تلازم بين عقل و وحى - تحلیلی بر روش های تربیت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحلیلی بر روش های تربیت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحی - نسخه متنی

اکبر دهقان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلى به نام *((*العقل و الجهل *))* تدوين شده است نه العلم و الجهل .

حديث امام صادق عليه السلام اين معنا را به خوبى بيان مى كند وقتى مى پرسند: عقل چيست ؟ مى فرمايد:

العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان (413) يعنى عقل آن است كه به آن خدا عبادت شود وبهشت كسب وتحصيل گردد بنابراين انسان يا عاقل است يا غير عاقل و غير عاقل يا عالم است يا جاهل و به عبارت ديگر انسان يا بهشتى است يا جهنمى و جهنمى ها يا عالم و يا با سواد هستند يا غير عالم و بى سواد. و روايت رب عالم قد قتله جهله چه بسا عالمى كه جهل او باعث نابودى او شده است اين معنى را نيز اثبات مى كند اين جهل در برابر عقل است با اينكه انسان عالم است چون عاقل نيست جاهل است . چه اين كه در قرآن كريم جهل در برابر عقل آمده است انه من عمل سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم (414) كه هر كس از روى جهالت گناه كندسپس توبه كند و كار خويش را اصلاح كند پس خداوند آمرزنده و مهربان است .

خداوند در اين آيه جهالت را در برابر عقل قرار داده است علم يعنى : هر كس ‍ گناه كند به او جاهل اطلاق مى شود، گرچه عالم باشد و الا اگر انسان جاهل گناه كند جهلى كه در برابر علم است كه ماءخوذ و معاقب نيست مخصوصا اگر جهل او قصورى باشد يا جهل به موضوع باشد.(415)

تلازم بين عقل و وحى

گرايش انسان به سمت دين گرايش فطرى است . در سوره روم آيه 30 اين حقيقت بيان شده است كه فاقم وجهك للدّين حنيفا فطرة اللّه التى فطر الناس ‍ عليها به سوى آئين پاك اسلام روى آور و با فطرت الهى خويش ملازم باش ‍ فطرتى كه خداوند مردم را با آن آفريده است ، اين است آيين استوار حق ولى بيشتر مردم از اين حقيقت آگاهى ندارند.

انسان در گرايش به دين از كسى الهام نگرفته و نياموخته و تنها فطرت خداجوى اوست كه اين گرايش و كشش نهانى را اقتضا كرده است و اين همان فطرى بودن دين است . نقش عقل در اين ميان تشخيص راه فطرت است يعنى عقل به منزله چراغى است كه اين راه را روشن مى سازد و نبى را از غير نبى ، خليفه رسول اللّه را از غير آن تشخيص مى دهد بنابراين عقل چراغ است و دين صراط مستقيم . ابن سكيت از امام رضا عليه السلام پرسيد:

فما الحجة على الخلق اليوم فقال العقل يعرف به الصادق على اللّه فيصدقه و الكاذب على اللّه فيكذبه فقال ابن اسكيت هذا وللّه و هو الجواب (416) امروز حجت بر مردم چيست ؟ امام مى فرمايد: حجت بر مردم عقل آن هاست كه به وسيله آن كسى كه به خداوند نسبت درستى دهد تشخيص داده و تصديق مى نمايد وكسى را كه به دروغ نسبت دهد تكذيب مى نمايد سپس ابن سكيت عرض كرد: پاسخ صحيح همين است كه شما فرموديد. عقل بين امام واقعى و مدعى امامت و بين راه از بيراهه فرق مى گذارد از اين رو حجت بر مردم است . عقل ، خود، راه نيست بلكه راهنماست .

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: بالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انه المدبر و انهم المدبرون و انه الباقى و هم الفانون (417) مردم به وسيله عقل پى مى برند كه آنان آفريده و او آفريدگار آن هاست . خداوند مدبّر و آنان تحت تدبير اويند و باقى و هميشگى و آن ها فانى و رفتنى هستند.

حدود حجيت عقل

گرچه بعضى از امور و ادراكات است كه از مستقلاّت عقل شمرده مى شود يعنى عقل انسان در فهم و دريافت آن نيازى به شرع ندارد و خود به تنهايى به درك آن راه مى يابد مانند شناخت خالقيت (اللّه ) و مخلوق بودن انسان و ديگر موجودات و نيز درك اين مساءله كه همه تحت تدبير اويند. و قادر به ادامه حيات و بقاى خود جز به اراده او نيستند. عقل بر اساس الهام الهى كه فرمود: فالهمها فجورها و تقويها كلى حسن و قبح را مى فهمد و تشخيص مى دهد كه مثلاً احسان و نيكويى خوب است و ظلم و ستم زشت و ناپسند است .

اما آيا عقل در اين پايه قرار دارد كه بتواند منشاء جعل قانون باشد و بدين ترتيب انسان از وحى و شرع بى نياز گردد؟ بدون ترديد پاسخ اين سؤال منفى است چرا كه عقل مى تواند به وجود خالقى براى اين عالم پى ببرد كه او خالق و مدبر است ولى آن خالق و مدبر چه دستوراتى و برنامه هايى براى تعالى روح و روان انسان داده است .

عقل از دريافت آن عاجز و ناتوان است خلاصه اين كه عقل مى داند كه خداوند اوامر و نواهى دارد و اين كه پاره اى از امور محبوب و برخى از امور مبغوض اوست ولى از مصاديق آن اطلاعى ندارد پس بايد پيامبر از

/ 117