بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر و عمر و عثمان هر كدام در گرفتاريهاى سياسى ؛ اجتماعى ؛ دينى ؛ فقهى ؛ جنگى ؛ خود از حضرت على (عليه السلام ) استفاده مى كردند؛ ولى هيچ كدام از آنها با اطلاع به شايستگى هاى حضرت ، به واگذارى مسئوليتهاى حساس حكومت خود به على (عليه السلام ) پرهيز مى كردند. ابوبكر در زمينه جنگ با روم با اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مشورت كرد، راءى قانع كننده اى از آنها نگرفت لذا از على (عليه السلام ) سؤ ال كرد حضرت فرمود: ان فعلت ظفرت اگر انجام دهى پيروز خواهى شد و در جريان جنگ با مرتدين (جنگ ذوالقصه ) ابوبكر قصد كرد كه از مدينه خارج شود و در جنگ حضورى مستقيم داشته باشد، ليكن امام مانع اين تصميم او شد ابن اثير در نام كارگزاران حكومتى خليفه اول نوشته است ابوعبيده امور مالى را بر عهده گرفت و عمر قضاوت را داشت و على بن ابيطالب (عليه السلام ) و زيدبن ثابت و عثمان نامه ها را مى نوشتند.(450) در همين زمينه امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد موقعى كه مردم با ابوبكر بيعت كردند اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از ادعاى خلافت دست كشيد چرا كه مى ترسيد مسلمانان يك باره بسوى بت پرستى بازگردند و نداى لااله الاالله محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فراموش شود. على (عليه السلام ) چنان صلاح انديشيد كه حق را مسكوت بگذارد تا همه معارف و احكام ريشه كن نشود(451) البته حضرت با خلقى امام گونه خود را از كسى دريغ نمى كرد و به كليه مراجعات خلفا پاسخ مى داد از جمله اينكه : روزى عمر با صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره زمينه اراضى كوفه مشورت كرد برخى گفتند: آنان را بين ما تقسيم كن اما او با على (عليه السلام ) مشورت كر. حضرت فرمود: اگر آن را تقسيم كنى براى نسل آينده چيزى نمى ماند آنان را در دست اهالى آن باقى بگذار تا كشت زرع كنند بعد از آنها خراج بگير تا منبع درآمدى بارى مسلمانان باشد.البته در اين دوره (خانه نشينى حضرت ) عده اى از ياران آن حضرت در مشاغل حكومتى راه يافتند بى ترديد نمى توان اين حركت را از آنان بدون رضايت امام دانست ، چند نمونه از اين موارد عبارتند از 1- استاندارى سلمان فارسى بر مدائن . 2نصب عمار ياسر بر فرماندهى جنگ و امامت جماعت كوفه .3- انتصاب عثمان بن حنيف و حذيفة بن يمانى براى مساحى و خراج گذارى اراضى كوفه و نصب عمار ياسر در امارت كوفه را