11) شعر ابو نواس - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

11) شعر ابو نواس

ابو نواس شاعر معروف قرن دوم هجرت شاعر دربار هارون الرشيد (شاعر زن و شراب، شاعر و غوغاگرى كه دنياى ادب را در عربستان بهم پيچيده بود. شاعرى كه جز بخاطر شهوت و لذت و جز در بهاى سيم و زر سخن نمى گفت.)

روزى در محفلى از آقااميرالمؤمنين على عليه السلام ياد كرد و آهى كشيد وگفت: يا على.

شخصيتهائى كه درآن مجلس (با حسن بن هانى يعنى ابو نواس) همنشين بودند، بياد آقا اميرالمؤمنين على عليه السلام تكانى خوردند و هر كدام به اندازه ذوق و شوقى كه داشتند از ابوالائمه حضرت على عليه السلام تمجيد و تقديس كردند.

در اين هنگام گوينده اى به ابو نواس گفت تو كه در انشاء اشعار، كار را به سحر و اعجاز كشانيده اى نمى خواهى از آقا على عليه السلام ياد كنى. نمى خواهى به ثناى على عليه السلام لب بگشائى

راستى يا ابو نواس در حق على مديحه اى نخواهى ساخت

ابو نواس اندكى فكر كرد و در آن هنگام اشعار ذيل را ارتجالا سرود:




  • قيلَ لِى قُلْ فِى عَلىٍ مِدحَةً
    قُلْتُ لا اَقْدَمُ فِى مَدحِ امْرءٍ
    وَ النَّبِىُّ الْمُصْطَفى قَالَ لَنا
    وَضَعَ اللّهُ عَلى كِتْفى يَدا
    وَ عَلىُّ واصِعُ اَقْدامَهُ
    فِى مَحَلِّ وَضَعَ اللّهُ يَدَهُ!



  • مَدحُهُ يَخْمُدُ نارا مُؤْصِدَةُ
    حارَ ذُوالْلُّبِّ اِلى اَنْ عَبَدَهُ
    لَيْلَةَ الْمِعْراجِ لَمّا صَعَدَهُ
    فَاَحَسَّ الْقَلْبَ مِنْ اَنْ بَرَدّهُ
    فِى مَحَلِّ وَضَعَ اللّهُ يَدَهُ!
    فِى مَحَلِّ وَضَعَ اللّهُ يَدَهُ!



آنچه ابو نواس گفت:

گفته شد كه (على عليه السلام) را به شعر ستايش كن، ستايش آقا عليه السلام لهيب قلب را فرو مىنشاند.

گفتم درباره اين مرد چه بگويم كه: مردم خردمند را ابتدا به حيرت و بعد به عبادت خود وا داشت.

رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم به ما چنين فرموده، در شب معراج هنگامى كه به آسمان ها عروج كردم،.

پروردگار متعال بر شانه ام دستى گذاشت، كه قلب من از دست خدا آرامش خود را باز يافت،

و آقا على عليه السلام در روز فتح مكه در خانه كعبه، بر همانجا پاگذاشت كه پروردگار من دست خود را نهاده بود.




  • بهر كجا رو كنم حكايت على بود
    درك بشر بحيرت از درايت على بود
    اصل رضايت خدا رضايت على بود
    كمال نعمت خدا ولايت على بود



  • بهر كه گفتگو كنم روايت على بود
    مشعل راه زندگى هدايت على بود
    كمال نعمت خدا ولايت على بود
    كمال نعمت خدا ولايت على بود



/ 132