مرحوم فيض كاشانى مى فرمايد: علما در تعريف و اقسام و حقيقت آن اختلاف نظر دارند و اكثرا غافل از اين هستند كه عقل بر معانى مختلفى اطلاق مى شود و مشترك لفظى مى باشد كه چهار معنا براى آن ذكر مى كند:1.وصفى است در انسان و نيرويى است كه به سبب آن از ساير حيوانات جدا مى شود و امتياز پيدا مى كند كه به سبب آن قوه و نيرو قادر بر ادراك علوم و تحصيل صناعات و تدبير آن هاست .2. عبارت است از دانشى كه در ذات كودك وجود دارد و به سبب آن حكم مى كند به جواز و امكان امور ممكن و امتناع امور مستحيل مانند علم به اينكه دو بيش از يك مى باشد و اينكه يك شخص در دومكان نمى تواند باشد.3. عبارت است از علوم و دانشهايى كه به وسيله تجربيات در اوضاع و احوال مختلف حاصل مى شود كه اگر كسى از اين علوم و دانش هاى بهره و بى نصيب باشد به او جاهل مى گويند.4. عبارت است از قوه و قدرت اين دانش ها و علوم به حدى كه عواقب و پايان امور را بسنجد و شهوت نفسانى را قلع و قمع كند و به زندگى دنيوى مادى و زودگذر دل نبندد و خلاصه بر هوا و هوس غالب گردد.بعد مى فرمايد: دو معناى اول ، عقل طبيعى و دو معناى اخير، عقل اكتسابى نام دارد و از همين جهت حضرت على عليه السلام فرموده است : راءيت العقل عقلين فمطبوع و مسموع و لا ينفع مسموع اذا لم يكن مطبوع بعد از تقسيم عقل به دو قسم طبيعى و اكتسابى احاديثى ذكر مى كند و بر اين دو قسم تطبيق مى نمايد. مى فرمايد مقصود از حديث شريف ما خلق اللّه خلقا اكرم عليه من العقل عقل طبيعى و فطرى است . خداوند خلق نكرده است هيچ موجودى را شريف تر و بهتر از عقل و مراد از حديث اذا تقرب الناس بابواب البر فتقرب انت بعقلك عقل اكتسابى و نظرى است . هرگاه مردم به وسيله ابواب نيكى تقرب جستند، تو به وسيله عقل خود تقرب بجوى و مقصود از حديث پيامبر براى ابى درداء كه فرمود: ازدد عقلا تزدد من ربك قربا عقل اكتسابى و نظرى است .حضرت فرمود: عقل خويش را به كار بيانداز و زياد كن كه وسيله قرب تو نزد خداوند مى شود. راوى گفت : چه كنم عقل من زياد شود؟ حضرت فرمود: اجتناب از محرمات كن و واجبات را به جا بياور كه عقل تو زياد مى شود و از زمره عاقلان محسوب مى شوى : اجتنب محارم اللّه واد فرائض اللّه تكن عاقلا...(409)
عقل نظرى و عملى
عقل را تقسيم كردند به نظرى و عملى زيرا مسايلى كه مورد بحث و بررسى است ؛ يا پيرامون امورى است كه در خارج از قدرت و اختيار انسان است يا پيرامون مسايلى است كه در اختيار و انتخاب و قدرت انسان قرار دارد ولى مانند بحث پيرامون مسايل توحيد، نبوت ، معاد و ساير مسايل نظرى كه خواه انسان باشد و يا نباشد وجود آن حقايق در جاى خود محفوظ است . كمال انسان در اين است كه بعد از بحث پيرامون آن ها شناخت پيدا كند ولى وجود آن ها در اختيار انسان نيست كه اگر انسان نبود آن ها هم نباشد.ديگر اين كه بحث پيرامون مسايلى است كه اگر انسان نباشد آن ها وجود ندارد مانند اخلاق و تهذيب جان ، تربيت روح ، اداره منزل و اجتماع و مانند آنها اگر بشر نباشد مسايل عقل عملى جايى نخواهد داشت ، از اين نظر علوم انسانى را كه در كمال انسانى نقش مؤ ثّرى دارد به اين دو قسم تقسيم كرده اند(410).مرحوم شهيد استاد مطهرى گويد: يك قسمت از كارهاى عقل انسان درك چيزهايى است كه وجود دارد و آن را عقل نظرى مى باشد و قسمت ديگر درك چيزهايى است كه بايد انجام شود و آن را عقل عملى مى نامند كه اخلاق جزء عقل عملى است (411) در بيانى ديگر مى گويد عقل نظرى همان است كه مبناى علوم طبيعى و رياضى و فلسفه الهى است و امّا عقل عملى آن است كه مبناى علوم زندگى و مبناى اصول اخلاقى است (412).
تقابل عقل و جهل
در قرآن كريم عقل در مقابل جهل واقع شده است چه اين كه در روايات هم اين چنين است ، لذادر كتب روايى ما