9) آخرين روزها - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

9) آخرين روزها

آقا على عليه السلام در آخرين روز از زندگيش وصيت هاى متعدّد دارد چه نسبت به اولادهايش و چه نسبت به اصحابش، تنها به بعضى از وصايايش به اصحابش اشاره مىنمايم مطابق آنچه در كتاب شريف اصول كافى رسيده است.

پس از آنكه بواسطه ضربت ابن ملجم حضرت در بستر افتاد و خبر سو قصد به جان حضرت به اطراف منتشر گرديد دسته دسته از اهالى كوفه و حومه به ديدار على عليه السلام مىآمدند. نخست اميداوار بودند آن حضرت سالم مىماند امّا با اظهارات طبيب مسلم شد كه ديگر كار على عليه السلام تمام است.

لذا آن حضرت مىخواست برايشان وصيتى بفرمايد موعظه و اندرزى كند. حضرت نيز با آن حال نزار كه در شُرُف شهادت بود مع الوصف از موعظه خوددارى نفرمود و جملات جالبى دارد از آن جمله مىفرمايد: همه از مرگ فرار مىكنند ولى عاقبت به آن مىرسند. هر كس سعى مىكند نميرد ولى فايده ندارد و عاقبت اين زندگى مرگ است، مىبينيد تا يك بيمارى پيش مىآيد، چطور دنبال طبيب و دارو مىرويم امّا آخر در همين جنگ و گريز گرگ اجل گلويمان را مىفشارد.




  • كوفه اى محرم اسرار على
    كوفه توچهره حيدر ديدى
    كوفه اى بارگه خاطره ها
    آنكه مىبرد بدوشش شبها
    هيچ پرسيدى از آن دل بيدار
    گر تو از بودن نامش خجلى
    فاش گويم كه على بود على



  • شاهد خطبه و گفتار على
    تو مناجات على بخشيدى
    در كجا بود على وقت دعا
    به يتيمان پدر مرده غذا
    كه به ويرانه ترا هست چكار
    فاش گويم كه على بود على
    فاش گويم كه على بود على



/ 132