3) مسلمانان هندو - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3) مسلمانان هندو

ثقه با فضيلت و مخلص اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) جناب آقاى شيخ محمد حسن مولوى قندهارى از علماء مشهد است نقل مىكند: روزى فرمانرواى دولت حيدرآباد، دكن كه نظام لقبش بود، در عمارى خود نشسته و عده اى هندوى بت پرست، آن عمارى را بدوش حمل مىكردند (طبق مرسومات تشريفاتى سلطنتى آن زمان) پس در آن حالت چرت و بيخودى عارضش مىشود و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را مىبيند.

آقا على عليه السلام به او مىفرمايد: نظام حياء نمى كنى بدوش سادات عمارى خود را قرار دادى

چشم باز مىكند و منقلب مىگردد و مىگويد عمارى را برزمين گذارند، هندوان مىگويند آقا مگر از ما تقصيرى سر زده

مى گويد: نه لكن بايد عده ديگرى بيايند و عمارى را بلند كنند پس جمعى ديگر مىآيند و عمارى را بدوش مىكشند تا نظام بمقصد خود رفته و به منزل بر مىگردد، سپس آن افرادى كه در مرتبه اول عمارى را بر دوش داشتند آنها را احضار كرده و در خلوت دست بگردن آنها انداخته و با ايشان معانقه نموده و رويشان را مىبوسد و مىگويد شما از كجائيد؟

جواب مىدهند: اهل فلان قريه، مىگويد: آيا از سابق اينجا بوديد؟ مىگويند: همينقدر مىدانيم كه اجداد ما از عربستان به اينجا آمده بودند و توطن نموده اند.

مى گويد: بايد تفحص كنيد، نوشته جاتيكه از اجدادتان داريد جمع كنيد و نزد من بياوريد. اطاعت نموده و هر چه داشتند آوردند سلطان در بين نوشته ها شجره نامه و نسب نامه اجدادشان را پيدا مىكند و مىبيند كه منسب آنها به حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام مىرسد و از سادات رضوى هستند.

نظام بگريه مىافتد و مىگويد شما چطور هندو شده ايد در حاليكه مسلمان زاده بلكه آقا زاده و سيد مسلمانانيد؛ همه آنها منقلب شده و مسلمان و شيعه اثنى عشرى مىشوند و نظام هم املاك زيادى به آنها عطا مىكند.




  • عشق على و آل مرا در سر است و بس
    ما دوستدار و عاشق خوبان عالميم
    گر پشت پا زديم ز مستى به اين جهان
    از دل مكن ولاى على را برون ولى
    مداح مرتضى مده نسبت به ايزدى
    خاك در غلام على قنبر است وبس



  • چون عشق ديگران همه درد سر است و بس
    معشوق عده اى بجهان گر ز راست و بس
    ما رامى معاشقه در ساغر است و بس
    حسن عمل شفيع تو در محشر است و بس
    خاك در غلام على قنبر است وبس
    خاك در غلام على قنبر است وبس



/ 132