3) شيخ ابو عبداللّه
در زمان شيخ مفيد، كتابفروشى در بغداد زندگى مىكرد كه جعفر نام داشت. روزى از روزهايى كه جعفر كتابهايش را حراج كرده بود، شيخ مفيد، براى خريدن كتاب به نزد او رفت و از وى چند كتاب خريد.وقتى شيخ مىخواست برگردد، جعفر به او گفت، اى شيخ بنشين تا چيزى برايت بگويم كه براى مذهب تو كه شيعه هستى، خوب است.معجزه اى ديدم كه مىخواهم برايت تعريف كنم.شيخ مفيد نشست و جعفر شروع به سخن كرد: من دوستى داشتم كه با او براى ياد گرفتن احاديث به نزد شيخى به نام ابو عبداللّه محدث مىرفتم. بعدها فهميديم كه او از دشمنان سرسخت حضرت على عليه السلام است. گاهى او به اميرالمؤمنين جسارت مىكرد و ما او را سرزنش مىكرديم و نصيحت مىنموديم ولى او سر سختى مىكرد و مىگفت: من همين هستم و دست از عقيده ام بر نمى دارم.روزى او بحضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) جسارت كرد، ما تصميم گرفتيم كه ديگر نزد او نرويم. همان شب در خواب، خورشيد هدايت حضرت على عليه السلام را ديدم. آن حضرت در كنار ابو عبداللّه ايستاده بود و با وى صبحت مىفرمود: امام به ابو عبداللّه فرمود: مگر من به تو چه بدى كرده امآيا نمى ترسى كه خداوند كورت كند؟در همين هنگام، امام به چشم راست وى اشاره كرد و به خواست خدا چشم او كور شد.صبح كه شد با خودم گفتم ؛ بهتر است نزد رفيقم بروم و خوابم را براى او تعريف كنم و به همراه وى نزد شيخ برويم و او را نصيحت نمائيم.از خانه كه بيرون آمدم. دوستم را ديدم كه به طرفم مىآيد. پرسيدم كجا مىروىاو همان خوابى را كه من ديده بودم برايم تعريف كرد، بنابراين به همراهى او به منزل شيخ رفتيم تا وى را از عذاب الهى بترسانيم.وقتى درب را به صدا در آورديم زنى پشت در آمد وگفت: امروز كلاس درس تعطيل است.گفتم: ما با شيخ كار خصوصى داريم و مىخواهيم او را ببينيم. زن گفت امروز شيخ بيمار است و كسى را نمى پذيرد. وقتى ما از بيمارى شيخ پرسيديم، زن جواب داد، امروز صبح وقتى ابوعبداللّه از خواب بيدار شد، تا حالا دستش را روى چشمش گذاشته است و فرياد مىزند كه على عليه السلام كورم كرد.گفتم: ما براى همين موضوع به اينجا آمده ايم، در را باز كن با اصرار ما؛ زن درب را باز كرد و ما داخل شديم. شيخ با ديدن ما گفت: ديدى بالاخره على عليه السلام مرا كور كرد؟ما گفتيم: ديشب اين جريان را در خواب ديديم. بيا و از دشمنى ات با داماد و جانشين بر حق رسول خدا دست بردار شايد شفاعت حضرت شامل حال تو شود و خداوند شفايت دهد.ابو عبداللّه گفت: اگر على عليه السلام چشم ديگر مرا نيز كور كند، دست از مخالفت با ايشان بر نمى دارم. ما با ناراحتى و افسردگى از خانه خارج شديم و همان شب دوباره در خواب ديديم كه آقا اميرالمؤمنين على عليه السلام به چشم چپ ابوعبداللّه اشاره فرمود و چشم چپ وى نيز كور شد.روز بعد، دوباره به ديدن شيخ رفتيم. هر دو چشمش كور شده بود، امّا او دست از لجاجت وجهالتش برنداشت تا اينكه با حال كُفر والحاد و نفاق از دنيا رفت.اين عذاب دنيوى مخالفت با ولايت آقا على عليه السلام است واى از عذاب روز قيامت و خلود در آتش.
سرور دنيا و دين شاهنشه مردان عليست
شهسوار دين نفربر عرصه ميدان رزم
وارث تاج لعمرك ابن عم مصطفى ص
آنكه آدم را رهائى داد از درد فراق
آنكه از گرداب ساحل بُرده كشتى راز آب
نوح را داده نجات از ورطه طوفان عليست
آفتاب برج ايمان كوكب رخشان عليست
سروران را سرور و مرد افكن ميدان عليست
معدن جود و سخاوت ناطق قرآن عليست
كرده حوا را اسير فرقت دوران عليست
نوح را داده نجات از ورطه طوفان عليست
نوح را داده نجات از ورطه طوفان عليست