3) اشعار ابن صيفى - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3) اشعار ابن صيفى

ابن صيفى فقيه و دانشمند و شاعر آگاه و اديب توانا و متعهد اسلامى است و نام و نسبش شهاب الدين ابوالفوارس، سعد بن محمد بن صيفى تميمى مىباشد، كه از بزرگان اسلام بود كه در ششم شعبان پانصد و هفتاد و چهار قمرى از دنيا رفت قبرش در مقابر قريش بغداد است.

مورّخ نويس معروف ابن خلكان مىگويد: شيخ نصراللّه بن مجلى كه از دانشمندان مورد وثوق اهل تسنن است نقل مىكند: من در عالم خواب آقا على عليه السلام را ديدم و به آنحضرت عرضكردم: اى اميرمؤمنان شما مكّه را در سال هجرت فتح كرديد، سپس اعلام نموديد كه هركس وارد خانه ابوسفيان شود، در امان است، سپس در مورد فرزندت حسين عليه السلام كه توسّط پيروان و فرزندان همين ابوسفيان آنگونه در عاشورا به شهادت رسيد، سوگوار هستيد (چرا به ابو سفيان امان داديد تا فرزندان و پيروانش با آل على عليه السلام چنين كنند) حضرت در پاسخ فرمود: آيا شعرهاى ابن صيفى را در اين مورد نشنيده اى گفتم: نه. حضرت فرمود: برو آن اشعار را از خودش بشنو.

شيخ نصراللّه افزود: من از خواب بيدار شدم، و با شتاب به منزل ابن صيفى رفتم و او را ملاقات نمودم و ماجراى خوابم را برايش بازگو كردم. او تا اين مطلب را شنيد، ناله اى كرد و بلند بلند گريست و سوگند خورد كه آن اشعار را با زبان و با قلم براى كسى نخوانده و ننوشته و همان شب كه شيخ نصراللّه حضرت على عليه السلام را در خواب ديده سروده است. سپس اشعارش را چنين خواند:




  • مَلكْنا فَكانَ الْعَفْوُ مِنّا سَجيَّةً
    وَحَلَّلْتُمْ قَتْلَ الاُْسارى وَطالَما
    فَحَسْبُكُمْ هذا التَّفاوُتُ بَيْنَنا
    وَكُلُّ اِناءٍ بالَّذى فِيهِ يَنْضَحُ



  • فَلَمّا مَلِكْتُمْ سالَ بِالدَّمِ اَبْطَحُ
    غَدَوْنا عَلىَ الاَْسْرى نَمُّنُ وَنَصْفَحُ
    وَكُلُّ اِناءٍ بالَّذى فِيهِ يَنْضَحُ
    وَكُلُّ اِناءٍ بالَّذى فِيهِ يَنْضَحُ



وقتى ما حكومت را بدست گرفتيم، عفو و بخشش و انسانيت شيوه ما بود، ولى وقتى شما (بنى اميه) حكومت را بدست گرفتيد تا بيابان حجاز (حمّام) خون براه انداختيد، و غير انسانى رفتار نموديد. در حاليكه روش ما در طول تاريخ، لطف و مهربانى با اسيران بود، شما كشتن اسيران ما را روا داشتيد و همين تفاوت بين ما و شما (در سرزنش و نالايقى شما) كافى است و از كوزه برون همان تراود كه در اوست به اين ترتيب عجيب، على عليه السلام پاسخ شيخ نصراللّه را داد كه خلاصه اش اين است، ما را با بنى اميّه مقايسه نكن، اخلاق ما با آنها (زمين تا آسمان) فرق دارد، ما اهل كَرَم و بخشش و مهربانى هستيم ولى آنها خون آشام و سخت دل مىباشند.




  • جان مرا جانان على هجر مرا پايان على
    از مهر تو دارم نشان عشق رخت دارم بجان
    من عاشق و تو دلربا من بينوا تو پادشا
    جانم فداى روى تو دل شد اسير موى تو
    مهر جبين من توئى نقش نگين من توئى
    عشق تو را ديوانه ام گنج تو را ويرانه ام
    كى دل ز مهرت بركنم با نام تو دم مىزنم
    زنجير تو بر گردنم جانم على جانم على



  • درد مرا درمان على جانم على جانم على
    نام تو دارم بر زبان جانم على جانم على
    شاها نظر كن بر گدا جانم على جانم على
    باشم گداى كوى تو جانم على جانم على
    آئين و دين من توئى جانم على جانم على
    شمع تو را پروانه ام جانم على جانم على
    زنجير تو بر گردنم جانم على جانم على
    زنجير تو بر گردنم جانم على جانم على



/ 132