583- ايرانيان حاكم مى شوند و... - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ميدان و عباس را صدا زدند براى جنگ . عباس گفت : من از طرف آقا اميرالمؤ منين اجازه جنگ ندارم اگر امام اجازه بدهد مى آيم ، او رفت خدمت امام و گفت : مرا به جنگ طلب كردند حضرت فرمودند: معاويه نمى خواهد از بنى هاشم كسى روى زمين باشد، مى گويند قد و حجم بدن عباس مثل على (عليه السلام ) بود و على (عليه السلام ) لباس ‍ عباس را گرفت و خود شمشير و اسب او را گرفت و رفت به ميدان آنها، از على (عليه السلام ) سؤ ال كردند به تمسخر كه اميرت اجازه جنگيدن داد، على (عليه السلام ) فورا يك آيه خواند: (خداوند به كسانى كه مورد ظلم قرار گرفتند اذان جنگ داد.) على (عليه السلام ) جنگ كرد و آنها را كشت و برگشت و لباسها را با عباس عوض كرد، خبر به معاويه رسيد:

معاويه گفت : لج بازى من باعث شد اين دو نفر نيز كشته شوند واى بر من ، عمرو عاص گفت : واى بر آنها كه كشته شدند، معاويه گفت : زمان شوخى نيست عمرو عاص گفت : شوخى نمى كنم راست مى گويم . (695)

583- ايرانيان حاكم مى شوند و...

روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بر فراز منبر مشغول موعظه مردم بود در آن حال مردى نزد حضرت رسيد و آهسته در گوش امام مطلبى را گفت كه آثار خشم در صورت آن حضرت پديدار شد، آنگاه حضرت سكوت كرد.

ناگاه اشعث بن قيس از سر و كله مردم بالا رفت و با سرعت خود را نزديك منبر امام رساند و عرض كرد: يا على (عليه السلام ) اين سرخرها (ايرانيان ) در مقابل روى شما بر ما چيره و غالب شدند ولى شما از آنها جلوگيرى نمى كنيد.

صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران باوفاى امام بود با شنيدن اين اهانت دست به پشت اشعث زد و گفت : (انا لله و انا اليه راجعون ).

...امام (عليه السلام ) در حاليكه از گفتار اشعث سخت عصبانى شده بود به موعظه مردم ادامه داد و فرمود:

اين شكم كنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى كنند و آنان (ايرانيان ) روزى هاى گرم بخاطر خدا فعاليت مى نمايند و عربها از من مى خواهند كه آنها (ايرانيان ) را از خود طرد و دور كنم ، تا از ستمكاران باشم . سوگند به ايزد متعال كه دانه را شكافته و آدمى را آفريده از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: والله لضربنكم على الدين عودا كما ضربتمو هم عليه بد؛ بخدا سوگند همچنانكه در آغاز، شما پيروز و حاكم بر ايرانيان مى شويد. در آينده ايرانيان نيز حاكم و بر شما و غالب گردند و شما را سركوب خواهند نمود.(696)

584- رعايت حقوق غلامان

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: كه حضرت على (عليه السلام ) در ايام خلافت با غلام خود قنبر براى معامله به بازار بزازها، آمد به مرد كاسبى فرمود دو لباس دارى به من بفروشى ؟ مرد كاسب عرض كرد: بلى !

اى پيشواى مسلمين جنسى را كه احتياج دارى نزد من موجود است . حضرت وقتى متوجه شد كه مرد كاسب او را شناخته و به عنوان اميرالمؤ منين (عليه السلام ) خطابش كرده است با او معامله نكرد و از در دكان او گذشت و در مقابل بزاز ديگرى كه جوانتر بود توقف كرد و دو لباس از او خرد يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم . پس به قنبر فرمود: پيراهن سه درهمى را تو بردار. قنبر عرض كرد: مولاى من ، شايسته تر آن است كه شما لباس سه درهمى را بپوشيد زيرا منبر مى روى و با مردم سخن مى گويى و بايد لباس شما بهتر باشد.

حضرت فرمود: تو جوانى و مانند ساير جوانان به تجمل و زيبائى رغبت بسيارى دارى به علاوه من از خداى خود حيا مى كنم كه لباسم از تو بهتر باشد زيرا از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود:

به آنان همان لباسى را بپوشانيد كه خود مى پوشيد و همان غذا را بخورانيد كه خود مى خوريد.(697) لذا وقتى آن حضرت دو پيراهن مى خريد يكى را كه بهتر بود به قنبر مستخدم خود مى داد و پيراهن ديگر را كه آستينش بلند بود براى خود بر مى داشت و زيادى آستين آن را پاره مى كرد و پيراهن آستين پاره را بر تن خود مى كرد.(698)

/ 367