716- مردى ناشناس كنار خانه على (ع ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از جنگ جمل امام على (عليه السلام ) براى مردم سخنرانى هائى مى كرد كه در يكى از آنها فرمود:

ما نقمون على يا اهل البصرة اى مردم بصره چرا به من ايراد مى گيريد؟.

آنگاه در حالى كه اشاره به پيراهن خود مى كرد ادامه داد:

والله انهما لمن غزل اهلى ؛ سوگند به خدا! اين دو لباس مرا كه مى بينيد از بافته هاى اهل خانه ام مى باشد سپس اشاره كرد، به كيسه اى كه همراه خود داشت و در آن مختصرى نان خشك بود فرمود:

والله ما هلى الا من غلتى بالمدينه ؛ سوگند به خدا اين خوراك مختصرى كه به همراه دارم از غله خود من در مدينه است .

آنگاه خطاب به مردم فرمود: اگر من از نزد شما مردم بصره خارج شوم و زياده از آنچه ديديد برداشته باشم در نزد خدا از خيانتكاران مى باشم (845) و در روايات است كه حضرت مشابه همين سخنرانى را نيز براى مردم كوفه ايراد كرد.(846)

716- مردى ناشناس كنار خانه على (ع )

روز شهادت حضرت على (عليه السلام ) سراسر كوفه يكپارچه عزا شد، به طورى كه يادآور رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه بود، دهشت و اضطراب مردم را فرا گرفت ، ناگهان مردم ديدند مردى گريان و شتابان در حالى كه مى گفت : انا لله و انا اليه راجعون به پيش مى آمد، مردم او را نمى شناختند (گويا حضرت خضر بود) او فرياد مى زد: امروز رشته خلافت نبوت بريده شد، تا اينكه به در خانه امام على (عليه السلام ) آمد، آنگاه با سوز و گدارى خطاب به على (عليه السلام ) چنين گفت :

خدايت رحمت كند اى ابوالحسن ! تو در گرايش به اسلام از همه پيشگامتر بودى و در گرايش به ايمان از همه پيشروتر، و در يقين استوارتر و ترسناكتر از همه به خدا، بيش از همه رنج كشيدى و از همه بيشتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پاسدارى نمودى ...

آن هنگام كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ناتوان بودند تو توانا بودى ، آن هنگام كه آنها در جبهه جنگ ، خوارى و زبونى از خود نشان مى دادند، تو مرد ميان جنگ بودى و آن وقت كه آن ها سستى كردند تو بر پا خاستى ...

تو همچون كوه بودى اما كوهى ستبر و استوار كه در برابر طوفان نلغزند...

اى كسى كه در پرتو وجودت راه راست روشن شود و مسائل مشكل آسان گرديد و شعله هاى آتش (فتنه ها) خاموش شد اسلام با تو نيرو گرفت ، و فرمان خدا آشكار گرديد، با رفتنت جانشينانت را در رنج و غمى جانكاه فرو بردى ، تو بزرگتر از آن هستى كه سوگ فراقت با گريه جبران گردد، مصيبت فراق تو در آسمان بسيار بزرگ جلوه كرد، و در زمين انسانها را خورد نمود انا الله و انا اليه راجعون ما تسليم قضاى الهى هستيم ...

تو براى مؤ منان ، پناه و سنگر و كوهى سربلند و خلل ناپذير، و براى كافران شراره خشم بودى .

آن مردم ناشناس همچنان با سوز دل سخن مى گفت و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و سخن او را مى شنيدند، تا اينكه سخن او تمام شد و سخت گريست ، حاضران همه گريستند، سپس او را نديدند، به جستجويش پرداختند ولى پيدايش ‍ نكردند.(847)

717- تو را چه كسى اميرالمؤ منين كرده ؟

روزى مردى خدمت على (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: يا على به شما اميرالمؤ منين مى گويند، چه كس تو را بر مؤ منين امير كرده ؟ حضرت فرمود: خداوند متعال مرا امير مؤ منين كرده ، آن مرد نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، ايا على (عليه السلام ) راست مى گويد كه خدا او را امير بر خلقش ‍ كرده ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از سخن آن مرد خشمگين شد و فرمود: به راستى على (عليه السلام ) به ولايت از خداى عزوجل ، امير بر خلق شده است ، خداوند در بالاى عرش خود آن را منعقد نموده و ملائكه را گواه بر آن گرفته است كه على (عليه السلام ) خليفه الله و حجت الله و امام مسلمانان است ، طاعتش اطاعت خداست و نافرمانى او و نافرمانى از خداست ، هر كه

/ 367