152- جبرئيل خدمتگذارى او را مى كند - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

من به هنگام جنگ بسيار با حوصله هستم هر كس با من بجنگد انواع دردها را به او مى چشانم .

على (عليه السلام ) فرمود:

بالله ربى اننى لا قسم قسم حق ليس فيه ما ثم انكم من شرنا لن تسلموا يعنى ، من به پروردگارم قسم مى خورم قسم حقى كه در اداى آن معصيتى نيست كه شما از حمله ما سالم نمى ماليد آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پيكار رو آوردند على (عليه السلام ) ضربه اى زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. حضرت فرمود: آيا كسى هست كه با من مبارزه كند؟ آنگاه حارث بن مكيده كه رئيس ، آن قوم بود و با 500 سوار برابر مى كرد آمد و گفت : حتما لات مرا يارى مى دهد و به هر شمشيرى حلقى را پاره مى كنم و به هر ضربه اى گردنى مى زنم . على (عليه السلام ) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشير برنده ام از محمد صلى الله عليه و آله و سلم دور مى كنم ...

آنگاه على (عليه السلام ) با ضربه اى او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: آيا كسى با من مبارزه مى كند. پسر عموى حارث بن مكيده كه عمروبن فتاك نام داشت ، آمد و گفت : من عمرو، و پدرم فتاك است . شمشير به دستم ، و سر هر كس كه حرمتمان را هتك كند مى برم . على (عليه السلام ) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل كرد. على (عليه السلام ) تمامى جنگجويان آنان را كشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسيران آنها را نزد رسول خدا آورد.(188)

152- جبرئيل خدمتگذارى او را مى كند

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوبكر فرمود: به حضور على (عليه السلام ) برويد تا به شما خبر بدهد جريان (عجيبى ) را كه ديشب براى او اتفاق افتاده من نيز به دنبال شما مى آيم . ابوبكر و عمر به حضور على (عليه السلام ) آمدند، على (عليه السلام ) به ابوبكر فرمود: آيا خبر تازه اى داريد؟ ابوبكر گفت : نه . آنچه اتفاق افتاده خير باشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من و عمر فرمود: نزد شما بياييم و از حادثه اى كه شب گذشته براى شما رخ داده به ما خبر دهى ، در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز وارد شد وقتى كه على (عليه السلام ) را ديد فرمود: حادثه شب گذشته را كه براى تو اتفاق افتاد براى ابوبكر و عمر بيان كن !

على (عليه السلام ) فرمود: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از بيان آن حيا دارم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، فرمود: ان الله لا يستحيى من الحق خداوند از حق گويى حيا نمى كند. آنگاه امام على (عليه السلام ) حادثه شب گذشته را چنين بيان كرد: احتياج به غسل پيدا كردم براى غسل در جستجوى آب شدم آب نيافتم و ترس آن داشتم كه نماز صبح من قضا شود، حسن (عليه السلام ) را به راهى و حسين (عليه السلام ) را به راهى ديگر باى يافتن آب روانه كردم آب بدست نيامد و سخت اندوهگين شدم ، در اين هنگام ديدم سقف خانه باز شد و سطلى از آب به پايين آمد كه حوله اى روى آن بود. وقتى آن سطل در زمين قرار گرفت حوله را از روى آن رد كردم آب در آن يافتم با آن آب غسل كردم و نماز خواندم . سپس آن سطل همراه حوله بالا رفت و شكاف سقف به هم پيوست . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سطل از بهشت آمده بود و آب آن از نهر كوثر بود. حوله نيز از استبرق ديباى بهشتى بود، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ابوبكر و عمر و انس بن مالك خطاب به على (عليه السلام ) فرمود: من مثلك يا على فى ليلة و جبرئيل يخدمه ، اى على چه كسى همانند توست كه در شب جبرئيل خدمت گذارى او مى كند.(189)

153- جنگ ذات السلاسل

مردم وادى يابس عده اى حدود دوازده هزار نفر جنگجو و سوار كار را بسيج كردند و با هم پيمان بستند كه تا آخرين نفرشان با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) بجنگند تا با اين شكل رسم بت پرستى را مانند قبل از اسلام برقرار كنند. جبرئيل ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را از تصميم آنها با خبر كرد و به آن حضرت گفت :: ابوبكر را با چه را هزار سوار كار آزموده از مهاجر و انصار

/ 367