و اهلبيت تو متوسل تو خواهند شد و شيعيان تو توسل اهلبيت تو مى شوند.
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اصبغ ! من دستهاى خود را بر هم زدم و گفتم يا رسول الله پس ما به سوى بهشت مى رويم . حضرت فرمود: به خداى كعبه سوگند بله به بهشت مى رويم .
اصبغ گفت : اين آخرين حديثى بود كه از مولاى خود على (عليه السلام ) شنيدم آنگاه او به شهادت رسيد.(963)
800- آتش غم بر سينه ياران على (ع )
محمد بن حنفيه مى گويد: چون شب بيستم ماه مبارك رمضان شد اثر زهر شمشير ابن ملجم - لعنه الله عليه - به قدمهاى مبارك پدرم رسيد لذا در آن شب پدرم نماز خود را نشسته خواند و به ما وصيتها كرد تا اينكه صبح شد پس به مردم اجازه داد تا به خدمتش برسند مردم آمدند و سلام كردند آنگاه حضرت جواب آنها را داد.
سپس پدرم فرمود: ايها الناس سلونى قبل ان تفقدونى ؛ اى مردم بپرسيد قبل از اينكه مرا از دست بدهيد و من در ميان شما نباشم . ولى سؤ الات خود را كوتاه و سبك كنيد كه حال امام شما خوب نيست .
مردم با شنيدن اين جمله امام به سختى ناليدند.
آنگاه حجربن عدى برخاست و شعرى چند در مصيبت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) انشاء كرد چون ساكت شد.
امام به او فرمود: اى حجر! چگونه خواهد بود حال تو، كه از تو بخواهند و به تو دستور دهند كه از من بيزارى جويى .
حجر عرض كرد: به خدا قسم اگر مرا با شمشير پاره پاره كنند و به آتش عذاب نمايند من از تو بيزارى نمى جويم . حضرت فرمود: تو به خير باشى و مؤ فق ، خداوند تو را جزاى خير دهد از آل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم .
آنگاه پدرم : مقدارى شير طلبيد و اندكى از آن ميل كرد. سپس فرمود: اين آخر رزق و روزى من از دنياست .
حاضرين به شدت اشك ريختند و مردم جملگى به خروش آمدند و هاى هاى گريستند...(964).
801- دهانش پر از آتش باد
مردى پس از واقعه هولناك ضربت خوردن مولاى مظلومان على (عليه السلام )، به ابن ملجم - لعنه الله عليه - گفت :
اى دشمن خدا خوشدل مباش كه على (عليه السلام ) بزودى حالش خوب خواهد شد.
آن ملعون در پاسخ گفت : پس ام كلثون بر چه كس اين گونه ناله مى كند و مى گريد، بر من مى گريد يا بر پدرش على سوگوارى مى كند. به خدا سوگند! اين شمشير را هزار درهم خريدم و با هزار درهم آنرا به زهر سيرابش ساختم .
و چنين ضربتى بر على زده ام كه اگر آن ضربه را بين مردم مشرق و مغرب تقسيم كنند همگى آنها بميرند.(965)
802- سفارشهاى آخر
على (عليه السلام ) در آخرين لحظات عمر شريف خود به فرزندان خود فرمود: زود باشد كه فتنه ها از هر طرف رو به شما آورد و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقال بگيرند پس بر شما باد صبر، كه عاقبت صبر نيكو است . سپس رو به جانب حسين (عليه السلام ) نمود و فرمود: كه بعد از من به خصوص فتنه هاى شما بسيار خواهد بود، پس صبر كنيد تا خدا حكم كند. سپس فرمود: اى ابا عبدالله ! ترا اين امت شهيد مى كنند پس بر تو باد صبر و تقوا در بلا.
آنگاه امام لختى بيهوش شد، چون به هوش آمد فرمود: اينك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و عمويم حمزه و برادرم جعفر نزديك من آمدند و گفتند: زود بيا كه ما مشتاق و منتظر توايم پس ديده هاى مبارك خود را گردانيد و به اهلبيت خود نظرى كرد و فرمود: همه شما را به خدا مى سپارم ... آنگاه فرمود: بر شما سلام اى فرشتگان خدا...
آنگاه جبين مباركش در عرق نشست و چشمهاى مبارك را بر هم گذاشت و دست و پاى خود را به جانب قبله كشيد و گفت : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و با قدم شهادت به سوى جنت