1) اداى قرض - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1) اداى قرض

شهيد بزرگوار حضرت آية اللّه العظمى مرحوم حاج عبدالحسين دستغيب رضوان اللّه تعالى عليه، در كتاب شريفش داستانهاى شگفت از قول مرحوم فاضل محقق آقاى ميرزا محمود شيرازى رضوان تعالى عليه فرموده: مرحوم شيخ محمد حسين جهرمى از فضلاء نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى اعلى اللّه مقامه بود و با شخص عطارى در نجف طرف معامله بود، يعنى تدريجا از او قرض الحسنه مىگرفت و هرگاه وجهى به او مىرسيد مىپرداخت.

مدت طولانى گذشت وجهى به او نرسيد كه بعطار بدهد، روزى خدمت عطار آمد و مقدارى قرض خواست. عطار گفت آقاى شيخ قرض شما زياد است و من بيش از اين نمى توانم بشما قرض دهم.

شيخ ناراحت شده بحرم مطهر آقا على عليه السلام مىرود و بحضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شكايت مىكند و مىگويد يا مولاى يا على من در جوار شما و پناهنده بشما هستم يا على قرض مرا اداء كنيد. يا على ما جز شما كسى ديگر نداريم.

چند روز از اين قضيه گذشت يك نفر از جهرم مىآيد و كيسه پولى به شيخ مىدهد و مىگويد اين را بمن داده اند كه بشما بدهم و مال شماست، شيخ كيسه را گرفت فورا خدمت عطار مىآيد و چنين قصد مىكند كه تمام قرض را بپردازد و بقيّه را بمصرف فلان و فلان حاجت برساند.

بعطار مىگويد چقدر طلب دارى؟ مىگويد زياد است. شيخ گفت هر چه باشد مىخواهم همه را اداء كنم.

عطار دفتر حساب را مىآورد و حسابها را جمع مىكند و مىگويد فلان مقدار (مرحوم ميرزا مبلغ را ذكر فرمود بنده فراموش كرده ام) پس كيسه پول را مىدهد و مىگويد اين مبلغ را بردار و بقيه را بده.

عطار در حضور شيخ پولها را مىشمارد و مىبيند مطابق به آنچه طلب داشته بدون يك فلس كم و زياد. شيخ با دست خالى با كمال ناراحتى بحرم مطهر آقا على عليه السلام مىآيد و عرض مىكند يا مولاى مفهوم كه حجت نيست (يعنى اينكه عرضكردم قرضم را اداء كنيد مفهوم آن چيز ديگر نمى خواهم مراد من نبوده) يا مولاى يا على من فلان و فلان حاجت را دارم بالجمله چون از حرم مطهر خارج مىشود وجهى به او مىرسد مطابق آنچه كه مىخواست و رفع احتياجش مىگردد.




  • نه مراست قدرت آنكه دم زنم ز جلال تو يا على
    شده مات عقل موحدين همه در جمال تو يا على
    نبردبه وصف تو ره كسى مگر از مقال تو يا على
    همه ديده نه چنين بود شه من تو ديده ديده اى
    ز حدود فصل گذشته اى بصعود وصل رسيده اى
    ز فناى ذات بذات حق بود اتصال تو يا على



  • نه مرا زبان كه بيان كنم صفت كمال تو يا على
    چو نيافت غير تو آگهى ز بيان حال تو يا على
    توئى آنكه غير وجود خود بشهود و غيب نديده اى
    فقرات نفس شكسته سُجات وهم دريده اى
    ز فناى ذات بذات حق بود اتصال تو يا على
    ز فناى ذات بذات حق بود اتصال تو يا على



/ 132