7) تقاضاى داورى
عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه) بنى اميّه، در ميان امويان، آدم نيك سيرت و پاك روش بود، هنگاميكه بر مسند خلافت نشست (ميمون بن مهران) را فرماندار جزيره كرد و همين ميمون بن مهران شخصى بنام علاثه را بخشدار (قرقيسار) نمود.علاثه براى ميمون بن مهران نوشت كه در اينجا دو مرد هستند با هم نزاع و كشمكش دارند. يكى مىگويد على عليه السلام بهتر از معاويه است و ديگرى مىگويد: معاويه بهتر از على عليه السلام است.ميمون بن مهران جريان را براى عمر بن عبدالعزيز نوشت و از او تقاضاى داورى كرد، وقتى كه نامه بدست عمر بن عبدالعزيز رسيد، در پاسخ نوشت:از قول من براى علاثه (بخشدار قرقيسار) بنويس: آن مردى را كه مىگويد معاويه از على عليه السلام بهتر است. به درگاه مسجد جامع ببرند و صد تازيانه به او بزنند و سپس او را از آنجا تبعيد كنند.اين فرمان اجرا شد، به آن شخص احمق صد تازيانه زدند و سپس گريبانش را گرفتند و كشان كشان او را از دروازه اى كه (باب الدين) نام داشت از آن محل بيرون كردند.
من بنده توام به خداى تو يا على
جان مىدهم به شوق لقاى تو يا على
امروز زنده ام به ولاى تو يا على
دل بسته ام به مهر و وفاى تو يا على
امروز زنده ام به ولاى تو يا على
امروز زنده ام به ولاى تو يا على