10) پير نابينا - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

10) پير نابينا

هنگاميكه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) از دفن پدر برگشتند. بخرابه اى رسيدند. صداى ناله اى بلند بود. وارد خرابه شدند پيرمردى نابينا است آقا حسن عليه السلام از او احوال پرسى نمود.

گفت مدتى اينجا هستم يك نفر هر روز مىآمد احوالم را مىپرسيد و به من احسان مىكرد ولى نامش را به من نگفت، امروز سه روز است كه نيامده است.

حضرت مجتبى عليه السلام نشانه اش را پرسيد. گفت وقتى ذكر مىخواند، در و ديوار، سنگها و كلوخها با او ذكر مىخواندند.

آقا امام حسن عليه السلام گريست و فرمود او پدر ما على عليه السلام بود كه اينك از دفنش باز مىگرديم.




  • اشك چشم مستمندى خنده طفلى يتيم
    قامت او را كه هرگز هم نشد جز پيش حق
    هر نگاهش جَنّت است و هر كلامش كوثر است
    خوردن نانِ جوين و حكمرانى مشكل است
    قدرت زهد على اين مشكل آسان مىكند



  • آن گل ايجاد را خندان گريان مىكند
    آه سرد پير زالى سخت لرزان مىكند
    هر سر گيسوى او تفسير قرآن مىكند
    قدرت زهد على اين مشكل آسان مىكند
    قدرت زهد على اين مشكل آسان مىكند



/ 132