3) چطور شيعه شد
محدّت نورى اعلى اللّه مقامه نقل مىكند: در سال هزار و سيصد و هفده هجرى قمرى، يك خانواده سنّى در نجف اشرف به مذهب شيعه مشرف شدند. چون اين كار عجيب و استنثائى بود محدث نورى از رئيس خانواده خواست كه ماجرا را با قلم خودش بنويسد.رئيس خانواده سيد عبدالحميد نام داشت. وى خطيب و قارى قرآن بود و در نجف اشرف كتابفروشى داشت. او ماجراى شيعه شدنش را چنين بيان كرد:روزى زن يكى از مُلايان به سردرد شديدى مبتلا گرديد، به طورى كه از خواب و خوراك افتاد و بعد از مدّتى بى خوابى، دو چشمش نيز كور شد. وقتى خانواده زن در درمان او درمانده و نا اميد شدند به من مراجعه كرده و چاره اى خواستند من گفتم: بيمارى او علاجى ندارد، مگر اينكه اميرالمؤمنين على عليه السلام كه حلاّل مشكلات است كارى كند. شب وقتى حرم خلوت شد، او را به حرم ببريد و دست به دامن آقا على عليه السلام شويد.اتفاقا آن شب، درد زن كم شد و پس از چند شبانه روز بى خوابى به خواب عميقى فرو رفت. در عالم خواب ديد كه مىخواهد وارد حرم آقا اميرالمؤمنين عليه السلام شود در اين حال فرد نورانى و روحانى به وى نزديك شد و فرمود: اى زن، راحت باش خوب مىشوى.زن عرضكرد: آقا شما كى هستيد؟ او فرمود: من مهدى آل محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم هستم. زن از خواب بيدار شد، هنوز چشمانش نابينا بود ولى آرامشى عجيب يافته بود صبح چهارشنبه از خانواده اش خواست كه او را به وادى السلام به مقام حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ببرند.مادر، خواهر و بستگان وى او را به آنجا بردند. او در محراب نشست و شروع به گريه و زارى و استغاثه به حضرت بقية اللّه الاعظم عجل اللّه تعالى فرجه نمود به طورى كه بيهوش شد و از حال رفت.در همان حال دو آقاى نورانى كه يكى از ايشان را قبلاً ديده بود، نزديكش آمد. يكى از آنان به او فرمود: راحت باش خداوند بتو شفا داد.زن عرض كرد: آقا شما كى هستيد؟آقا فرمود: من على بن ابيطالب هستم و اين فرزندم مهدى است زن به هوش آمد متوجه شد كه بينا شده است و همه جا را مىبيند. از شادى فرياد كشيد مادر، شفا يافتم. او را شادى كنان به شهر آوردند پس از اين معجزه آن خانواده وعده ديگرى از اهل تسنن به مذهب شيعه نائل گرديدند.
چون على در مُلك هستى پادشاهى هست، نيست
در رموز علم و حكمت جز شهنشاه نجف
دوش ديدم رهروى مىگفت باوجدو نشاط
جز على در گوشه ويرانه در هنگام شب
فاش مىگويم بعالم چون ولى ذوالكرم
زير اين نُه طاق گردون پارسائى هست، نيست
در دو عالم غير از او مشگل گشائى هست، نيست
عالمان را در شريعت مقتدائى هست، نيست
سالكان را غير حيدر رهنمائى هست، نيست
بيكسان بينوا را هم نوائى هست، نيست
زير اين نُه طاق گردون پارسائى هست، نيست
زير اين نُه طاق گردون پارسائى هست، نيست