6) بنى اميه
بنى اميّه بقدرى نسبت به على عليه السلام دشمنى و كينه داشتند كه در بالاى منبرها، به ساحت مقدّس حضرتش جسارت كرده و او را سب و لعن مىكردند و اين بدعت از ناحيه معاويه شروع شد و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه اموى) ادامه داشت (يعنى حدود بيش از شصت سال)تا آنجا كه مىنويسند؛ در زمان خلافت عبدالملك (پنجمين خليفه اموى) روزى يكى از علماء در مسجد دمشق، موعظه مىكرد، ناگهان در وسط گفتارش مقدارى از فضائل حضرت على عليه السلام را به زبان آورد.عبدالملك گفت: عجبا هنوز مردم على عليه السلام را فراموش نكرده اند. دستور داد زبان آن عالم ربانى را بريدند. شاعر در اين مورد چه زيبا گفته:
اَعْلَى الْمَنابِر تُعْلِنُونَ بِسَبِّهِ
وَ لِبسَيْعِهِ نُصِبَتْ لَكُرْ اَعْوادُها
وَ لِبسَيْعِهِ نُصِبَتْ لَكُرْ اَعْوادُها
وَ لِبسَيْعِهِ نُصِبَتْ لَكُرْ اَعْوادُها
على باب الله عرفان على سر الله سبحان
اگر درويش و مسكينم و گر ديندار وبيدينم
اگر تسبيح مىگويم و گر زنار مىجويم
ز سوره سوره قرآن ز ياسين و ز الرحمن
اگر از وصل خوشحالم و گر از هجر مينالم
بمحشر چون بر آدم سر بنزد خالق اكبر
بگاه پرسش و ميزان على جويم على گويم
بنور دانش و عرفان على گويم على جويم
چه با كفر و چه با ايمان على جويم على گويم
بهر اسم و بهر عنوان على گويم على جويم
بهر آيه ز هر تبيان على جويم على گويم
چه با وصل و چه با هجران على گويم على جويم
بگاه پرسش و ميزان على جويم على گويم
بگاه پرسش و ميزان على جويم على گويم