چنين كرديد؟!فاطمه عليهاالسلام از اين دگرگونى نامطلوب عقيدتى و عملى تجب مى كند و گويى مى پرسد: چگونه شما اين كارها را انجام داديد؟ و چگونه انجام اين جنايتها درخور شماست؟ «و انى توفكون؟!» و به كجا سوق داده مى شويد؟ براستى بينديشيد كه شيطان شما را از راه و رسم نمونه و شايسته اى كه داشتيد به كجا مى كشاند و چگونه شما را به اين كار زشت و ظالمانه وامى دارد؟ «و كتاب الله بين اظهركم» «در حالى كه قرآن خدا در ميان شماست.» و شمايان آن را دربرگرفته ايد. و در نسخه ى ديگرى: «و كتاب الله عزوجل بين اظهركم واضحة دلائله نيرة شرائعه.» آمده است.«اموره ظاهرة» «همه حقايق و مطالب آن آشكار است.» و چيزى كه ترديد و دو دلى پديد آورد، در قرآن شريف نيست.«واحكامه زاهرة» «و مقررات آن فروزان است.» «و اعلامه باهرة» «و نشانه هايش از شدت روشنى خيره كننده است.» «و زواجره لايحة» «و هشدارهاى آن كه شما را از هواپرستى باز مى دارد، همچنان روشن است.» «و اومراه واضحة» «و دستورات آن روشن است.» همان دستورات زندگى سازى كه شما را به پيروى از ما خاندان رسالت فرمان مى دهد و به آموختن احكام از ما فرامى خواند و به اطاعت از خواسته هاى ما تاكيد مى كند.«و قد خلفتموه وراء ظهوركم» «و شما اينك آن را پشت سر افكنده و بدان عمل نمى كنيد.» را ستى وااسفاه!! كه شمايان اين قرآن شريف را با ويژگيهايى كه دارد، اينك پشت سر افكنده و بدان عمل نمى نماييد.!«ارغبة عنه تريدون؟» اين پرسش توبيخى است. چرا كه انسان هنگامى كه چيزى را پشت سر افكند، نشانگر آن است كه بدان تمايلى ندارد و بر اين اساس است كه بدان پشت مى كند و «فاطمه» مى فرمايد: گويا شمايان عمل به مقررات قرآن شريف را وانهاده و مقررات آن، كه با هواى دل شما ناسازگار است. مورد پسند شما نيست و شما را خشنود نمى سازد «ام بغيره تحكمون» «يا به مقررات ديگرى جز مقررات قرآن حكم مى رانيد؟» چرا كه گويى قرآن و مقررات آن از ديدگاه شما زيبنده عمل و پايبندى عملى نيست؟ «بئس للظالمين بدلا» آنچه را به جاى قرآن و مقررات آن گرفته ايد، چه زشت است!!«ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها» «سپس تنها به اندازه اى كه گريز شتر خلافت آرامش يافت و كشانيدن آن طبق دلخواه و در مسير مورد نظر آسان شد، درنگ كرديد.» در اينجا فاطمه عليهاالسلام فتنه و فتنه انگيزى را به شتر يا يك چارپاى گريزپايى كه هدايت و سوارى بر آن سخت و مشكل است تشبيه نموده و مى فرمايد: پس از آنكه بناحق به آن مقام والا و پرفراز خلافت بالا رفتيد، تنها اندكى درنگ نموديد تا كارها به سود شما رو به راه شد و شورش و تزلزل فروكش كرد و آنگاه كارهاى تخريبى را آغاز كرديد.«ثم اخذتم تورون و قدتها، و تهيجون جمرتها» «سپس به افروختن آتش فتنه پرداختيد و آن را شعله ور ساختيد.» آرى شما، درست همانند كسى كه در آتش مى دمد تا زبانه كشد، و يا آتش را در آتش گردان به حركت درمى آورد تا شعله ور گردد و خشك و تر بسوزاند، فتنه انگيزى را آغاز نموديد.نكته ى مورد نظر فاطمه عليهاالسلام در اين فراز از سخن تاريخى اش همان فجايعى است كه غاصبان به بار آوردند و امكانات را از امير مومنان سلب نمودند. به خانه ى آن حضرت يورش بردند و رويدادهاى غمبار و دردناكى را باعث شدند كه براى دخت پيامبر و شوى گرانقدر و فرزندان ارجمندش پيش آمد. از پى آن املاك او را مصادره نمودند و او را از خمس و غنيمت و ديگر حقوق خويش محروم ساختند و جناياتى را كه مورخان ثبت نموده يا نياورده اند، مرتكب شدند.كوتاه سخن اينكه فاطمه عليهاالسلام به تجاوزكاران يادآورى مى كند كه: شمايان به جنايات پياپى و گوناگونى دست يازيديد كه برخى از آنها از برخى ديگر فجيع تر و جنايتكارانه تر بود.«و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى» «و نداى شيطان گمراهگر را پاسخ داديد.» چرا كه شيطان حزب و گروه خويش را فراخواند تا از دوزخيان نگونسار باشند و در آتش شعله ور دوزخ قرار گيرند.قرآن كريم سخن شيطان را براى ما بيان مى كند كه مى گويد:«و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى.» [ سوره 14، آيه 22. ] و من بر شما نسلى نداشتم جز آنكه شما را فراخواندم و شما مرا پاسخ داديد.آرى كارهايى كه زورمندان بر ضد خاندان وحى و رسالت مرتكب شدند، پاسخگويى به فرزندان خدا و پيامبرش نبود، بلكه اجابت دعوت شيطان گمراهگرى بود كه آنان را وسوسه مى كرد. و ما در گذشته نيز بيانى بدينصورت داشتيم.«و اطفاء انوارالدين الجلى» «و فروغ دين آشكار خدا را خاموش ساختيد.» آرى اسلام روشنى ها و درخشندگيهاى گوناگونى دارد كه مردم بوسيله ى آنها بسوى حق راه مى يابند، اين روشنى ها و نورافشانى ها همان مقررات و قوانين مترقى دين هستند كه با برخوردارى از معنويت خاص، به اسلام فروغ مى بخشند و غاصبان و ظالمان به منظور خاموش ساختن اين انوار مقدصس كوشيدند.«و اخماد سنن النبى الصفى» «و سنتها و شيوه هاى پيامبر برگزيده را خاموش ساختيد.» و در نسخه ى ديگرى «اهماد» آمده است كه به معناى نابود ساختن است و بيانگر اين معنا كه: «شمايان با جناياتى كه كرديد روش پيامبر را نابود ساختيد.» در اين بيان سنت و روش عادلانه و انسانساز پيامبر به «نور» و روشنايى و نابود ساختن آن به خاموش كردن نور تشبيه گرديده است.«تسرون حسوا فى ارتغاء» اين جمله اشاره به مثال مشهورى است كه مى گويد:«هنگامى كه شير دوشيده و آماده مى شود و روى آن را كف مى گيرد، رندى وارد مى شود و به بهانه ى خوردن كف آن، همه ى شير را بطور نهانى مى خورد.» و اين مثال درباره ى كسانى زده مى شود كه در گفتار چيزى را ادعا مى كنند كه در ميدان عمل جز آن را انجام مى دهند. چنين كسانى در حقيقت شير را سر مى كشند اما ادعا مى نمايند كه كف شير را خورده اند.اينجاست كه گفته مى شود:«فلان يسر حسوا فى ارتغاء» و او در بيان خويش بدينصورت از منظور و مقصود واقعى گروه كودتا گزارش مى كند، چرا كه آنان جز آنچه را مدعى بودند، انجام مى دادند.آنان ادعا مى كردند كه در انديشه ى پيشگيرى از آشوب و فتنه اند، در حالى كه در حقيقت در انديشه ى بستن درب خانه ى خاندان وحى و رسالت و از ميان برداشتن هستى و موجوديت اهل بيت بودند.«و تمشون لاهله و ولده فى السراء و الضراء.» «و در نهان به زيان خاندان و فرزندان او گام برمى داريد.» و در نسخه ى ديگرى «فى الخمر و الضراء» آمده است. و اژه ى «خمر» به فتح «خا» و «ميم» به درخت و همانند آن كه انسان را در پناه خود مى پوشاند، گفته مى شود و واژه ى «ضراء» به درخت درهم پيچيده و يا به زمين گود، و منظور اين است كه شما با فريب و دجالگرى، خاندان وحى و رسالت را در نهان زير انواع فشارها و آزارها قرار داده ايد و در تنگناى اقتصادى گرفته و حقوق و امكانات زندگى آنها را از دستشان گرفته ايد تا دچار فقر و تهيدستى گردند و امكاناتى براى آنان نماند و كسى بسوى آنان روى نياورد. اما به ظاهر دم از اسلام و پيامبر و اصلاح امور مى زنيد.«و نصبر منكم على مثل حز المدى» ما در برابر فشارهايى كه از شما بر ما وارد مى گردد، همچون فردى كه با كارد اعضاء پيكرش را قطعه قطعه مى كنند شكيبايى مى ورزيم.«و وخز السنان فى الحشا» «و بسان كسى كه سر نيزه بر شكمش فروبرند... پايدارى مى كنيم.» آرى مساله ى شما و عملكردتان يك مسئله ى ساده و آسانى نيست تا بتوان آن را ناديده گرفت، يا به بوته ى فراموشى سپرد، بلكه كار شما جنايتى سهمگين و فاجعه اى بزرگ است.«و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا» «و شما اينك پس از همه ى جنايت هايتان چنين وانمود مى كنيد كه ما از پيامبر خدا ارث نمى بريم.» آرى شما پس از اين همه قساوت و جنايت و حق كشى براى توجيه كارهاى ناپسند و موضع ظالمانه و ددمنشانه ى خويش و سرپوش افكندن بر روى كارهايتان به دوزخ مدعى مى گرديد كه ما از پيامبر ارث نمى بريم. و بدينوسيله مهمترين مسائل و روشن ترين قانون اسلام، ارث را كه در قرآن و سنت پيامبر آمده و ثابت است، انكار مى كنيد.«افحكم الجاهلية يبغون» آيا داورى و مقررات عصر جاهليت را مى جويند؟ و در نسخه ى ديگرى «تبغون» آمده است. و در اينجا دخت فرزانه ى پيامبر به دليل همان انس و پيوند گسست ناپذير و هماره اش با قرآن شريف، اين آيه ى مباركه را با سخنان خويش درآميخته و مى فرمايد:در نگرش اسلامى قانون ارث يك واقعيت است و انكار آن بازگشت به شيوه ى جاهلى است. اينك آيا شما به اين عقب گرد خشنود هستيد كه به شيوه ى جاهليت و بر اساس هواهاى دل خود حكومت و داورى كنيد و دختران را از بردن ارث پدرى محروم سازيد و آن را تنها به پسران واگذاريد؟ «و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون» «و براى كسانى كه به خدا يقين مى دارند چه داورى و حكمى نيكوتر و شايسته تر از داورى و حكم خداست؟» اين آيه ى ديگرى است كه فاطمه عليهاالسلام آن را در لابلاى سخنان خويش آورده، و بوسيله ى آن روشنگرى مى كند و مى پرسد كه: آيا براى مردمى كه به خداى فرزانه ايمان آورده و به دين و آيين او دل بسته اند، قانونى شايسته تر و نيكوتر از حكم خدا هست؟ مگر مقررات اسلام با فرود خويش از جانب خدا مقررات جاهليت را نابود نساخت و ارث را براى دختر و پسر قرار نداد و هر دو را انسان و بنده ى خدا و فرزند پدر و مادر نشناخت؟ پس آيا شما نمى دانيد؟ «بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية انى ابنته» آرى بر همه ى شما بسان خورشيد چاشتگاهى در آسمان زلال، روشن است كه من دخت سرفراز پيامبرم.«ايها المسلمون!» هان اى مسلمانان! اى كسانى كه در اين مسجد حضور داريد و سخنان مرا مى شنويد! اى كسانى كه ابوبكر را نامزد خلافت نموده ايد!هان اى امت محمد صلى الله عليه و اله و سلم! منم من، فاطمه هستم، دختر محمد «ص» پيامبر خدا!«ااغلب على ارثيه؟» آيا شايسته است كه من در ميراث بردن از پدر خويش مورد تهاجم قرار گيرم و مغلوب گردم و ارثم به يغما برود؟ و در نسخه ى ديگرى «اابتز ارث ابيه» آمده است.به اين معنا كه: آيا زيبنده است كه ميراث پدرم را از من بربايند؟ و «هاء» در آخر واژه ى «ابيه» براى وقف و سكون است.