5) دختر شفا يافته
دانشمند محترم جناب آقاى محمد مهدى تاج لنگرودى واعظ در كتاب توسلات يا راه اميدواران نقل فرموده اند: مطلبى كه ذيلاً از نظر خوانندگان مىگذرد مربوط به شفاى دختر مريضى است كه بعد از ياءس از اطباء حاذق بغداد از عنايات مولاى متقيان على عليه السلام بهره مند شده و اصل قضيه بانشاء يكى از تجار محترم طهران (حاج سيد احمد مصطفوى قمى) فرزند حاج سيد على آقاى قمى كه خود شاهد قضيه بودند نگارش يافته كه ذيلاً مىخوانيم.اگر اشتباه نباشد ظاهرا در سال هزار و سيصد و سى و چهار شمسى كه در اعتاب مقدسه مشرف بودم موضوع شفاى دختر مريضى را متواترا شنيدم و براى تحقيق از چگونگى آن كوشش كردم و با پدر دختر ملاقات كردم و باتفاق پدر بمنزل ايشان رفتم و اظهارات پدر را مشروحا نوشتم و به امضاء پدر رساندم و آن اين است.آقاى حاج جواد كه يكى از تجار متدين شيعه مذهب و در بغداد مغازه بزرگى دارد كه انواع رنگ معامله مىكند. محل مغازه در خيابان جنب بازار سوق الصفافير است خانه ايشان قبلاً در كاظمين بوده و در امور خيريه هم موفق بوده و فعلاً در كوچه مقابل مغازه، سكونت دارد.حقير باتفاق يكى از آشنايان بمغازه وى رفتيم و از چگونگى شفاى دختر تحقيق نموديم كه ما را به منزل بردند و قضيه را اين چنين اظهار داشتند دختر من كه الساعه در همين منزل است در چهارده سالگى با پسر خواهرم كه در حجره ام كار مىكند تزويج كرد و قرار بود كه چند ماه بعد از عقد مراسم عروسى صورت گيرد. بهمين منظور هم مادر دختر مشغول تهيه جهيزيه شدند ولى بعد از مدّت كوتاهى دختر مريض شد و كم كم مرض طولانى شد و من از هيچگونه خرجى خوددارى نكردم و اطباء حاذق و درجه اول را براى معالجه او آوردم ولى متاسفانه مؤثر واقع نشد و هر روز به ضعف و ناتوانى وى اضافه مىشد تا چهار سال مرض او طول كشيد، او يك پوست و استخوان فقط بود. كمترين قدرت و حركتى نداشت حتى قدرت آنكه چشم باز كند و كسى را ببيند نداشت ولى مادرش پلك هاى چشم او را بلند مىكرد تا بتواند ببيند.خوراك دختر فقط يك زرده تخم مرغ بود كه مادر تدريجا در گلوى او ميريخت و گاهگاهى مادرش او را مثل طفل بغل مىكرد و نقل و انتقال مىداد و پيوسته از شدّت علاقه با حالت تاثر آميز غير قابل وصفى كنار دختر مىنشست و نيز براى آخرين دفعه طبيب مخصوص خانواده فيصل (خانواده سلطنتى) را با ويزيت زيادى آوردم ولى متاسفانه او با ديدن دختر بدون كمترين تامل و معاينه بيرون رفت و اصلاً نسخه اى هم ننوشت.همه قطع اميد از حيات و زندگى او نمودند ولى با تمام اين احوال مادر دختر به هيچ وجه نمى تواند و حاضر نيست از دختر تازه عروس خود قطع اميد كند، روزهاى بيست و سه و بيست و چهار شعبان المعظم بود كه مادر دختر مصمم شد كه براى شفاء او را بحرم مطهر اميرالمؤمنين على عليه السلام ببرند، اين تصميم و تقاضاى مادر اسباب تعجب من بود زيرا دختر را چگونه مىشود برد ولى در مقابل اراده و تصميم و تقاضاى مادر كه با يكدنيا عشق و علاقه و اميد مىخواهد اين عمل را انجام دهد تسليم شدم و يك اتومبيل سوارى تهيه كردم بدر منزل آوردم مادر دختر و شوهر دختر او را در اتومبيل گذاشتند و از راه كربلا حركت كردند و شب در كربلا توقف نمودند.روز بعد عازم نجف شدند، وقتى كه وارد شدند معلوم شد كه نصرى سعيد نخست وزير عراق در حرم مشرف است و كسى حق تشرف ندارد لهذا مستقيما مسجد كوفه رفتند و شب را بنجف مراجعت كرده.دختر را بغل كرده و آوردند در حرم شاه ولايت كنار ضريح خواباندند، مادر هم با حال توسل پهلوى دختر نشسته بود و متصل عرض حاجت مىكرد.ناگهان ديد كه دختر چشم را باز كرده مادرى كه مىدانست دختر قدرت چشم باز كردن ندارد و بايد پلك چشم را با دست بالا ببرد ولى الا ن بدون كمك ديگرى چشم باز كرده روح اميد بيشترى در وى ايجاد و با حضور قلب بيشترى توجه پيدا كرد و متوسل بود، تا اينكه تدريجا حركات بدن دختر زياد مىشود و در همان شب آنقدر مشمُول عنايت حق و توجه آقا حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مىشود كه دختر با معاضدت كمك مادر اطراف ضريح مقدّس طواف مىكند.مادر با يك دنيا مسرت مىخواست فرياد بكشد و مردم را از اين لطف و عنايت خبردار سازد ولى شدّت خود را كنترل مىكند كه اگر زوار متوجه شوند ممكن است هجوم زوار دختر را هلاك كند.شب را در نجف توقف مىكند فردا صبح دختر با پاى خود بحرم مطهر مشرف مىشود و از حرم بيرون آمده مستقيما عازم بغداد مىشود.(تا اينجا شرح مطلب بزبان پدر دختر بود،) آن روز كه در منزل حاج جواد بودم، سيزدهم ماه رمضان بود، دختر با كمال سلامت تمام روزه هاى ماه رمضان را گرفته و تا امروز يك ختم قرآن خوانده بود.
اميرالمؤمنين يا شاه مردان
بگير از مرحمت دست محبان
دلم را خانه عشق تو كردم
تو آگاهى ز قلب پر ز دردم
على اى واقف از سوز و گدازم
بسوى تو بود دست نيازم
على جانم على جانم على جان
دل ناشاد ما را شادگردان
على جانم على جانم على جان
به هيچ افسون ز عشقت بر نگردم
على جانم على جانم على جان
توئى قبله توئى روح نمازم
على جانم على جانم على جان
على جانم على جانم على جان