1) خرجى ما را آقا رساند - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1) خرجى ما را آقا رساند

عالم متقى مرحوم حاج ميرزا محمد صدر بوشهرى نقل فرمود: هنگامى كه پدرم مرحوم حاج شيخ محمد على از نجف اشرف به هندوستان مسافرت نمود، من و برادرم شيخ احمد در سن شش، هفت سالگى بوديم. اتفاقا سفر پدرم طولانى شد، بطوريكه آن مبلغى را كه براى مخارج به مادرم سپرده بود تمام شد و ما بيچاره شديم.

طرف عصر از گرسنگى گريه مىكرديم و به مادر خود چسبيديم، مادرم بمن و برادرم گفت وضو بگيريد و لباس پاك بپوشيد. ما همين كار را كرديم از خانه بيرون آمديم تا وارد صحن مقدس شديم، مادرم گفت من در ايوان مىنشينم شما بحرم حضرت على عليه السلام برويد و به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بگوئيد پدر ما نيست و ما امشب گرسنه ايم و از حضرت خرجى بگيريد و بياوريد تا براى شما تدارك كنم.

ما وارد حرم شديم سر بضريح گذاشته عرضكرديم، پدر ما نيست و ما گرسنه هستيم. دست خود را داخل ضريح نموده. گفتيم خرجى بدهيد تا مادرمان شام تدارك كند.

مقدارى گذشت اذان مغرب را گفتند و صداى قدقامت الصلوة را شنيدم من ببرادرم گفتم حضرت على عليه السلام مىخواهند نماز بخوانند (بخيال بچگى گفتم حضرت نماز جماعت مىخوانند) پس گوشه اى از حرم نشستيم و منتظر تمام شدن نماز شديم. كمتر از ساعتى كه گذشت شخصى مقابل ما ايستاد و كيسه پولى بمن داد و فرمود: بمادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بيايد هرچه لازم داشتيد بفلان محل مراجعه كن.

بالجمله فرمود: مسافرت پدرم چند ماه طول كشيد و در اين مدت ببهترين وجهى مانند اعيان و اشراف زادگان نجف معيشت ما اداره مىشد تا پدرم از مسافرت برگشت.




  • شده ام گداى درت چه در اين جهان ودرآن جهان
    يل صف شكن بگه غزا يم بخشش كرم و سخا
    تو باولياء همه سرورى، تو بانبياء همه رهبرى
    دم ذوالفقار تو شعله كش خصم دون تو در طپش
    شده تاج فرق تو اِنّما، بنموده مدح تو كبريا
    مه و مهر گر شده بر ضياء، بود از ضياى تو يا على



  • بودش شرف بهمه شهان يقين گداى تو يا على
    وصىّ نبىّ، ولىّ خدا كه بود سواى تو يا على
    ز سماء گرفته الى ثرى، شده از نواى تو يا على
    تن دشمنان تو مرتعش، گه غزاى تو يا على
    مه و مهر گر شده بر ضياء، بود از ضياى تو يا على
    مه و مهر گر شده بر ضياء، بود از ضياى تو يا على



/ 132