روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوبكر فرمود: به حضور على (عليه السلام ) برويد تا به شما خبر بدهد جريان (عجيبى ) را كه ديشب براى او اتفاق افتاده من نيز به دنبال شما مى آيم . ابوبكر و عمر به حضور على (عليه السلام ) آمدند، على (عليه السلام ) به ابوبكر فرمود: آيا خبر تازه اى داريد؟ ابوبكر گفت : نه . آنچه اتفاق افتاده خير باشد.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من و عمر فرمود: نزد شما بياييم و از حادثه اى كه شب گذشته براى شما رخ داده به ما خبر دهى ، در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز وارد شد وقتى كه على (عليه السلام ) را ديد فرمود: حادثه شب گذشته را كه براى تو اتفاق افتاد براى ابوبكر و عمر بيان كن !على (عليه السلام ) فرمود: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از بيان آن حيا دارم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، فرمود: ان الله لا يستحيى من الحق خداوند از حق گويى حيا نمى كند. آنگاه امام على (عليه السلام ) حادثه شب گذشته را چنين بيان كرد: احتياج به غسل پيدا كردم براى غسل در جستجوى آب شدم آب نيافتم و ترس آن داشتم كه نماز صبح من قضا شود، حسن (عليه السلام ) را به راهى و حسين (عليه السلام ) را به راهى ديگر باى يافتن آب روانه كردم آب بدست نيامد و سخت اندوهگين شدم ، در اين هنگام ديدم سقف خانه باز شد و سطلى از آب به پايين آمد كه حوله اى روى آن بود. وقتى آن سطل در زمين قرار گرفت حوله را از روى آن رد كردم آب در آن يافتم با آن آب غسل كردم و نماز خواندم . سپس آن سطل همراه حوله بالا رفت و شكاف سقف به هم پيوست . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سطل از بهشت آمده بود و آب آن از نهر كوثر بود. حوله نيز از استبرق ديباى بهشتى بود، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ابوبكر و عمر و انس بن مالك خطاب به على (عليه السلام ) فرمود: من مثلك يا على فى ليلة و جبرئيل يخدمه ، اى على چه كسى همانند توست كه در شب جبرئيل خدمت گذارى او مى كند.(189)
153- جنگ ذات السلاسل
مردم وادى يابس عده اى حدود دوازده هزار نفر جنگجو و سوار كار را بسيج كردند و با هم پيمان بستند كه تا آخرين نفرشان با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) بجنگند تا با اين شكل رسم بت پرستى را مانند قبل از اسلام برقرار كنند. جبرئيل ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را از تصميم آنها با خبر كرد و به آن حضرت گفت :: ابوبكر را با چه را هزار سوار كار آزموده از مهاجر و انصار