عدى بن حاتم مى گويد: به خداوند سوگند! ددر طول عمرم هرگز دلم به حال كسى آنطور كه به حال على (عليه السلام ) در هنگام بردنش نزد ابوبكر براى بيعت نسوخته است ؛ مهاجمان در حالى كه بازوان على (عليه السلام ) را بسته بودند حضرت را كشان كشان پيش خليفه بردند. در ميان اين مهاجمان خالد بن وليد، عبدالرحمان بن عوف ، عمربن خطاب ، زيدبن سالم ، قنفذ، اسيدبن حضير و سلمة بن اسلم به چشم مى خوردند.سلمان مى گويد: چون حضرت را نزد ابوبكر بردند عمر از او خواست تا بيعت كند و گرنه او را خواهد كشت .حضرت فرمود: با كشتن من بنده خدا و برادر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را كشته ايد و دلايل خود را بر ولايت خود بيان داشت .سرانجام چون ابوبكر مقاومت امام را ديد گفت : اگر بيعت نكنى تو را به آن مجبور نمى كنم . آنگاه حضر به عنوان تظلم خود را به قبر پاك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و با ناله سوزناك همان آيه اى را كه هارون در وقت شكايت از بنى اسرائيل به حضرت موسى (عليه السلام ) خوانده بود را قرائت كرد:اى برادر پس از تو اين گروه مرا ناتوان شمردند و نزديك بود كه مرا بكشند...
375- خليفه در منزل عباس بن عبدالمطلب
در ميان بزرگان ، عباس بن عبدالمطلب عموى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در جمع مسلمانان از موقعيت بالايى برخوردار بود و بايد به طريقى او را به امر بيعت با خليفه متقاعد مى ساختند.بنابراين دو شب پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر به همرده عمر و ابوعبيده و مغيرة بن شعبه راهى خانه عباس شدند و ابوبكر ماجراى خلافت خويش را بيان كرد و از او خواست كه از سايرين تبعيت كند... سپس به او نيز وعده ها داد.عباس در جواب او چنين گفت :